اسفار ملاصدرا (به روایت دکتر نصر)
اسفار به معنی سفرها
-۱-۲ نگارش ماندگارترین اثر ملا صدرا، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، که از این به بعد، از آن با عنوانِ اختصاری و متداول اسفار یاد خواهیم کرد، در شکل ابتدایی اش در سال ۱ ۰۳۷/۱۶۲۸ به پایان رسید. بی اغراق می توان گفت که این اثر، همچون قله ای بر فراز هزار سال حیات فکری اسلامی قرار گرفته و آبشخور دستاوردهای معنوی برای ایرانیان و بخش مهمی از مسلمانان شبه قاره ی هند است. با این حال، این اثر تا دوران جدید، برای دنیای اطرافش عملاً ناشناخته باقی مانده بود؛ چنان که حتی از جانب برخی از افراد مشهور که درباره ی ایران مطالعاتی داشتند، مورد بدفهمی قرار گرفته است. به طوری که کنت دوگوبینو آن را «سفرنامه» پنداشته و ا.ج.براون آن را مجموعه ای از «چهار کتاب » تصور کرده است.(۲) (اصطلاح «اسفار» جمع «سَفَر» به معنای «مسافرت کردن»، با « اسفار»ی که جمع «سِفر» به معنای «کتاب» است و از واژه ی عبریِ sefer مشتق شده، اشتباه است.) چندین دهه ی دیگر طول کشید و آشنایی نزدیک تری با نوشته های ملاصدرا پدید آمد تا اینکه معنای عنوانِ این کتاب، و نه محتوایش؛ معلوم شد. هانری کربن پس از سالها مطالعه ی فلسفه ی اسلامی، و به ویژه فلسفه ی اسلامیِ حکمای ایرانی، راجع به اسفار نوشت که این کتاب «اثرِ عظیم ملاصدرا، و جامعِ فلسفه ی ایرانِ شیعی است».(۳ )
َ برای فهم اسفار، به چه چیزهایی نیاز هست؟
-۲-۲ اسفار شاملِ تقریباً همه ی معضلاتی است که در مکاتب متقدم کلام، فلسفه و عرفان اسلامی مورد بحث واقع شده، و در واقع برای فهم کامل آن، خواننده به شناختی از همه ی این مکاتب نیاز دارد. این اثر تا امروز در ایران، در رده ی بالاترین متن برای [مطالعه در] حکمت اسلامی بوده است و طلاب، تنها پس از آنکه بر متون معروفِ کلام، فلسفه ی مشایی و فلسفه ی اشراقی، و به ویژه اصول کاملاً مهمٍّ عرفان، تسلط پیدا کرده باشند، آن را می خوانند. مواجهه ی این کتاب با اکثر معضلات، تلفیقی است از روی کردی سازه شناختی۱ و مابعدالطبیعی با روی کردی «تاریخی»؛ بدین معنا که نویسنده ابتدا آرأ مکاتب مختلفِ پیش از خود را مورد بحث و تحلیل قرار می دهد، و تنها پس از آن، به آرأ خاص خود، که برای همگی شان دلایل منطقی و برهانهای لازم را تدارک دیده، می پردازد. بنابراین، اسفار دریایی است از آموزه های مابعدالطبیعی اسلامی و منبع سرشاری است برای تاریخ فکری اسلام و حتی حدود خاصی یونان؛ که در عین حال، حکایت از دانش بی کران مؤ لفش نیز دارد.(۴ )
َ اسفار؛ تارهای الهام و پودهای استدلال
-۳-۲ این اثر نشان می دهد که وی می بایستی به کتابخانه ی بسیار غنی ای دسترسی داشته باشد. زیرا بسیاری از ارجاعات در اسفار به منابعی است که از ابتدای دوره صفویه نایاب شده بود و حتی فاضل ترین علمای مسلمان چند قرن اخیر نیز به سختی بدانها دسترسی پیدا می کردند. اسلوب تقریرِ اسفار در میان آثار ملاصدرا، و در واقع در کل فلسفه ی اسلامی، منحصر به فرد است. در اینجا، نه تنها بصیرت و جدیت یک مابعدالطبیعه دان با دقت و توجهِ وسواس گونه ی یک تاریخ دان و محقق در هم آمیخته، بلکه شهودها و اشراقهای یک فرد عارفِ صاحب بصیرت، با ذکاوت و تواناییِ یکی از بهترین منطق دانان برای انجام تحلیلی نظام مند، در هم تنیده شده است. وی در هر بحثی، پس از ارائه ی ارأ شخصیتهای متقدمِ مسلمان و یونانی، شروع به اثبات رأی خاص خود از طریق اسلوبی دقیق و منطقی می کند. سپس ناگهان تحقیق عرشی ای مطرح می شود؛ یعنی حقیقتی که مستقیماً از الهامی سرچشمه گرفته که در آن، حقایقِ عرفانیِ نازل شده از مافوق بر قلب حکیم، به صورتی عریان رخ می نمایند.(۵) می توان گفت که تار و پود متن اسفار از «تار»های این بارقه های الهام و «پود»های این تبیینها و استدلالهای منطقی بافته شده و در لابه لای این شبکه ی تار و پود، گزارشهایی از آرأ مراجع سنتی متقدم پاشیده شده است؛ آرایی که تماماً مورد تحلیل قرار گرفته و آنگاه رد شده و یا مورد قبول قرار گرفته است. بدینسان، این اثر به عنوان سند تمام عیاری از ملاصدرا باقی مانده، که نگارش آن ظاهراً از دوره ی دوم حیات وی آغاز شده است، اما کار بر روی آن تا زمان رحلتش تداوم یافته است . می توان گفت که دیگر نوشته های وی، همگی کودکانی هستند که از این مادر، زاده شده اند و هر کدام یکی از فصول یا مباحث اسفار را مورد شرح بیش تری قرار داده اند .
َ متعالیه ملاصدرا، استعلایی کانت نیست
-۴-۲ عنوانِ «الحکمه المتعالیه فی الأسفارالعقلیه الاربعه»، که نویسنده آن را از روی دقت انتخاب کرده، اهمیت نمادین بسیار عمیقی دارد. تا آنجا که به اصطلاحِ «الحکمه المتعالیه» – که هم به عنوان نام این کتاب، و هم به عنوان نام کل مکتب وی آمده – مربوط می شود، باید گفت که ملاصدرا این اصطلاح را وضع نکرده، بلکه قبلاً نیز [مثلاً] در شرح داوود قیصری بر فصوص الحِکَم ابن عربی آمده است؛(۶) اما ملاصدرا به آن، معنای جدید و متمایزی بخشید که از آن زمان به بعد با مکتب وی یکی دانسته شد. آنچه ما آن را «حکمت متعالیه»(۷) ترجمه می کنیم، به هیچ وجه نباید با «مقولات استعلاییِ»(۸) کانت یا با فلسفه ی متعالیِ(۹) امرسون(۱۰) یا تُریو(۱۱) خلط شود . آموزه های ملاصدرا، بیش از آنکه فلسفه(۱۲) باشند، حکمت(۱۳)اند؛ چرا که از صِرف تفکر اندیشه ی بحثی استدلالی نشأت نگرفته، بلکه نهایتاً ثمره ی شهودی از عالم ربوبی(۱۴) هستند؛ و این حکمت، به معنای واقعی کلمه، متعالی(۱۵) است. زیرا از شناختی از جهان سرچشمه گرفته که از شأن و منزلت وجود شناختیِ انسان در این وجود زمینی، تعالی می یابد و فراتر می رود(۱۶) و فوق شعور روزمره ی وی قرار می گیرد .
َ سفر ملاصدرا، تائوی تائوئیسم و سلوک عطار
-۵-۲ عبارت «الأسفارالعقلیه الأربعه» که بقیه ی عنوانِ این شاه کار بی سابقه را تشکیل می دهد، به بیان نمادین، دلالت می کند بر [ ضرورتِ] سلوک به جانب مقصدِ این اثر، که عبارت است از هدایت انسان از مرتبه ی جهالت به مرتبه ی اشراق و آگاهی واقعی. نماد سلوک، نمادی جهانشمول است و تقریباً در همه ی ادیان یافت می شود و هجرت از نفس به سوی خدا، اغلب بر حسب اصطلاحات مربوط به «مسافرت» بیان می شود. همین نامِ تائوئیسم(۱۷) از تائو(۱۸) یا «راه» مشتق شده، و در خود اسلام نیز نامهایی که هم برای قانون الاهی (شریعت) و هم برای راه باطنی (طریقت) گذاشته شده، در لغت به معنای مسیر و یا معبر هستند. مخصوصاً عرفا در آثارشان بر نماد سیر و سلوک اصرار می ورزند. برخی از آثار عرفا همچون منطق الطیرِ عطار، تماماً بر اساس چنین بیان نمادینی بنا شده است. حتی ابن عربی رساله ای نوشته که در عنوانش نام «الأسفار» را گنجانده و در آن از معنای صیغه ی مفرد اسفار، یعنی سَفَر، در الاصطلاحات الصوفیه اش بحث می کند.(۱۹ )
َ سفرهای چهارگانه از نگاه قمشه ای
-۶-۲ ملاصدرا کاملاً از این سنت آگاه بود و در واقع، در مقدمه ی اسفار خاطرنشان می سازد که عرفان(۲۰) متضمن چهار سفر است.(۲۱) اما وی بیان نمادین سفر را برای توصیف فرآیند عقلی ای به کار می گیرد که انسان از طریق آن، معرفت کاملی به دست می آورد، نه برای تکاملِ «وجودی»ای که در آثار کلاسیک عرفانی از آن سخن گفته شده است. اسفارِ وی به معنای مراحل تحصیل معرفت کاملِ مابعدالطبیعی است. آقا محمدرضا قمشه ای، یکی از عرفای برجسته ی ایرانی در قرن گذشته، معنای چهار سفری را که کل اسفار بر اساس بیان نمادین آن بنا شده، به طور کامل در عبارات زیر بیان کرده است:(۲۲ )
بدان که «سفر» عبارت است از حرکت از موطن یا موقفی به سمت مقصدی، باطی مراحل و پیمودنِ منازل، و آن یا صوری و ظاهری است که نیازی به بیان ندارد، یا معنوی، که آن طور که اهل شهود اعتبار می کنند، چهار نوع است :
اول، سفر از خلق به جانب حق (السفر من الخلق الی الحق) با کنار زدنِ حجابهای ظلمانی و نورانی که بین سالک و حقیقت وی که ازلاً و ابداً با او است، وجود دارد، و اگر می خواهی بگو با ترقی از مقام نفس به مقام قلب، و از مقام قلب به مقام روح، و از مقام روح به مقصد أقصی و به جهت کبری…پس مقاماتِ کلی برای انسان، این سه می باشد. و آنچه که گفته شده که بین بنده و پروردگارش هزار حجاب هست، به این سه مقام کلی برمی گردد. پس هنگامی که سالک، با رفع آن حجب مذکور، به مقصود رسید، جمال حق را مشاهده می کند و ذاتش در او فانی می شود، و گاه(۲۳ ) به این مقام، مقام «فنأ فی الذ ات» می گویند و سر و خفی در این مقام است ….
و گاهی مقام روح – عقل – با نظر به تفصیل شهود معقولات اعتبار می شود، آن گاه مقامات هفت تا می شوند: مقام نفس، مقام قلب، مقام عقل، مقام روح، مقام سر، مقام خفی، و مقام أخفی. این مقامات به اعتبار اینکه آن حالت برای سالک ملکه شده باشد، چنین نامیده می شوند، اما اگر هنوز به صورت ملکه درنیامده باشند، مقام نامیده نمی شوند، بلکه همان مراتب ولأ عشق و محبتی می باشند که عارفِ همیشه زنده، ملای رومی بدان اشاره کرده است که :
هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم
هنگامی که سالک، ذاتش در خدای تعالی فانی شد، سفر اولش به پایان می رسد و وجودش وجود حقانی الاهی می شود، و …
با پایان سفر اول، سالک سفر دوم را در پیش می گیرد و آن، سفر از حق به سوی حق است به وسیله ی حق (السفر من الحق الی الحق بالحق). این سفر به وسیله ی حق ( بالحق) صورت می گیرد؛ زیرا که آن سالک، «ولی» شده و وجودش وجود حقانی گردیده است. پس سلوک را از موقف ذات به سمت کمالات، یکی پس از دیگری، در پیش می گیرد تا اینکه جمیع کمالات را مشاهده می کند و به همه ی اسمأ الله جز اسم مستأثر (اسمی که وی بر او هیچ استیلایی ندارد) عالم می شود. آن گاه ولایت وی تام می گردد و ذات و صفات و افعالش، در ذات و صفات و افعال خدا فانی می شود.پس به وسیله ی او می شنود، به وسیله ی او می بیند، به وسیله ی او راه می رود و به وسیله ی او اشیأ را در دست می گیرد و در اینجا، [مقامِ] سر، [ مقامِ] فنای ذاتش است، و [مقامِ] خفأ، [مقامِ] فنای صفات و افعالش است، و [ مقامِ] اختفأ، [مقامِ] فنای از فنا شدن است، و می توان گفت که سر، فنای در ذات است که پایان سفر اول و آغاز سفر دوم به شمار می آید، و خفأ، فنای در الوهیت است، و اخفی فنای از این دو فناست، که دیگر دایره ی ولایت تمام می شود و سر دوم به پایان می رسد و فنای وی منقطع شده، سفر سوم را در پیش می گیرد .
سفر سوم، سفر از حق به سوی خلق است به وسیله ی حق (السفر من الحق الی الخلق بالحق). سالک در این موقف در مراتب افعال سلوک می کند و محو وی زایل می گردد و برای وی صحو تام حاصل می گردد. وی باقی به بقای الله می شود و در عوالم جبروت و ملکوت و ناسوت سفر می کند و این عوالم را، همگی، به عینه و همراه با لازمه های آنها مشاهده می کند، و برای او حظ و بهره ای از نبوت حاصل می شود، و از معارف مربوط به ذات باری تعالی و صفات و افعالش خبر می دهد (یُنبِیء) و همه ی اینها به وسیله ی حق (بالحق) است، چون وجودش حقانی است و التفات به اینها وی را از توجه به حق باز نمی دارد …
و اما فیلسوفان شامخ و حکمای راسخ، در آفاق و انفس نظر می کنند و آیات خدای تعالی را در اینها ظاهر می بینند و علایم وی را در اینها نمایان. پس با آثار قدرت وی بر وجوب وجود و ذاتش استدلال می کنندو…آنها کلٍّ وجود و کمال وجود را مستهلک در وجود و کمالات وجود او می بینند، بلکه هر وجود و کمالی را پرتوی از پرتوهای نور او و جلوه ای از جلوات ظهور او می بینند، و این سفر اول از اسفار چهارگانه ی عقلی است در مقابلِ سفرِ اولِ اهلِ سلوکِ از اهل الله [= عرفا]، و این همان سفر از خلق به حق است .
سپس در وجود، نظر می کنند و در نفس حقیقت آن تأمل می نمایند . پس بر ایشان آشکار می گردد که آن، واجبِ بذاته و لذاته است و با وجوبِ ذاتیِ او بر بساطت و وحدانیت و علم و قدرت و حیات و اراده و سمع و بصر و کلام و سایر اوصاف کمالی او استدلال می کنند…و این سفر دوم از سفرهای چهارگانه ی عقلی است در مقابل سفر دوم اهل سلوک؛ و این همان سفر از حق به سوی حق، به وسیله ی حق است .
سپس به وجود او و غایت و احدیت او نظر می کنند و وحدانیت فعل او و کیفیت صدور کثرت از وی و ترتیب و نظام کثرات تا حد ی که سلسله های عقول و نفوس را نظم می بخشد، بر ایشان مکشوف می شود و در عوالم جبروت و ملکوت، در اعلی و اسفلِ آنها، تا جایی که به عالم ملک و ناسوت منتهی می شود، تأمل می کنند…و این سفر سوم از سفرهای چهارگانه ی عقلی است در مقابل سفر سوم سالکین؛ و این همان سفر از حق به سوی خلق به وسیله ی حق است .
سپس در خلقت آسمانها و زمین نظر می افکنند و به بازگشت اینها به سوی خدا، عالِم، و از سود و زیانهای اینها و آنچه سعادت و شقاوتشان در دنیا و آخرت در گرو آن است، آگاه می شوند، پس به معاش و معاد آنها عالم می گردند، از مفاسد، نهی و به مصالح، امر می نمایند، در امر آخرت نظر می کنند و به آنچه در آن است، از بهشت و جهنم و ثواب و عقاب و صراط و حساب و میزان و…علم پیدا می کنند…و این سفر چهارم از سفرهای چهارگانه ی عقلی است در مقابل سفر چهارم اهل الله؛ و این همان سفر از خلق به سوی حق به وسیله ی حق است .
و این کتاب از این حیث که در آن بحث از امور عامه و جواهر و اعراض، متکفل سفر اول است؛ و از این حیث که در آن بحث از اثبات ذاته تعالی بذاته، و اثبات صفات خداست، متکفل سفر دوم؛ و از این حیث که در آن بحث از اثبات جواهر قدسیه و نفوس مجرده است، متکفل سفر سوم؛ و از آن حیث که در آن بحث از احوال نفس و اموری که در روز قیامت برایش پیش می آید، وجود دارد، متکفل سفر چهارم است .
َ لقب مدرس اسفار، افتخار بزرگی بوده است
-۷-۲ بنابراین، اسفار سفر عقلی کاملی است که ذهن را از طریق مراحل تجرید، به مشاهده ی عالم ربوبی می برد و از آنجا به مشاهده ی نظام آفرینش، که از منظر مابعدالطبیعی محض – به معنای واقعی کلمه – در آن نگریسته می شود، و از این رو، حتی طبیعیات و علم النفس هم در آینه ی حقایق مابعدالطبیعی نگریسته می شوند. چنین برنامه ی عظیمی طبیعتاً نیاز به آمادگی گسترده ای دارد و از این رو، پیش از آنکه بتوان به مطالعه ی خود اسفار مبادرت نمود، سالها مطالعه در منطق، کلام، فلسفه ی مشایی، حکمت اشراقی و عرفان، ضرورت دارد. علاوه بر این، مطالعه خود این اثر مستلزم یک دوره ی طولانی جد و جهد است. تدریس این کتاب، آن گونه که به عالی رتبه ترین طلاب در حلقه های سنتی تدریس می شود، اغلب شش سال طول می کشد؛ با وجود اینکه «سفر» یا کتابی به بحث از طبیعیات (= العلم الطبیعی) می پردازد و غالباً به نام «کتاب الجواهر و الأعراض» معروف است، معمولاً در جلسات متعارف درس و بحث تدریس نمی شود. همیشه محص لان انگشت شماری وجود داشته اند که توانسته اند همه ی در و مرجانهای این دریای عظیم خِرَد را به چنگ آورند و استادان بسیار اندکی بوده اند که صلاحیت گشودن همه ی رموز آن را داشته اند. در ایران، لقبِ «مدرس اسفار» افتخار بزرگی است که به هر کسی ارزانی نمی شود. امروزه در ایران، شمار استادانی که می توان آنها را کسانی به شمار آورد که واقعاً بر همه ی این متن تسلط دارند و می توانند تمام معضلاتی را که در پس ظاهر این زبان ساده و واضح نهفته است، تبیین کنند، از شمار انگشتان دست تجاوز نمی کند.(۲۴ )
تا آنجا که به محتوای این تقریرات عقلی عظیم مربوط می شود، باید گفت که این تقریرات، تا جایی که ممکن است با وفاداری کامل به تلقی خود ملاصدرا از مباحث مربوطه در اسفار عرضه می شود؛ هر چند که وی به برخی از معضلات، بیش از یک بار پرداخته است. از این رو، برای فهم برخی از این استدلالها و نتیجه گیریها و احصأ همه ی مسائلی که وی از آنها بحث کرده، باید که بخشهای متعددی از اسفار را به هم مرتبط ساخت و مباحثی را که به موضوع واحدی تعلق دارند، اما به طور پراکنده آمده اند، تحت عنوان واحدی جمع کرد .
َ مقدمه اسفار؛ رنج نامه ملاصدرا از ظاهرگرایان دینی
-۸-۲ اسفار با مقدمه ای آغاز می شود که برای رسیدن به فهم و درکی از خود ملاصدرا بسیار اهمیت دارد. زیرا او در آن از تجارب باطنی ای سخن می گوید که وی را تدریجاً به کشف «حکمت متعالیه» رهنمون شده اند. وی همچنین به شیوه ای واضح و دقیق، فشارهای اجتماعی ای را که بر وی وارد می شده و موانعی را که برخی از فقها و مراجع دینیِ ظاهرگرا در مسیر وی پدید می آوردند، برمی شمرد. مقدمه ی اسفار از آنجا که بیش از هر چیزی، یک زندگی نامه ی فکری خودنوشت است، باید در ردیف سه اصل طبقه بندی شود .
َ اولین سفر و مراحل هشتگانه آن
-۹-۲ اولین سفر،(۲۵) که به مابعدالطبیعه و وجودشناسی اختصاص دارد، دوباره مشتمل است بر مقدمه ای در باب معنای فلسفه، تقسیمات و هدف آن، که در پی آن، ده بخش (به نام مراحل، جمع مرحله) می آید .
مرحله ی اول به نوبه ی خود به سه منهج ( جمع آن: مناهج) – که به معنای راه یا جاده است – تقسیم می شود، و هر منهج نیز به نوبه ی خود، به فصول (جمعِ فصل) متعددی تقسیم می گردد. منهج اول درباره ی وجود فی نفسه است و بنیانی مابعدالطبیعی و وجود شناختی برای کل کتاب تدارک می بیند. مناهجِ دوم و سوم [به ترتیب] به حالات و درجات وجود می پردازند، مشتمل بر تمایزی – مسبوق به ابن سینا- بین وجود واجب، ممکن و ممتنع؛ و نیز به «وجود ذهنی» که یکی از شالوده های «حکمت متعالی» است و در فلسفه ی مشایی اسلامی متقدم یافت نمی شود .
مرحله ی دوم با بحث در باب احکام مربوط به وجود و عدم ادامه می یابد و در واقع، بسط مرحله ی اول است .
مرحله سوم مربوط می شود به مشکلِ مهمٍّ «جعل» یا آنچه علت به معلول می دهد، که طبعاً مسئله ی علیت را به همراه دارد. مسئله ی تشکیک وجود و مراتب «قوت» و «ضعف» نور وجود نیز در دو فصل آخر این بخش مورد بحث قرار می گیرد .
ملاصدرا، پس از بحث از وجود، در مرحله ی چهارم به مسئله ی ماهیت و مقولات منطقی متعددی که به آن تعلق دارند، برمی گردد .
بدینسان، در باب مسئله ی جنس، نوع و فصل بحث می شود و نویسنده از این سه، به مسئله ی رابطه ی ماده و صورت، و سرانجام در فصل آخر این بخش، به بحث مُثُل افلاطونی می پردازد. مُثُل افلاطونی مسئله ای است که ملاصدرا بارها و بارها در سراسر اسفار به آن برمی گردد .
در مرحله ی پنجم، بار دیگر به مسائل مربوط به وجود برمی گردد و رابطه ی بین وحدت و کثرت، و معنای ربط و تقابل آنها را به طور مفصل مورد تحلیل قرار می دهد. همین دل مشغولی در مرحله ی ششم، که درباره ی علت و معلول است، نیز منعکس شده است. این مرحله یکی از طولانی ترین بخشهای اسفار، و از مراحلی است که بیش ترین رنگ و بوی عرفانی را دارد. این بحث، بیش از هر چیزی، شهودی از ارتباط متقابل همه ی اشیأ با یکدیگر و وابستگی وجودی و مقهوریت آنها در برابر واحد است که در حجاب تفکر منطقی مطرح شده است .
مرحله هفتم و هشتم درباره حرکت اند؛ مرحله ی هفتم عمدتاً در باب محرک اول و رابطه اش با متحرک بحث می کند، و مرحله ی هشتم در باب حرکت به طور کلی . این بحث نیز به نوبه ی خود به مسئله ی ربط بین حادث و قدیم، و به طور کلی به مسئله ی خلقت می انجامد، که موضوع مرحله ی نهم را شکل می دهد .
سفر اول، با یک بخش باز هم طولانیِ دیگر خاتمه می یابد؛ یعنی مرحله ی دهم، که در باب عقل و معقول، و بین عالم و معلوم، و مراتب شناخت به طور کامل مورد بررسی قرار می گیرد .
َ سفر دوم و طبیعیات
-۱۰-۲ سفر دوم، که بحث از «طبیعیات»، به بررسی این موضوع تحت سرفصلِ مقولات سنتی مختلف منطق ارسطویی می پردازد. بدینسان، این سفر به یک مقدمه – که به تعریفِ این ده مقوله می پردازد – و فصول متعددی موسوم به فنون (جمع فن، به معنیِ (art تقسیم می شود، که در این فصول به طور مشروح در باب هر یک از مقولات متمایز بحث می کند. فصل (فن) اول به [ مقوله ای] کم، طبقه بندیهای مختلف آن، امتداد، مکان، مسئله ی وجود خلأ و مانند آن می پردازد. فصل دوم که مبسوطترین بخش این سفر است، به [مقوله ای] کیف و اقسام چهارگانه ی آن می پردازد. تحت این سرفصل، مسائلی همچون کیفیات مختلف لمسی، بصری و سمعی، قوه، کیفیات نفسانی، و کیفیات مختص به کم همچون حلقوی بودن، اشکال هندسی و غیره مورد ملاحظه قرار گرفته اند. سرانجام در فصل سوم همه ی مقولات دیگر مورد ملاحظه قرار گرفته اند. سرانجام در فصل سوم، همه ی مقولات دیگر مورد بحث قرار می گیرند، به این شیوه که در هر مورد، مسائل مربوط به «طبیعیات» مورد بررسی واقع می شود. فصل چهارم به مسئله ی جوهر، طبقه بندی آن، اجسام، ویژگیهای آنها، هیولا و صورت، مانند آن باز می گردد. در این فصل است که بیش از هر جای دیگر می توان تقریری از طبیعیاتِ ملاصدرا یافت. فصل پنجم از سرشت حادث عالم ماد ی و نو به نو شدن دائمی آن بحث می کند. در اینجا، وی با ملاحظه ی آرأ فیلسوفان باستان – که از بسیاری از آنها با ذکر نام یاد می شود همچون طالس، آناکسیمنس، امپدکلس، فیثاغورث، سقراط، افلاطون و ارسطو – به بحث از مسئله ی خلق از عدم، و قِدَم عالم می پردازد . همچنین آرأ «اهل اشراق و شهود عرفانی»، از بین آن دسته از اولیا و عرفایی که دغدغه ی فراتر رفتن از هستی ماد ی را داشته اند نیز جداگانه مورد بحث قرار می گیرد. سرانجام، فصل ششمِ این سفر به شیوه ی قابل ملاحظه ای در باب رابطه ی طبیعت با احکام مابعدالطبیعی اش، کیفیت انفعال و قبول آن نسبت به افاضه های عالم غیر ماد ی، شبکه ی ارتباطی ای که همه ی پدیده های طبیعی را به عالم ربوبی متصل می کند، و سلسله مراتبی در عالم طبیعت، که مستقیماً با درجه ی قابلیت اشیأ نسبت به فیض الاهی ارتباط دارد، بحث می کند .
َ سفر سوم در ۹ موقف
-۱۱-۲ ملاصدرا پس از بحث از طبیعیات، اکنون در سفر سوم به علم مربوط به ذات، اسمأ و صفات الاهی می پردازد؛ علمی که در زبان سنتی اسلامی، «الاهیات بالمعنی الأخص» خوانده می شود و می توان آن را به theodicy ترجمه کرد. این کتاب مشتمل است بر ده موقف (جمع آن: مواقف)، که تمامی ابعاد الاهیات بالمعنی الأخص را که در منابع مختلف سنتی مورد ملاحظه واقع شده، در بر می گیرد . موقف اول به بحث از خدا به عنوان واجب الوجود و براهین مختلف ارائه شده در باب وجود و وحدت وی و بساطت ذات او می پردازد. در این بخش توجه خاصی به آرأ حکمای اندکی پیش از ملاصدرا شده، به ویژه جلال الدین دوانی و سید صدرالدین شیرازی، که این دومی اغلب با خود ملاصدرا اشتباه گرفته می شود . موقف دوم به صفات الاهی، یعنی صفات ثبوتیه و صفات سلبیه، و رابطه ی صفات با ذات می پردازد. در موقف مفصل و بسیار مهم سوم، ملاصدرا به مسئله ی دشوارِ علم خدا به جهان برمی گردد. در اینجا، سرفصلهای کلیِ آرأ تقریباً همه ی مکاتب متقدمِ فلسفه، کلام و عرفان، طرح و مورد بحث واقع می شود و ملاصدرا نهایتاً نظریه ی معروف خودش را ارائه می کند، که یکی ازمشخصه های بارزِ « حکمت متعالیه» و مبتنی بر این ایده است که علم خدا به اشیأ، همان واقعیت یا وجود آنهاست .
ملاصدا پس از بحث صفت علم، در موقف چهارم به دیگر صفت ذاتی خدا، یعنی قدرت، می پردازد؛ یا به عبارت دیگر، به این مسئله که نحوه ی عمل اراده ی خدا در جهان خلقت چگونه است. منازعه ی طولانی بین فلاسفه و متکلمان اشعری درباره ی مسئله ی اراده ی الاهی و ارتباط آن با علم نیز کاملاً مورد بحث قرار می گیرد .
در موقف مختصر پنجم و ششم، به دو صفت اصلی دیگر از صفات الاهی می پردازد: حیات و سمع؛ و سپس در موقفی طولانی تر، یعنی موقف هفتم، به صفت الهیِ تکلم پرداخته، در همین جا، مسئله ی کتب آسمانی، به ویژه قرآن و خلق ابعاد باطنی آن، را نیز مورد بحث قرار می دهد. موقف طولانی هشتم، از مشیت و اینکه تقدیر و اراده ی الاهی چگونه در این عالَم عمل می کند، بحث می کند. در اینجا، علاوه بر برخی مسائل دینی اساسیِ دیگر، مسئله ی خیر و شر، و اینکه شر چگونه می تواند علی رغم سیطره ی الاهی بر همه ی اشیأ، در عالم وجود پیدا کند، مورد تحلیل قرار می گیرد و از نشانه های حکمت الاهی در مخلوقات، هم در عالم صغیر و هم در عالم کبیر، و عشقی که در همه ی اشیأ سریان دارد، نیز بحث می شود .
موقف نهم به افعال الاهی، و لذا به مخلوقات، یعنی سطوح تجلی ای که از صادر اول و عالم عقول آغاز می شود، می پردازد. موقف دهم و پایانی درباره ی مسئله یِ [چگونگی جمع بین] دوام تجلی الاهی و محدودیت و زمان مندیِ وجودِ مخلوقات است و از این رو، دوباره به ناچار، به حل تعارض دشوار بین عقیده ی دینی به خلق عالم از عدم، و نگرش فلسفی راجع به «قِدَم» آن، که مربوط به یک صفت قدیم الاهی، یعنی فیاضیت و خلق مدام است، برمی گردد. ملاصدرا در مسئله ی رابطه ی بین زمانمند و بی زمان یا جهان و خدا (حادث و قدیم) بار دیگر بینش ژرفی را مطرح می سازد مبتنی بر آموزه ی حرکت جوهری؛ که این نیز یک مشخصه ی بارز دیگر از «حکمت متعالیه»ی وی است. در سراسر این سفر، مسائل عقلی با مباحثی که از منابع نقلی استخراج شده، در هم تنیده می شود، و برای بسیاری از مسائل حساس مربوط به قرآن و حدیث، توضیحی ارائه می گردد .
َ سفر آخر و علم النفس
-۱۲-۲ کتاب یا سفرِ آخر اسفار، به «علم النفس» (روانشناسیِ سنتی) و معادشناسی اختصاص داده شده، به گونه ای که ملاصدرا، در یازده فصل – که این بار عنوانِ ابواب (جمع باب، به معنای دروازه) را به خود می گیرند – درباره ی همه ی مراتب رشد نقس از لحظه ای که جنین شکل می گیرد تا رستاخیز نهایی و لقأالله بحث می کند. اغراق نیست اگر گفته شود که در هیچ اثر دیگری در تاریخ اسلام با این مسئله چنین گسترده و عمیق برخورد نشده است. این اثر نحوه برخورد نظام مندِ ابن سینا، در کتاب ششم طبیعیات شفأ را با دریافتهای اشراقی ابن عربی در الفتوحات المکیه اش تلفیق نموده، و از حیث محتوی بیشتر با دومی پیوند دارد تا با اولی .
فصلِ (باب) اولِ این سفر چهارم با تعریف نفس و [ارائه ی] دلایلی بر وجود آن آغاز می شود. پس از اثبات وجود نفس، ملاصدرا در باب دوم به نفس حیوانی می پردازد و بر استقلال آن از ماده یا «جاودانگی» آن دلیل می آورد. قوای مختلف نفس حیوانی که با بدن وی ارتباط دارند نیز مورد بحث قرار می گیرند . در فصل طولانی سوم، بررسی مفصلی درباره ی نفس نباتی انجام می شود، که در اینجا هم همه ی آن قوا به همان ترتیب، یکی یکی ذکر و توصیف می شوند. در باب چهارم، ملاصدرا به نفس حیوانی باز می گردد و درباره ی قوایی که اختصاصاً به آن تعلق دارند، بحث می کند. حواس بیرونی توضیح داده می شود و توجه خاصی به مسئله رؤ یت می شود. آن گاه وی، در حالی که عملکرد حواس ظاهری را آشکار کرده، در باب پنجم به حواس باطنی می پردازد، که با حس مشترک، آغاز و با سایر قوای باطنیِ مطرح در علم النفس، ادامه می یابد. ملاصدرا به ویژه بر وحدت نفس و این واقعیت که «النفسُ فی وحدتها کل القُوی» تأکید دارد. وی همچنین برخی آرأ ابن سینا درباره ی نفس را مورد انتقاد قرار می دهد .
در فصل ششم، برهانی بر تجرد و استقلال کامل نفس از ماده اقامه می شود و در فصل هفتم، درباره ی رابطه ی نفس با عالم جسمانی و مسئله ی دشوارِ وحدت نفس بحث می شود. در فصل هشتم، آرأ کسانی که به تناسخ و ایده های مشابه آن معتقدند مورد بحث و بررسی و رد قرار می گیرد .
سه فصل پایانی این سفر، به اعجاب انگیزترین مسائل مربوط به مراتب اعلای کمال ممکن برای نفس بشری، و مسائل مربوط به رستاخیز روحانی و جسمانی اختصاص دارد. در باب آخر، یعنی بحث از معاد جسمانی، ملاصدرا به آموزه های قرآن راجع به حیات پس از مرگ می پردازد و معنای لذائذ و آلامِ قبر، رستاخیز همه ی اشیأ، ساعت، صور، قیامت صغری و قیامت کبری را توضیح می دهد. در این باب، درجات بهشت و جهنم، معنای آنها، و مراتب کمالی که به سطوح مختلف بهشت می انجامد نیز تبیین می شود. این اثر با فصلی در باب وضعیت کسانی که در ملکوت و دوزخ سکنی گزیده اند، و نقل قولی از الفتوحات المکیه ابن عربی پایان می پذیرد .
َ حاشیه نگاران بر اسفار
-۱۳-۲ کاملاً طبیعی است که این تقریر بی سابقه از آموزه های سنتی، مورد شروح فراوانی قرار گیرد. بسیاری از حکمای شامخِ سه قرن گذشته، حواشی و شروحی بر برخی بخشها، یا در مواردی بر همه ی اسفار نوشته اند. برخی کاملاً شناخته شده اند و برخی دیگر همانند بسیاری از سایر آثار این چند قرن گذشته، در کنج کتابخانه هایی در ایران، پاکستان و هند پنهان مانده، و در انتظار تحقیق و بررسی هستند. در حاشیه ی بیشتر نسخه های خطی اسفار دست نوشته هایی وجود دارد که بازگو کننده ی تأم لات استاد یا شاگردی است که از نسخه ی مورد بحث استفاده کرده است. گاه، حواشی چند نسل از حکما در یک نسخه ی واحد ضبط شده؛ که گواهی است بر نقش دائمی ای که اسفار در حیات عقلی ایران در طی سه قرن گذشته ایفا کرده است. از میان حواشی و شروح معروف تر اسفار، می توان بر موارد زیر انگشت گذاشت: حواشی و شروح آقا محمد بیدآبادی، ملاعلی نوری اصفهانی، ملااسماعیل اصفهانی، حاج ملاهادی سبزواری، ملا علی مدرس زنوزی، آقا محمدرضا قمشه ای، میرزا هاشم گیلانی رشتی اشکوری، ملا آقا قزوینی، میرزا محمدهاشم موسوی خوانساری، محمد بن معصوم زنجانی، و سیدمحمد حسین طباطبایی.(۲۶ )
َ عمیق ترین حاشیه بر اسفار
-۱۴-۲ جامع ترین حواشی بر اسفار(۲۷)، حواشی سبزواری است که سفرهای اول، سوم و چهارم را شامل می شود، و در حاشیه ی نسخه ی چاپ سنگیِ اسفار منتشر شده است. پس از حواشی سبزواری، مفصل ترین حواشی به ملاعلی مدرس زنوزی تعلق دارد، که بسیاری از مراجع سنتی، آن را به عنوان پرمغزترین و عمیق ترین شرحی که تاکنون بر این اثر نوشته شده قلمداد می کنند. حواشی حکیم معاصر، سیدمحمدحسین طباطبایی، که در پاورقیهای چاپ اخیراً منتشر شده ی اسفار آمده است، پس از مراجعه و مقابله با بیشتر این حواشیِ قدیمی نوشته شده و مورد مهم دیگری را به فهرست شارحان این شاهکار استثنایی افزوده است؛ فهرستی که قبل از این شرح هم، به اندازه ی کافی اعجاب آور بود.(۲۸ )
منبع:
https://library.tebyan.net/fa/Viewer/Text/65679/0 > > > >