ترتیب کلمات

تینوش نظم جو

زبان در آثار نمایشنامه نویسان معاصر

یکی از موضوع های مورد علاقه منتقدین و متخصصین تئاتر، در غرب، بحران تئاتر و سقوط آن است. می توان تصور کرد که نظریه سقوط تئاتر پس از ورود پر سر و صدای سینما در عرصه ی هنرهای نمایشی به وجود آمده است، هنگامی که تماشاچیان تئاتر، که انبوهی از آنان مردم عام بودند، تالارهای تئاتر را خالی کرده و به سوی سالن های سینما هجوم بردند. امّا این تصور غلطی است. از پایان قرن هجدهم تا امروز تقریباً هر ۲۰ سال بحث مفصلی درباره ی سقوط تئاتر بین منتقدین درمی گیرد. این بحث ها عموماً یک حسن و یک نقص بزرگ دارند. از طرفی سالن های تئاتر را متأسفانه خالی و خالی تر می کنند؛ امّا از طرف دیگر باعث می شوند که عوامل تئاتر هر جامعه (نمایش نامه نویس، کارگردان، بازیگر…) به این فکر باشند که چگونه می توان این هنر کهن را از سقوط و نابودی در برابر مخاطبانش نجات  داد. («تئاتر به عنوان یک هنر نمی تواند از بین برود، به دلیل اینکه مردم به آن احتیاج دارند.» او دون وون هوراوات، نمایش نامه نویس اتریشی).

در ایران ما متأسفانه در زمینه ی تئاتر، شاهد خلأ بزرگ بیست ساله ای هستیم (سال های هشتاد و نود میلادی) چه از نظر متون نمایشی و چه از نظر نقد و نظریه تئاتری، که این خلأ با همت نویسنده ها و مترجمین چند سالی است که کم کم جبران می شود. امّا گاهی علاقه مندان تئاتر در برابر متون جدید تئاتری کمی گیج و حیران می مانند، زیرا که برای درک تئاتر جهان امروز نمی توان تئاتیری که در بیست سال اخیر نوشته و اجرا شده را نادیده گرفت. تصور کنیم اگر بین سال خلأ در سال های پنجاه و شصت میلادی رخ داده بود، ما امروز در ایران به اندازه ی کافی متن درباره ی تئاتر آبسورد – تئاتر پوچی – نداشتیم. آثار بکت و یونسکو و آدامو و برایمان ناشناس بودند. تصور کنید چقدر درک مان از متون پس از آبسورد ناقص بود برای درک کردن تئاتر امروز یعنی تئاتر قرن بیست و یکم، آثار پس از آبسورد مهم تر از خود آبسود هستند.

 

ادامه مطلب > > > >

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *