ساخت واقعیت نهادى از دیدگاه جان سرل

جواد عابدینى۱

چکیده

واقعیت‌هاى موجود در جهان، از یک حیث به دو دسته طبیعى و اجتماعى تقسیم مى‌شوند. واقعیت‌هاى طبیعى نظیر کوه، رودخانه که مستقل از ما وجود دارند. در حالى که واقعیت‌هاى اجتماعى، به ویژه زیرمجموعه خاصى از آنها به نام واقعیت‌هاى نهادى، وابسته به حیث التفاتى جمعى ما انسان‌هاست. واقعیت‌هاى نهادى، نظیر پول و ازدواج، مستلزم وجود نهادهاى انسانى همچون نهاد مالکیت و ازدواج مى‌باشند. تحلیل ساختار منطقى نهادهاى مزبور و تبیین چگونگى شکل‌گیرى، نحوه وجود و نسبت آنها با واقعیت‌هاى طبیعى را مى‌توان از مهم‌ترین موضوعات فلسفه علوم اجتماعى دانست. جان سرل، فیلسوف ذهن و زبان معاصر، این مهم را با رویکرد تحلیلى و با هدف ارائه تصویرى روشن از اصول و ارکان نظریه سرل به شیوه‌اى بدیع به انجام رسانده است. به نظر او، «زبان» نهاد اجتماعى بنیادین است؛ زیرا پیش‌فرض تمام نهادهاى دیگر بوده و بدون آن هیچ نهادى تحقق نخواهد یافت و این مبناى تحلیل جدید سرل از ساختار نهادهاى اجتماعى است.

کلیدواژه‌ها : واقعیت اجتماعى، واقعیت نهادى، حیث التفاتى جمعى، تعیین کارکرد، قواعد قوام‌بخش.

مقدّمه

جان راجرز سرل،۲  یکى از سرشناس‌ترین فیلسوفان

ذهن و زبان معاصر، در سال ۱۹۳۲ در شهر دنور آمریکا دیده به جهان گشود. در سال ۱۹۵۰ به انگلیس رفت و در دانشگاه آکسفورد به تحصیل فلسفه پرداخت. در ۱۹۵۹ از رساله دکترى خود با عنوان «معنا و حکایت»۳  زیرنظر آستین و استراوسن، دو تن از فیلسوفان بزرگ آکسفورد، دفاع کرد. در آن روزگار، وجه غالب فلسفه‌ورزى در کشور انگلیس فلسفه تحلیلى بود و سرل، همچون دیگر فیلسوفان تحلیلى، به محوریت زبان در فلسفه، انتخاب یک روش فلسفى که بر تحلیل منطقى (البته در مورد سرل، نوع عمدتآ غیر صورى آن) متمرکز باشد، لحاظ فهم متعارف و نتایج علم نوین۴  به عنوان رمحدودیت‌هایى بر نظریه‌پردازى فلسفى و برخى دیگر از آموزه‌هاى فلسفى معتقد بود که از ویژگى‌هاى فلسفه تحلیلى محسوب مى‌شوند.

مراحل تحول فکرى سرل را مى‌توان به سه دوره تقسیم کرد. مرحله اول تلاش فکرى و فلسفى او معطوف به حوزه فلسفه زبان بود. نتیجه ده سال مطالعه وى در این حوزه، انتشار کتاب وزین افعال گفتارى۵  است. مطالعات بعدى او در باب زبان نشان داد که تحقیق درباره زبان بدون بررسى ماهیت و نحوه کار ذهن ناتمام است. از این‌رو، مرحله دوم تفکر فلسفى سرل به فلسفه ذهن معطوف گشت. مهم‌ترین اثر او در این دوره از تفکرش کتاب تأثیرگذار حیث التفاتى۶  است که در سال  ۱۹۸۳ انتشار یافت.

ادامه تحقیقات سرل در زمینه فلسفه ذهن و زبان او را متوجه نکته بسیار مهمى ساخت و آن این بود که زبان و افعالى که با آن انجام مى‌دهیم (افعال گفتارى) جزو واقعیت‌هاى اجتماعى‌اند. او متوجه شد که در جهان پیرامون خود با واقعیت‌هایى مواجه هستیم که از سنخ واقعیت‌هاى طبیعى نیستند و نمى‌توان آنها را صرفآ بر اساس مفاهیم علوم طبیعى و فیزیکى توصیف و تبیین کرد. سرل براى بررسى همه‌جانبه این موضوع سال‌ها مطالعه کرد و سرانجام نتیجه تحقیقات خود را در سال ۱۹۹۵ در کتابى تحت عنوان ساخت واقعیت اجتماعى۷  منتشر ساخت.

این بخش از تحقیقات فلسفى سرل را ـ همان‌گونه که خود او در مقدّمه کتاب ساخت واقعیت اجتماعى تذکر داده است ـ۸  مى‌توان مطالعاتى در زمینه مبانى علوم اجتماعى تلقّى نمود، اما همچنان‌که سرل خاطرنشان کرده است،۹  کار او تحلیل مفهومى بوده، مربوط به حوزه فلسفه تحلیلى است نه بحثى تجربى درباره واقعیت‌هاى موجود. پرسش اصلى سرل در این حوزه آن است که واقعیت اجتماعى و به ویژه زیرمجموعه خاصى از آن به نام «واقعیت نهادى» چیست و چگونه ممکن است؟ ساختار منطقى و وجودى آن چیست؟ منشأ این پرسش، آن‌گونه که سرل در مقدّمه آن کتاب بیان مى‌کند، این است که ما دقیقآ در یک جهان زندگى مى‌کنیم و این جهان تا جایى که ما مى‌دانیم جهانى فیزیکى است که توسط علوم طبیعى مختلف توصیف مى‌شود. از سوى دیگر، در این جهان با پدیده‌هایى مواجهیم که یقینآ غیرفیزیکى‌اند؛ پدیده‌هایى همچون پول، مالکیت، ازدواج، دولت، زبان، افعال گفتارى و … . اینها واقعیت‌هایى هستند که در زندگى با آنها سروکار داریم و غیرقابل انکارند. حال سؤال این است : چگونه ممکن است جهانى فیزیکى، که بر اساس یافته‌هاى فیزیک و سایر علوم طبیعى، یکسره متشکل از ذرات فیزیکى است که در میدان‌هاى نیرو قرار دارند و حتى بعضى از آنها به شکل موجوداتى زنده، نظیر خود ما انسان‌ها، سازمان‌دهى شده‌اند، واقعیت‌هایى غیرفیزیکى را در خود جاى دهد؟ و مهم‌تر اینکه واقعیت‌هاى مزبور با اینکه واجد ویژگى‌هاى طبیعى عناصر فیزیکى و شیمیایى جهان نیستند، همانند آنها کارکردها و تأثیراتى علّى در جهان و زندگى ما دارند. چگونه چنین چیزى ممکن است؟۱۰

لازم به ذکر است که سرل اولین کسى نیست که در این حوزه بحث مى‌کند؛ پیش از او نیز فیلسوفان علوم اجتماعى همچون ماکس وبر، امیل دورکیم، جورج سیمل به این بحث‌ها پرداخته‌اند و به گفته سرل،۱۱

غربى‌ها در این زمینه وارث سنت عظیمى هستند که تا ارسطو ادامه دارد. با این حال، سرل معتقد است مطالعات او در زمینه نهادها، هم از لحاظ روش تحقیق و هم از حیث محتوا، با مباحث گذشتگان تفاوت داشته و بدیع است.۱۲

در مقاله حاضر تلاش خواهیم نمود نظریه سرل را درباره واقعیت‌هاى اجتماعى و نهادى براساس آثار مختلف او به ویژه کتاب ساخت واقعیت اجتماعى تبیین نماییم. پیش از این کار لازم است مفاهیم بنیادى و مبانى نظریه او را شرح دهیم. نظریه سرل در باب واقعیت‌هاى اجتماعى، همچنان‌که خود او مى‌گوید،۱۳  مبتنى بر سه عنصر اساسى است که پیش از تبیین اصل نظریه باید به دقت آنها را شناخت. این سه عنصر عبارتند از: حیث التفاتى جمعى، تعیین کارکرد و قواعد قوام‌بخش. اما پیش از توصیف این عناصر لازم است با برخى دیگر از مفاهیم کلیدى نظریه وى آشنا شویم.

واقعیت‌هاى طبیعى و نهادى

به گفته خود سرل،۱۴  مسئله‌اى که مدت مدیدى

ذهن او را به خود مشغول داشته این است که بخش‌هایى از جهان واقعى و عینى فقط به واسطه توافق و پذیرش انسان‌ها وجود دارند. امورى نظیر پول، مالکیت، دولت و ازدواج، تنها به این دلیل وجود دارند که ما آنها را موجود مى‌دانیم. اگر ما تکه کاغذها را پول محسوب نکنیم، صرفآ تکه کاغذند و با کاغذ پاره‌هاى دیگر تفاوت ماهوى نخواهند داشت؛ یا اگر ما جمشید را مالک فلان زمین ندانیم، او نسبتى با آن زمین نخواهد داشت و از این جهت همانند سایر افراد خواهد بود. با این حال، بسیارى از واقعیت‌هاى ناظر به این امور، واقعیت‌هاى عینى‌اند؛ به این معنا که وابسته به میل و پسند من و شما نیستند؛ مانند این واقعیت که «من شهروندى ایرانى هستم»، «تکه کاغذى که در دست من است یک اسکناس هزار ریالى است»، «من مالک یک قطعه زمین هستم» و «سارا همسر جمشید است». سرل این واقعیت‌ها را «واقعیت‌هاى نهادى»۱۵  مى‌نامد.

واقعیت‌هاى نهادى در تحقق خود نیازمند نهادهاى انسانى‌اند. براى مثال، تنها با فرض نهاد ازدواج است که صورت‌هاى خاصى از رفتار موجب تحقق ازدواج میان جمشید و سارا مى‌گردند. تنها با فرض نهاد مالکیت است که من مالک یک قطعه زمین مى‌شوم. همچنین براى اینکه این تکه کاغذ اسکناس هزار ریالى باشد باید نهاد انسانى پول اعتبار شود. در مقابل این واقعیت‌ها، واقعیت‌هاى طبیعى قرار دارند؛ همچون این واقعیت که «کوه اورست در قله‌اش برف و یخ دارد» یا «اتم‌هاى هیدروژن یک الکترون دارند.» واقعیت‌هاى طبیعى مستقل از هر نهاد انسانى وجود دارند و وابسته به هیچ نوع توافق و اعتبارى نیستند. البته این واقعیت‌ها در مقام ابراز مستلزم نهاد زبان هستند، ولى باید میان واقعیت ابراز شده و ابراز آن واقعیت تفاوت گذاشت. آنچه نیازمند نهاد زبان و نیز نهادى براى اندازه‌گیرى فواصل است، جمله «فاصله خورشید از زمین نود و سه میلیون مایل است» مى‌باشد، اما واقعیت ابراز شده، یعنى این واقعیت که زمین در نود و سه میلیون مایلى خورشید است، مستقل از هر نهادى وجود دارد.۱۶

از مطالب یادشده مى‌توان نتیجه گرفت که واقعیت‌هاى نهادى و در کل، واقعیت‌هاى اجتماعى، همان‌گونه که سرل مى‌گوید۱۷  واجد نوعى محتوا و بار متافیزیکى هستند؛ بدین معنا که ساختار وجودى آنها، همانند واقعیت‌هاى طبیعى، ساختارى صرفآ فیزیکى نیست، بلکه علاوه بر محتواى فیزیکى و طبیعى، از نوعى بار غیرفیزیکى نیز برخوردارند. محتواى متافیزیکى این واقعیت‌ها را امورى همچون توافق و اعتبار انسان‌ها، حیث التفاتى و… تشکیل مى‌دهند.

عینى و ذهنى

همان‌گونه که اشاره شد، بخشى از مسئله اصلى سرل، عبارت از این است که چگونه ممکن است بخش‌هایى از جهان واقعى و عینى فقط به واسطه توافق و پذیرش انسان‌ها وجود داشته باشند. به عبارت دیگر، چگونه ممکن است واقعیت‌هاى اجتماعى و نهادى در عین حال که کاملا وابسته به توافق و پذیرش ما هستند، عینى باشند.

سرل توضیح مى‌دهد۱۸  که «عینیت» و «ذهنیت» دست‌کم به دو معنا به کار مى‌روند؛ یکى معناى معرفتى یا معرفت‌شناختى و دیگرى معناى وجودشناختى. در معناى معرفتى، «عینى» و «ذهنى» عمدتآ صفات و محمولات احکام و گزاره‌ها مى‌باشند. حکم ذهنى، حکمى است که صدق و کذب آن را نمى‌توان صرفآ بر اساس واقعیت خارجى مستقل از خود تعیین کرد؛ یعنى حقیقتى در جهان وجود ندارد که موجب صدق یا کذب آن گردد، بلکه صدق و کذب آن وابسته به نگرش‌ها، احساسات و دیدگاه‌هاى خاص صادرکنندگان یا مخاطبان آن حکم دارد. احکامى نظیر «کمال‌الملک یکى از بزرگ‌ترین هنرمندان ایرانى است» یا «کوه دماوند از کوه سبلان زیباتر است»، احکامى ذهنى‌اند. اما حکم عینى، حکمى است که در ازاى آن، مستقل از نگرش‌ها یا احساسات افراد، حقایقى در جهان وجود دارد که موجب صدق یا کذب آن مى‌شوند؛ نظیر حکم «ملّاصدرا در سال ۹۷۹ق متولد شد» یا «اکنون در سرم احساس درد مى‌کنم». این گزاره‌ها صرفآ عقیده شخصى نیستند، بلکه مى‌توان آنها را به عنوان واقعیت‌هاى عینى صادق یا کاذب اثبات کرد. طبق این تعریف، در معناى معرفتى، نه تنها از احکام عینى، بلکه از واقعیت‌هاى عینى هم مى‌توانیم سخن بگوییم؛ زیرا متناظر با هر حکم عینى یک واقعیت عینى نیز وجود دارد.۱۹

«عینى» و «ذهنى»، علاوه بر معناى معرفتى، معناى وجودشناختى نیز دارند. در این معنا، «عینى» و «ذهنى» صفات اشیا بوده و بر نحوه وجود آنها دلالت مى‌کنند. بنابراین، معنا، اشیاى ذهنى نظیر درد، غم و شادى، اشیایى‌اند که نحوه وجود آنها ذهنى (نفسانى) و وابسته به احساس ماست. به عبارت دیگر، این اشیا فقط تا جایى وجود دارند که توسط فاعل‌هاى انسانى یا حیوانى تجربه مى‌شوند. اما کوه‌ها، رودخانه‌ها، خانه‌ها، و غیره به لحاظ وجودشناختى عینى‌اند؛ زیرا نحوه وجودشان مستقل از هر مدرِک و حالت نفسانى است. این نکته قابل ذکر است که گرچه درد، غم، شادى و نظایر آن به لحاظ وجودشناختى ذهنى و نفسانى‌اند، اما مى‌توان درباره آنها احکامى صادر کرد که به لحاظ معرفتى عینى باشند؛ نظیر حکم «اکنون در سرم احساس درد مى‌کنم». همچنین مى‌توانیم درباره اشیاى عینى احکامى ذهنى بسازیم؛ نظیر این حکم که «کوه دماوند از کوه سبلان زیباتر است».

حال با توجه به این مطالب، باید بگوییم واقعیت‌هاى نهادى، نظیر این واقعیت که من شهروندى ایرانى هستم یا مالک یک قطعه زمین هستم یا تکه کاغذ موجود در دست من یک اسکناس هزار ریالى است، گرچه از نظر وجودى ذهنى‌اند؛ چون وابسته به اعتبار و پذیرش ما مى‌باشند، اما به لحاظ معرفتى عینى‌اند. اینها واقعیت‌هاى متناظر با احکام عینى مى‌باشند؛ احکامى همچون این حکم که «من شهروندى از ایران هستم» یا «تکه کاغذ موجود در دست من یک اسکناس‌هزار ریالى است».

ویژگى‌هاى مستقل از ناظر و وابسته به ناظر

از دیدگاه سرل، اشیاى موجود در جهان داراى دو نوع ویژگى هستند. دسته اول ویژگى‌هایى هستند که مستقل از ما و بازنمایى‌هاى ما از اشیا وجود دارند. مثلا، شىء مقابل من جرم و ترکیب شیمیایى خاصى دارد، از چوب و فلز ساخته شده است و… . سرل این ویژگى‌ها را ویژگى‌هاى ذاتى۲۰  یا مستقل از ناظر۲۱  مى‌نامد؛ به این معنا که وابسته به نگرش‌هاى ناظران و به کاربرندگان اشیا نیستند. کوه، مولکول، رودخانه، درخت و در کل، تمام مفاهیمى که اشاره به اشیاى طبیعى مى‌نمایند، دلالت بر ویژگى‌هاى ذاتى مى‌کنند.

دسته دوم ویژگى‌هایى هستند که فقط با در نظر گرفتن علایق، نگرش‌ها، مواضع، اهداف و خلاصه در ارتباط با حیث التفاتى ناظران و مستعملان وجود دارند. براى مثال، همان شىء مقابل من علاوه بر اینکه واجد ویژگى‌هایى ذاتى مانند جرم و ترکیب شیمیایى خاص است، یک پیچ‌گوشتى است. آن شىء فى‌نفسه و به خودى خود پیچ‌گوشتى نیست، بلکه تنها به این دلیل پیچ‌گوشتى است که مردم آن را به عنوان پیچ‌گوشتى به کار مى‌برند یا آن را براى هدفى خاص، یعنى باز و بسته کردن پیچ، مى‌سازند یا آن را پیچ‌گوشتى تلقّى مى‌کنند. سرل این ویژگى‌ها را ویژگى‌هاى «مرتبط (یا وابسته) به ناظر»۲۲  مى‌نامد.

معیار ذاتى یا مرتبط به ناظر بودن یک ویژگى آن است که ببینیم آیا ویژگى مزبور، در صورتى که هیچ انسان یا موجود ذى‌شعور دیگرى نباشد، مى‌تواند وجود داشته باشد یا نه. اگر پاسخ مثبت باشد، آن ویژگى ذاتى خواهد بود، وگرنه مرتبط به ناظر است.

حیث التفاتى جمعى

اولین مفهومى که براى تبیین ساختار وجودى واقعیت اجتماعى به آن نیازمندیم، مفهوم «حیث التفاتى جمعى»۲۳  است. مقصود سرل از حیث التفاتى، ویژگى خاصى از ذهن است که ذهن به واسطه آن جهت‌دار مى‌گردد. توضیح مطلب این است که برخى از واقعیت‌ها داراى متعلَّق‌اند و بدون آن نمى‌توانند وجود داشته باشند. حالات نفسانى ما ـ البته برخى از آنها بارزترین نمونه این واقعیت‌ها هستند. در این معنا، باور، میل، قصد، ترس، امید، عشق، نفرت، حتى انواع گوناگون ادراک حسى، همه داراى حیث التفاتى‌اند؛ بدین معنا که ناظر به امورى غیر از خود بوده و به سوى امور روى مى‌آورند. براى داشتن یک میل یا باور باید میل یا باور به چیزى داشته باشیم. باور و میل بدون متعلَّق وجود ندارند.۲۴

حیث التفاتى از یک جهت به دو نوع تقسیم مى‌گردد: حیث التفاتى فردى و حیث التفاتى جمعى. حیث التفاتى فردى در جایى است که یک فردِ تنها یکى از انواع حیث التفاتى را دارد؛ مثل وقتى که من فلان باور یا میل یا قصد را دارم. اما براى تحقق حیث التفاتى جمعى دو شرط وجود دارد: اولا، باید دو یا چند نفر وارد یک رفتار جمعى شوند؛ یعنى همه آنها در تحقق یک فعل و رفتار واحد دخالت داشته باشند، به گونه‌اى که فعل مزبور قابل استناد به مجموع آنها باشد. این یکى از توانایى‌هاى انسان‌ها و حیوانات است که علاوه بر اعمال فردى مى‌توانند رفتارهاى جمعى هم داشته باشند. ثانیآ، باید در حالاتى التفاتى نظیر باورها، امیال و مانند آن مشترک باشند. به این معنا، دو نفر که مسابقه بوکس مى‌دهند داراى حیث التفاتى جمعى‌اند؛ زیرا هم وارد یک رفتار جمعى شده‌اند؛ چون مسابقه تنها با یک نفر برگزار نمى‌شود، و هم در داشتن ـ مثلا ـ میل جنگیدن با هم مشترکند. از این‌رو، شرکت کردن در مسابقه بوکس با صرفآ کتک زدن یک نفر در یک کوچه فرق دارد. فردى که در یک کوچه از پشت به شخص دیگرى حمله مى‌کند وارد رفتار جمعى نشده است، اما دو نفر که مسابقه بوکس مى‌دهند، طرفین دعوا در دادگاه، حتى دو نفر که با هم قدم مى‌زنند یا با یکدیگر گفت‌وگو مى‌کنند و یک گله گرگ که به دنبال یک گوسفند هستند، همگى وارد رفتار جمعى شده‌اند.۲۵

از دیدگاه سرل، «حیث التفاتى جمعى اساس هر جامعه انسانى یا حیوانى است. انسان‌ها با بسیارى از انواع حیوانات در امکان حیث التفاتى جمعى و در نتیجه در توانایى شکل دادن جوامع شریکند.»۲۶

تعیین کارکرد

دومین عنصر لازم براى تبیین ساختار واقعیت‌هاى اجتماعى و نهادى، مفهوم «تعیین کارکرد» است. یکى از توانایى‌هایى که به اعتقاد سرل، در انسان و برخى از انواع حیوانات وجود دارد، توانایى تعیین یا وضع کارکرد بر امورى است که بدون آن تعیین یا وضع، کارکرد مزبور را ندارند. مقصود سرل از تعیین کارکرد براى یک شىء، آن است که شىء مزبور را براى انجام کارى معین در نظر گرفته و لحاظ نماییم.۲۷  به عقیده وى، ما اشیاى بى‌جان جهان را نه به عنوان «شىء مادّى»، بلکه همواره تحت عناوینى همچون «صندلى»، «میز»، «خانه»، «اتومبیل»، «وان» و… مى‌بینیم و مى‌شناسیم. و این عناوین برخلاف مفهوم «شىء مادّى»، به کارکردهاى تعیین شده براى اشیا اشاره مى‌کنند. بنابراین، حیث التفاتى همیشه ملازم و همراه تعیین کارکرد است. به عبارت دیگر، حیث التفاتى همواره به صورت تعیین کارکرد است و به تعبیر سرل، تعیین کارکرد، ویژگى حیث التفاتى است.۲۸

سرل معتقد است: تمام کارکردها مرتبط به ناظرند و هرگز ذاتى فیزیک هیچ پدیده‌اى نیستند. دلیل آن این است که کارکردها را ما تعیین کرده و به اشیا نسبت مى‌دهیم. براى مثال، همان‌گونه که پیش‌تر توضیح دادیم، پیچ‌گوشتى خود به خود پیچ‌گوشتى نیست، بلکه این ما هستیم که با انواع حیث التفاتى آن را پیچ‌گوشتى محسوب مى‌کنیم و اگر ما این کارکرد را براى آن در نظر نگیریم واجد آن کارکرد نخواهد بود.

سرل کارکردها را به دو بخش فاعلى و غیرفاعلى تقسیم مى‌کند. کارکردهاى فاعلى، کارکردهایى هستند که فاعل‌هاى آگاه، با قصد و توجه آنها را براى اشیا وضع کرده، به آنها نسبت مى‌دهند براى اینکه در خدمت اهداف عملى (و گاهى غیرعملى) آنها باشند. این کارکردها به طور طبیعى وجود نداشته، ما آنها را کشف نمى‌کنیم، بلکه متناسب با علایق عملى فاعل‌هاى آگاه تعیین مى‌شوند. البته خود شىء ممکن است از اشیاى طبیعى باشد، ولى کارکرد فاعلى آن به طور طبیعى وجود ندارد. براى مثال، وقتى مى‌گوییم : «این سنگ وزنه کاغذگیر است»، سنگ از اشیاى طبیعى است، ولى وزنه کاغذگیر بودن کارکردى است که ما براى آن در نظر گرفته‌ایم و خود به خود وجود ندارد. کارکردهاى فاعلى را گاهى هم به اشیایى نسبت مى‌دهیم که به دست خودمان ساخته‌ایم؛ مثل وقتى که مى‌گوییم: «این صندلى است» یا «این شىء پیچ‌گوشتى است».

کارکردهاى غیرفاعلى، کارکردهایى‌اند که به عنوان بخشى از تبیین نظرى اشیا و فرایندهاى طبیعى براى آنها تعیین شده، به آنها نسبت داده مى‌شوند. این کارکردها مستقل از قصدها و فعالیت‌هاى عملى فاعل‌هاى انسانى وجود داشته و کشف مى‌شوند. از این‌رو، در تبیین چگونگى زندگى و بقاى موجودات زنده مى‌گوییم: «قلب عمل پمپاژ خون را انجام مى‌دهد».

در کارکردهاى فاعلى، برخلاف کارکردهاى غیرفاعلى، معمولا قصد و توجه دایمى از سوى به کاربرندگان اشیا لازم است. «از این‌رو وان‌ها، سکه‌ها، و پیچ‌گوشتى‌ها نیازمند استعمال دایمى از سوى ما هستند تا به عنوان وان، سکه و پیچ‌گوشتى عمل کنند؛۲۹  اما قلب و کبد همواره به عنوان قلب و کبد عمل مى‌کنند، حتى‌زمانى که‌کسى‌توجهى‌به‌آنهاندارد.»۳۰

سرل، خاطرنشان مى‌کند۳۱  که در میان کارکردهاى فاعلى، نوع خاصى وجود دارد که مى‌توان آن را کارکرد بازنمایى۳۲  نامید. گاهى کارکرد فاعلى‌اى که به یک شىء نسبت داده مى‌شود، این است که آن شىء دلالت بر چیز دیگرى مى‌کند و به اصطلاح آن را باز مى‌نمایاند. کارکرد علایم و اصوات از این نوع است. تمام علایم و اصوات، نشان‌دهنده چیزى فراتر از خود و به اصطلاح داراى معنا هستند. در واقع، در این مورد، بر اشیایى که ذاتآ التفاتى نیستند، حیث التفاتى را تحمیل مى‌کنیم.

قواعد قوام‌بخش

سومین مفهوم مورد نیاز براى تبیین ساختار واقعیت‌هاى نهادى، مفهوم «قواعد قوام‌بخش»۳۳

است. سرل، قواعد را به دو دسته کلى تقسیم مى‌کند : قواعد قوام‌بخش و قواعد نظم‌دهنده.۳۴  مقصود او از قواعد نظم‌دهنده قواعدى است که به فعالیت‌هاى از پیش موجود نظم مى‌بخشند. مثلا، قاعده «از سمت راست جاده حرکت کنید» به رانندگى کردن نظم مى‌بخشد، اما رانندگى مى‌تواند پیش از تحقق آن قاعده وجود داشته باشد. قواعد قوام‌بخش علاوه بر اینکه به فعالیت‌ها نظم مى‌بخشند، اصل امکان آنها را نیز فراهم نموده، در واقع، صورت‌هاى جدیدى از رفتار را ایجاد یا تعیین مى‌کنند؛ صورت‌هایى که اگر آن قواعد وجود نداشتند، امکان تحقق نمى‌یافتند. براى مثال، قواعد فوتبال یا شطرنج، فقط نظم‌دهنده این بازى‌ها نیستند، بلکه اصلا انجام آنها را ممکن مى‌سازند. مثلا، اگر براى بازى فوتبال قواعدى وجود نمى‌داشت، ممکن بود ۲۲ نفر در زمین بازى حرکاتى فیزیکى مشابه با حرکات دو تیم در بازى فوتبال انجام دهند، ولى رفتار آنها به هیچ معنایى نمى‌توانست بازى فوتبال تلقّى شود. این در حالى است که اگر قاعده نظم‌دهنده «هنگام رانندگى از سمت راست جاده حرکت کنید» وضع نمى‌شد، رفتار رانندگانى که از سمت چپ حرکت مى‌کنند باز هم رانندگى محسوب مى‌شد.

البته باید دانست مقصود سرل از قواعد قوام‌بخش، همچنان‌که خود او متذکر شده است،۳۵ قواعد عام و بنیادینى است که بر یک نهاد به طور کلى یا بر تمامى نهادها ـ اگر چنین قواعدى وجود داشته باشند ـ حاکم‌اند؛ نه قواعد مربوط به مصادیق جزئى یک نهاد معین.

تفاوت دیگرى که میان قواعد قوام‌بخش و نظم‌دهنده وجود دارد مربوط به جنبه صورى آنهاست. قواعد نظم‌دهنده معمولا صورت امرى دارند؛ یعنى به شکل «X را انجام بده» یا «اگر Y، پس X را انجام بده» هستند یا مى‌توانند به راحتى به این صورت درآیند، اما قواعد قوام‌بخش به صورت نظام‌هایى هستند که غالبآ تک‌تک قواعد یا گاهى کل آن نظام، ساخت «X، Y محسوب مى‌شود» یا «X در بافت C، Y محسوب مى‌شود» را دارد. مثلا، گفته مى‌شود: فلان چیز، کیس و مات محسوب مى‌شود، فلان و بهمان حرکت، حرکت مجاز سرباز محسوب مى‌شود، و غیره.

به هر حال، ادعاى سرل این است که واقعیت‌هاى نهادى فقط در درون نظام‌هایى از قواعد قوام‌بخش و به واسطه اِعمال این قواعد به وجود مى‌آیند. اما بحث از قواعد به همین جا ختم نمى‌شود. باید ساخت منطقى قواعد قوام‌بخش را به دقت تحلیل کرده و معلوم کنیم که آیا تمام واقعیت‌هاى اجتماعى، نهادى‌اند؛ یعنى داراى قواعد قوام‌بخش مى‌باشند یا نه؟ نقش قواعد قوام‌بخش در ایجاد واقعیت‌هاى نهادى دقیقآ چیست؟ اینها پرسش‌هایى هستند که در بخش‌هاى بعدى باید پاسخ روشنى براى آنها بیابیم.

ایجاد واقعیت‌هاى نهادى

سرل پس از تبیین مقدّمات و مبانى مورد نیاز، در فصل دوم کتاب به تبیین ساخت واقعیت اجتماعى و ساختار منطقى شکل‌گیرى واقعیت‌هاى نهادى از واقعیت‌هاى اجتماعى مى‌پردازد. مراحل کار را مى‌توان در ضمن چند گام توضیح داد :

گام اول. حیث التفاتى جمعى

همچنان‌که پیش از این گفتیم، انسان‌ها و برخى از انواع حیوانات داراى توانایى حیث التفاتى جمعى هستند؛ یعنى مى‌توانند با داشتن حالت‌هاى التفاتى مشترک وارد رفتار جمعى شوند و این توانایى، به لحاظ زیستى، ذاتى است و از این‌رو، مستلزم هیچ ابزار و قراردادهاى فرهنگى یا زبان نیست.

گام دوم. کارکردهاى فاعلى جمعى

همان‌گونه که یک فرد مى‌تواند از طریق حیث التفاتى فردى، کارکردهاى فاعلى را ایجاد کند، یک جمع نیز مى‌توانند به واسطه حیث التفاتى جمعى، کارکردهاى فاعلى را به وجود بیاورند. در این صورت، این کارکردها، کارکردهاى فاعلى جمعى خواهند بود. براى مثال، همچنان‌که یک فرد ممکن است تصمیم بگیرد کُنده درختى را به عنوان صندلى به کار برد، دو یا چند نفر نیز مى‌توانند تصمیم بگیرند که از یک تنه درخت به عنوان نیمکت استفاده کنند، طورى که همگى بتوانند روى آن بنشینند یا از یک چوب به عنوان اهرمى استفاده کنند که به جاى صرفآ یک نفر به وسیله چند نفر عمل کند.

گام سوم. وضع جمعى کارکرد

به نظر سرل، کارکردهایى که براى اشیا تعیین شده و به آنها نسبت داده مى‌شوند، دو دسته‌اند. برخى از آنها صرفآ از ساختار فیزیکى اشیاى مزبور نشأت مى‌گیرند. به عبارت دیگر، شىء از جهت ساختار فیزیکى‌اش مى‌تواند کارکردهاى معینى داشته باشد. قلب، کبد، مولکول، کوه، پیچ‌گوشتى، وان، تنه درخت، چوب‌دستى و هزاران شىء دیگر از این دسته‌اند. گرچه برخى از این اشیا، مانند پیچ‌گوشتى، وان و…، در انجام کارکرد خود نیازمند حیث التفاتى ما هستند، ولى به هر حال، ساختار فیزیکى و ویژگى‌هاى ذاتى آنها براى انجام کارکردشان کافى است.

دسته دوم کارکردهایى هستند که منشأ آنها ساختار فیزیکى اشیا نیست، بلکه توافق یا پذیرش جمعى ناظران و کاربران است. براى مثال، قبیله‌اى بَدَوى را در نظر بگیرید که در ابتدا دیوارى پیرامون منطقه خود مى‌سازند. دیوار واجد کارکردى است که فقط از ساختار فیزیکى آن ناشى مى‌شود و آن عبارت است از ممانعت از ورود مهاجمان و خروج اعضاى قبیله. فرض کنید این دیوار به تدریج خراب مى‌شود تا جایى که فقط امتدادى از سنگ‌ها باقى مى‌ماند، اما ساکنان و همسایگان آنها همچنان امتداد مزبور را به عنوان نشانه مرز منطقه تلقّى مى‌کنند؛ یعنى ساکنان قبیله فقط در شرایط خاصى از مرز عبور مى‌کنند و غریبه‌ها تنها در صورتى مى‌توانند وارد منطقه شوند که ساکنان اجازه دهند. اکنون دیوار از مانع فیزیکى به مانع نمادین تبدیل شده است؛ بدین معنا که چیزى فراتر از خودش را نشان مى‌دهد؛ زیرا امتداد سنگ‌ها به خودى خود و از جهت ساختار فیزیکى‌اش نمى‌تواند حدود منطقه را نشان دهد، بلکه به عنوان علامت مرزى در نظر گرفته و پذیرفته مى‌شود. بنابراین، امتداد سنگ‌ها واجد کارکردى است که نه به خاطر فیزیک محض، بلکه به جهت حیث التفاتى جمعى افراد انجام مى‌شود؛ یعنى به خاطر اینکه شأن جدیدى به طور جمعى براى آن تعیین شده است و آن شأن علامت مرزى است. سرل این کارکردها را کارکردهاى شأن مى‌نامد. کارکردهاى شأن دست‌اى از کارکردهاى فاعلى بوده و به شأن و موقعیت خاصى که ما براى اشیا در نظر مى‌گیریم تعلّق دارند.

هدف سرل این بود که واقعیت اجتماعى را در وجودشناسى بنیادى طبیعى مندرج کند؛ به تعبیر دیگر، وجود واقعیت‌هاى غیرطبیعى را در جهانى که یکسره از ذرات فیزیکى تشکیل شده و کاملا طبیعى است، توجیه نماید. سرل معتقد است: براى انجام این کار باید خط ممتدى را که از مولکول‌ها و کوه‌ها تا پیچ‌گوشتى‌ها، اهرم‌ها و غروب‌هاى زیبا و سپس تا مجلس قانون‌گذارى، پول و دولت ادامه دارد، نشان دهیم.

در واقع، ما مى‌خواهیم از واقعیت‌هاى طبیعى، نظیر مولکول‌ها و کوه‌ها، به واقعیت‌هاى اجتماعى محض، نظیر اهرم‌ها و پیچ‌گوشتى‌ها، و از آنجا نیز به واقعیت‌هاى نهادى، نظیر پول و دولت برسیم. ابزار لازم براى حرکت اول حیث التفاتى جمعى است؛ چراکه تفاوت اساسى میان واقعیت‌هاى اجتماعى و فیزیکى در این است که واقعیت‌هاى اجتماعى، برخلاف واقعیت‌هاى طبیعى، متضمن نوعى حیث التفاتى جمعى هستند. براى حرکت دوم نیز ابزار مورد نیاز عبارت است از وضع جمعى کارکرد بر امورى که بدون آن وضع و صرفآ از جهت ساختار فیزیکى‌شان از عهده انجام آن کارکرد برنمى‌آیند. در وضع جمعى کارکرد نیز عنصر کلیدى وضع شأنى است که به طور جمعى پذیرفته شده و کارکرد وابسته به آن است. امتداد سنگ‌ها همان کارکرد دیوار را دارد، اما ابزارى که این کارکرد را با آن انجام مى‌دهد عبارت است از به رسمیت شناختن جمعى سنگ‌ها به عنوان چیزى که واجد شأن خاصى است که کارکرد وابسته به آن مى‌باشد.

ساختار منطقى قواعد قوام‌بخش

سرل در ادامه به تحلیل ساختار منطقى قواعد قوام‌بخش مى‌پردازد. همچنان‌که گفتیم، ساختار قواعد قوام‌بخش، اغلب به صورت «X» در بافت C،  Yمحسوب مى‌شود» است. در این فرمول :

۱. واژه «Y» دلالت بر شأن جدیدى مى‌کند که قبلا در واژه X وجود نداشته است. به عبارت دیگر، مدلول Y بیش از آن چیزى است که ویژگى‌هاى فیزیکى محض X بر آن دلالت مى‌کنند.

۲. وضع شأن جدید بر ماده‌اى که واژه X به آن اشاره مى‌کند و نیز کارکرد همراه آن شأن، باید بر اساس توافق و یا دست‌کم پذیرش جمعى صورت بگیرد.

۳. پذیرش یا شناخت جمعى باید به صورت دایمى و مستمر باشد. مثلا، این کافى نیست که ما با تعیین اولیه، یعنى با گزاره «این ماده پول است» موافقت کنیم، بلکه پیوسته باید آن را به عنوان پول بپذیریم؛ در غیر این صورت بى‌ارزش خواهد بود.۳۶

خلاصه اینکه واژه Y باید معرّف شأن جدیدى باشد که در X وجود نداشته است و این شأن جدید باید به گونه‌اى باشد که توافق، پذیرش و دیگر اَشکال حیث التفاتى جمعى براى ایجاد آن لازم و کافى باشند. به اعتقاد سرل، سازوکار مزبور، موتور نیرومندى براى تولید واقعیت اجتماعى است.۳۷

زبان و واقعیت نهادى

از دیدگاه سرل، میان وضع کارکرد شأن و زبان رابطه خاصى وجود دارد. عناوینى که تشکیل‌دهنده بخش Y هستند، مانند عنوان «پول»، تا حدى قوام‌بخش واقعیت نهادى ایجاد شده‌اند. مهم‌ترین نقش زبان در واقعیت‌هاى طبیعى ـ همچنان‌که مى‌دانیم ـ توصیف‌کنندگى آن است؛ یعنى در مورد پدیده‌هاى طبیعى، زبان ابزارى براى توصیف آنهاست. اما در مورد واقعیت‌هاى نهادى، ادعاى سرل این است که زبان، نه تنها توصیف‌گر، بلکه قوام‌بخش نیز هست و بدون آن هیچ نهادى تحقق نخواهد یافت. البته مقصود او زبان‌هاى طبیعى خاص نظیر آلمانى یا انگلیسى یا هر زبان دیگرى نیست، بلکه جنبه نمادین زبان است؛ به این معنا که واقعیت‌هاى نمادى ضرورتآ حاوى برخى عناصر نمادین هستند.۳۸  اما  چرا این‌طور است؟ راز این تفاوت چیست؟

به نظر سرل، واقعیت‌ها از حیث ارتباط داشتن با زبان به دو دسته تقسیم مى‌شوند. برخى از آنها مستقل از زبان هستند؛ بدین معنا که در تحقق خود نیازمند عناصر زبانى نیستند؛ نظیر این واقعیت که «کوه اورست در قله خود برف و یخ دارد». دسته دوم واقعیت‌هاى وابسته به زبان مى‌باشند؛ نظیر این واقعیت که «کوه اورست در قله‌اش برف و یخ دارد» جمله‌اى فارسى است. اگر زبان را بکلى کنار بگذاریم، با این حال، کوه اورست در قله‌اش برف و یخ دارد، اما دیگر این واقعیت را که «کوه اورست در قله‌اش برف و یخ دارد» جمله‌اى فارسى است، نخواهیم داشت.

اکنون ادعاى سرل این است که برخى از واقعیت‌هایى که در ظاهر به نظر نمى‌رسد وابسته به زبان باشند، نظیر پول و مالکیت، در واقع وابسته به زبان هستند. اما چگونه ممکن است پول و مالکیت وابسته به زبان باشند در حالى که، برخلاف جملات، نه واژه‌اند و نه از واژه‌ها ترکیب یافته‌اند؟

به اعتقاد سرل، شرط کافى براى اینکه واقعیتى وابسته به زبان باشد این است که اولا، بازنماینده‌هایى ذهنى نظیر افکار،۳۹  قوام‌بخش آن  واقعیت باشند و ثانیآ، بازنماینده‌هاى مزبور وابسته به زبان باشند.۴۰  سرل مدعى است: از ساختار قواعد قوام‌بخش به دست مى‌آید که واقعیت‌هاى نهادى شرط اول را دارند. از این واقعیت که کارکرد شأن Y تنها در صورتى وجود دارد که به رسمیت شناخته شده و مورد باور قرار گرفته باشد، این نتیجه حاصل مى‌شود که واقعیت نهادى موردنظر تنها در صورتى تحقق مى‌یابد که به عنوان موجود بازنموده شود.

اما نسبت به شرط دوم چطور؟ آیا بازنماینده‌هایى قوام‌بخش واقعیت‌هاى نهادى‌اند، وابسته به زبان‌اند و چرا؟ پاسخ سرل به این پرسش مثبت است، ولى مهم چرایى مطلب است. چرا این باور که فلان چیز پول است در اصل تحققش نیازمند زبان است؟ به اعتقاد سرل، این پرسش، پرسش ساده و پیش پا افتاده‌اى نیست و پاسخ آن را فقط از طریق تحلیل ماهیت کارکردهاى شأن مى‌توان به دست آورد.

سرل، مطلب را با توضیح مفهوم امتیاز در بازى‌ها تبیین مى‌کند. وقتى مى‌گوییم: «توپ پشت دروازه حریف کاشتن شش امتیاز محسوب مى‌شود»،۴۱

این فکرى نیست که بتوان بدون نمادهاى زبانى آن را تصور کرد؛ زیرا امتیازات تنها در ارتباط با یک سیستم زبانى براى بازنمایاندن و حساب کردن آنها مى‌توانند وجود داشته باشند. ما بدون استفاده از زبان مى‌توانیم ببینیم که مرد توپ به دستى از خط عبور مى‌کند و از این‌رو، بدون واژه‌ها مى‌توانیم واجد یک فکر باشیم؛ فکرى که آن را با عبارت «مرد از خط عبور کرد در حالى که توپ در دست داشت» نشان مى‌دهیم. اما نمى‌توانیم ببینیم که مرد شش امتیاز کسب مى‌کند. عبارت «شش امتیاز»، بر خلاف «مرد»، «خط»، «توپ» و غیره، حاکى از اشیایى مستقل از زبان نیست. امتیاز، مستقل از سیستمى که آن را نشان مى‌دهد، وجودى ندارد و اگر این سیستم زبانى وجود نداشته باشد سخن گفتن از امتیازات بى‌معنا خواهد بود.

البته نشان دادن امتیازات منحصر به استفاده از واژه‌ها نیست؛ مثلا، مى‌توان آنها را با سنگ‌ریزه‌ها حساب کرد، اما در این صورت سنگ‌ریزه‌ها دقیقآ همانند واژه‌ها نمادهاى زبانى خواهند بود؛ زیرا سه شرط لازم نمادهاى زبانى را دارند: بر چیزى فراتر از خودشان دلالت مى‌کنند، این کار را به وسیله قرارداد انجام مى‌دهند و همگانى‌اند.

به اعتقاد سرل، آنچه درباره امتیازات گفتیم در مورد پول، مالکیت، ازدواج و سایر پدیده‌هاى نهادى نیز صادق است. استدلال کلى این است که ما براى ایجاد واقعیت‌هاى نهادى باید از X به Y، یعنى از سطح طبیعى به سطح نهادى، منتقل شویم. اما این انتقال وجودى غیر از بازنمایى‌اش ندارد؛ یعنى تا ما X را  Yمحوسب نکنیم و معتقد نباشیم است، X، Y نخواهد بود و آن انتقال صورت نخواهد گرفت. از سوى دیگر، این محسوب کردن و بازنمایى، بدون زبان و علایم زبانى امکان ندارد. شرکت‌کنندگان، دست‌کم در بین خودشان باید توافق و پذیرش جمعى را ابراز و اعلام کنند، وگرنه اصلا توافقى محقق نخواهد شد و نهادى ایجاد نمى‌شود. اگر نتوانیم به طریقى نشان دهیم و اعلام کنیم که تکه کاغذها را پول محسوب کرده‌ایم، پولى وجود نخواهد داشت.

به عبارت دیگر، قوام واقعیت‌هاى نهادى به کارکردهاى شأن است و شأن، تنها در صورتى وجود دارد که مردم شىء را به عنوان چیزى که واجد آن شأن است پذیرفته و به رسمیت بشناسند. اما قوام این پذیرش به ابراز آن است، یعنى اگر سیستمى از بازنمایى وجود نداشته باشد، پذیرش جمعى اصلا محقق نمى‌شود. بنابراین، پذیرش جمعى و در نتیجه شأن مزبور وجودى غیر از بازنمایى‌شان ندارند. پس باید راهى براى بازنمایى و نشان دادن شأن جدید وجود داشته باشد. این روش یا زبانى است یا غیرزبانى. اما تنها امر طبیعى غیرزبانى که در ایجاد واقعیت‌هاى نهادى وجود دارد، X و ویژگى‌هاى طبیعى آن است و آن هم به خودى خود دلالت بر آن شأن نمى‌کند؛ بنابراین، باید شیوه و ابزار زبانى دیگرى براى این کار وجود داشته باشد.۴۲

پس به طور خلاصه، جنبه نمادین زبان براى تحقق یافتن واقعیت‌هاى نهادى، برخلاف واقعیت‌هاى طبیعى، ضرورى و اساسى است؛ زیرا حرکتى که بر اساس آن X را دارنده شأن  Yمحسوب مى‌کنیم، همواره حرکتى نمادین است و نیازمند استفاده از نمادهاى زبانى مى‌باشد. این است راز تفاوت نقش زبان در واقعیت‌هاى نهادى و واقعیت‌هاى طبیعى.۴۳

نظریه عام واقعیت‌هاى نهادى

آنچه تا اینجا بیان کردیم تبیینى مقدماتى از واقعیت‌هاى نهادى با تأکید بر نقش ویژه زبان در آنها بود. به گفته سرل،۴۴  با این تبیین مى‌توان واقعیت‌هاى نهادى ساده‌اى همچون زبان و پول را تحلیل کرد، اما براى تحلیل واقعیت‌هاى پیچیده‌تر، نظیر ازدواج، مالکیت، حکومت، شرکت، جنگ و… باید تبیین کامل‌ترى از واقعیت‌هاى نهادى و ساختار آنها ارائه نماییم. سرل این کار را با ضمیمه کردن دو اصل به مطالب پیشین به انجام مى‌رساند.۴۵

۱. ساختار «X در بافت C، Y محسوب مى‌شود» مى‌تواند تکرار شود.

همان‌گونه که دیدیم، مى‌توان براى اشیا شأن خاصى در نظر گرفت و بدین‌وسیله، کارکردهاى معینى بر آنها وضع نمود که پیش از تعیین آن شأن، به لحاظ ساختار فیزیکى، واجد آن کارکردها نبوده‌اند. اکنون مى‌گوییم: گاهى کارکردهاى شأن بر امورى وضع مى‌شوند که از قبل واجد کارکرد شأن دیگرى هستند؛ بدین صورت که  Yساختار قبلى X ساختار جدید مى‌شود. و نیز مى‌توان کارکرد شأن را در جایى وضع کرد که بافت C متضمن کارکرد شأن از پیش وضع شده است. در این مورد، بافت C در ساختار جدید همان Y از ساختار قبلى خواهد بود. وضع کارکرد شأن جدید بر کارکرد شأن قبلى، مى‌تواند یک زنجیره بى‌انتها را ایجاد کند. قاعده کلى این است که واژه Y از یک سطح مى‌تواند واژه X یا C از سطح بعدى یا حتى از سطوح بالاتر باشد. از این‌رو، فلان اظهار، مثلا X1، در بافت C1، Y1 ـ مثلا وعده ـ محسوب مى‌شود؛ اما تحت شرایط معینِ C2، همان وعده، X2=Y1،۴۶  قرارداد قانونآ معتبرِ Y2، محسوب مى‌شود. با در نظر گرفتن قرارداد مزبور به عنوان یک بافت و زمینه، یعنى Y2=C3، عمل خاصى همچون X3 مى‌تواند نقض آن قرارداد، یعنى Y3، محسوب شود.۴۷  در بافت آن نقض، یعنى =Y3=C4، مجموعه اعمالى قانونى همچون X4 مى‌تواند یک دادخواهى موفق، یعنى Y4، محسوب شود، و از این‌رو، واجد کارکرد اصلاح یا جبران آن نقض است. چنین تکرارهایى سطوح بالاتر واقعیت‌هاى نهادى را تشکیل مى‌دهند.

۲. ساختارهاى تکرارشونده مزبور مى‌توانند در قالب نظام‌هاى به هم پیوسته‌اى که همواره عمل مى‌کنند، وجود داشته باشند.

یکى از ویژگى‌هاى مهم واقعیت‌هاى نهادى این است که هیچ‌یک از آنها به طور مجزا و تنها وجود ندارند، بلکه همیشه در ارتباط با دیگر واقعیت‌هاى نهادى و به صورت نظام‌هایى متشکل از مجموعه‌اى از واقعیت‌هاى نهادى تحقق مى‌یابند. براى مثال، این‌طور نیست که من صرفآ «پول» داشته باشم، بلکه پول را در «حساب بانکى‌ام» دارم که آن را به صورت چک و به منظور پرداخت «مالیات‌هاى دولتى» خود به عنوان یک «شهروند» یا «ساکن درازمدت» و یا «کارمند»، خرج مى‌کنم. تمام عبارت‌هایى که داخل گیومه آورده شده‌اند، بیانگر مفاهیم نهادى‌اند و واقعیت‌هاى متناظر آنها، همگى مستلزم نظام‌هایى از قواعد قوام‌بخش هستند که همواره عمل مى‌کنند.

سرل با توجه به این دو اصل و بر اساس آنچه تاکنون درباره ساختار واقعیت‌هاى نهادى گفتیم، به تحلیل نهادهاى پیچیده‌ترى همچون ازدواج و مالکیت مى‌پردازد. به اعتقاد او، مالکیت با این تصور آغاز مى‌شود که من این را دارم و آن مال من است. ازدواج با این تصور آغاز مى‌شود که ما با هم زندگى مى‌کنیم. اما چرا به این اندازه قانع نمى‌شویم؟ چرا صرف تصرف فیزیکى بر یک شىء براى تحقق مالکیت کافى نیست؟ و چرا در مورد ازدواج، این کافى نیست که ما صرفآ با هم زندگى مى‌کنیم؟ حتى گاهى این ساخت‌هاى فیزیکى وجود ندارند، ولى با این حال، ازدواج و مالکیت بر جاى خود باقى‌اند. مثلا، ممکن است زن و مرد سال‌ها از یکدیگر دور باشند، ولى همچنان متأهل باقى بمانند و یا من مى‌توانم مالک زمین باشم حتى اگر در فاصله دورى از آن قرار داشته باشم.

به نظر سرل، ساختار اساسى این نهادها دقیقآ همانند ساختار پول است؛ یعنى در آنها هم کارکردهاى شأن جدید را به واسطه حیث التفاتى جمعى، بر اشیایى وضع مى‌کنیم که ممکن نیست کارکردهاى مزبور را بدون آن وضع جمعى داشته باشند. تنها تفاوتى که وجود دارد این است که در این موارد، کارکردها غالبآ از طریق انجام افعال گفتارى وضع مى‌شوند؛ بدین معنا که خود فعل گفتارى نمونه‌اى از کارکرد شأن است که بر کارکرد شأن قبلى وضع مى‌شود. مثلا، انجام دادن مجموعه‌اى از افعال گفتارى همچون «أنکحتُ» و «قَبلتُ» (X) در شرایطى خاص (C)، مراسم ازدواج (Y) محسوب مى‌شود. مراسم مزبور نیز امر نهادى جدیدى به نام «زدواج» را ایجاد مى‌کند و با تحقق ازدواج میان مرد و زن، کارکردهاى شأن «شوهر» و «همسر» براى آن دو وضع مى‌شوند. اما براى انجام این کارها افعال گفتارى مزبور باید کارکرد شأنى فراتر از معنى تحت‌اللفظى واژه‌هاى اظهارشده، که خود آن معنا یک کارکرد شأن است، داشته باشند.

از این تحلیل معلوم مى‌شود که ایجاد دست‌کم بسیارى از واقعیت‌هاى نهادى ساختارى سلسله مراتبى دارد. آنچه مهم است این است که در هر مورد بدانیم کارکردهاى شأن دقیقآ چیستند و بر چه چیزى وضع شده‌اند. در مورد زبان و پول مسئله ساده است: در مورد زبان شأن‌ها بر علایم و اصوات وضع مى‌شوند و کارکردهاى زبان گرچه بسیارند، اما کارکرد اصلى عبارت است از بازنمایى جهان در قالب انواع مختلف فعل گفتارى. در مورد پول نیز، شأن‌ها نوعآ بر تکه‌هاى کاغذ یا فلز وضع مى‌شوند و کارکرد آن عمل کردن به عنوان وسیله مبادله، منبع ارزش و غیره است. اما در مورد ازدواج، مالکیت و… وضعیت کمى پیچیده‌تر است. براى مثال، در مورد مالکیت، شأن در ابتدا بر مجموعه‌اى از افعال گفتارى همچون قباله‌ها، اسناد رسمى فروش، وصیت‌نامه‌ها و غیره وضع مى‌شود. تمام اینها ابزارهایى براى انتقال مالکیت هستند.۴۸  از سوى دیگر، افعال گفتارى مزبور کارکرد شأن جدیدى بر اشیا وضع مى‌کنند؛ یعنى کارکرد تعلّق داشتن. بنابراین ـ مثلا ـ سند رسمى فروش بیانگر این واقعیت است که من اتومبیلم را به شما فروختم و آن از این پس به شما تعلق دارد. سند فروش یک فعل گفتارى اِخبارى است، اما اکنون حق مالکیت شما نسبت به اتومبیل محسوب مى‌شود؛ یعنى کارکرد آن اثبات حق مالکیت جدید است و بدین وسیله کارکردى هم بر اتومبیل وضع مى‌شود و آن این است که اتومبیل به شما تعلق دارد.

بنابراین، یک الگوى کلى در اینجا وجود دارد که مى‌توان آن را براى تحلیل بسیارى از واقعیت‌هاى نهادى همچون ازدواج، مالکیت، شهروندى، گواهینامه رانندگى، کلیساى جامع، جنگ و… به کار برد. لبّ آن الگو این است :

واقعیت نهادى جدید، نظیر ازدواج، را با به کار بردن یک شىء (یا اشیا)، نظیر یک جمله، که واجد کارکرد شأنى است که خودش یک واقعیت نهادى است، به منظور انجام نوع معینى از فعل گفتارى، که در عین حال انجام آن واقعیت نهادى دیگرى است، ایجاد مى‌کنیم.۴۹

اکنون با این توضیحات روشن شده است که چرا با اینکه من در زمین خود تصرف فیزیکى ندارم مالک آن هستم و چرا زن و مرد با اینکه سال‌هاست از یکدیگر دورند «شوهر» و «همسر» هستند. به عقیده سرل، آنچه باعث این حقیقت مى‌شود ساختارهاى نهادى است که موجب مى‌شوند مجموعه خاصى از روابط بتوانند جایگزین تصرف و یا مجاورت فیزیکى طبیعى گردند. البته این کار به واسطه علایم شأن،۵۰ نظیر گواهى ازدواج، حلقه ازدواج، سند مالکیت و… انجام مى‌پذیرد.

ساختار منطقى بنیادین

گفتیم که به اعتقاد سرل، ساختار واقعیت‌هاى نهادى «X در بافت C، Y محسوب مى‌شود» است. در این فرمول، Y نشان‌دهنده کارکرد شأنى است که بر اساس پذیرش جمعى برX وضع شده است. اکنون مى‌خواهیم ببینیم محتواى کارکرد شأن مزبور و در نتیجه، محتواى آن پذیرش جمعى چیست. به عبارت دیگر، واقعیت‌هاى نهادى، همچنان‌که پیش از این گفتیم، متشکل از بازنماینده‌هایى ذهنى و زبانى هستند که عناصر سازنده و قوام‌بخش آن واقعیت‌ها مى‌باشند و سرل مى‌خواهد بنیادى‌ترین ساختار عناصر مزبور را، که در واقع ساختار بنیادین واقعیت‌هاى نهادى نیز مى‌باشد، نشان دهد.

به نظر سرل، براى دست یافتن به این مقصود، ابتدا باید بدانیم با وضع کارکردهاى شأن، که این کار صرفآ به واسطه اعتقاد و باور خود مردم انجام مى‌شود، چه نوع واقعیت‌ها، توان‌ها و ساختارهاى علّى جدیدى را مى‌توان ایجاد کرد. امکان‌ها و محدودیت‌هاى این کار چیست؟ در مورد کارکردهاى فیزیکى محض، محدودیت‌ها صرفآ به واسطه امکان‌هاى فیزیکى محض ایجاد مى‌شوند و نگرش‌ها و باورهاى افراد در این زمینه نقشى ندارند. در این مورد پیشرفت‌هاى موجود در فناورى، امکان‌ها را تغییر مى‌دهند و بدین وسیله کارکردهاى فیزیکى نیز کم و زیاد مى‌شوند. اما در مورد واقعیت‌هاى نهادى، وضع بعکس است. براى مثال، ما نمى‌توانیم یک بار الکتریکى را صرفآ به واسطه اینکه تصمیم بگیریم چیزى را بار الکتریکى محسوب کنیم، وضع نماییم، اما مى‌توانیم مقام و منصب ریاست جمهورى را صرفآ به این طریق وضع کنیم که مشخص نماییم چه چیزى را رئیس‌جمهور شدن محسوب مى‌کنیم و سپس افرادى را که شرایط معین شده را برآورده مى‌کنند، رئیس‌جمهور کنیم. امکان ایجاد واقعیت‌هاى نهادى با فرمول «X در بافت C، Y محسوب مى‌شود»، محدود به امکان وضع ویژگى‌ها و کارکردهاى جدیدى است که فقط به واسطه موافقت جمعى صورت مى‌پذیرد.

اکنون این سؤال مطرح مى‌شود که صورت‌ها و محدودیت‌هاى وضع نهادى کارکردها چیست؟ یکى از این محدودیت‌ها این است که وضع کارکرد شأن جدید، در اکثر مواقع، باید قدرت و توان جدیدى در ناحیه X ایجاد کند. به عبارت دیگر، با ایجاد کارکرد شأن جدید، افراد باید قادر به انجام کارهایى باشند که پیش از آن امکان انجام دادن آنها برایشان فراهم نبود. مثلا پول، گذرنامه، گواهى‌نامه رانندگى و جمله‌هاى زبان، صاحبان یا به کار برندگان آنها را به انجام افعالى نظیر خریدن، مسافرت کردن به خارج، راندن قانونى اتومبیل و انجام افعال گفتارى به واسطه اظهار جمله‌ها قادر مى‌سازند. و این فقط به دلیل پذیرش جمعى است؛ یعنى خود پذیرش جمعى سازوکارى است براى ایجاد توان.۵۱  بنابراین، این پرسش که چند نوع واقعیت نهادى مى‌تواند وجود داشته باشد، تا حد زیادى در این پرسش خلاصه مى‌شود که چه انواعى از توان را صرفآ به واسطه توافق جمعى مى‌توان ایجاد کرد. پاسخ سرل این است: تمام اَشکال توان که شناخت یا پذیرش جمعى قوام‌بخش آنهاست و البته فقط همین اشکال.

سرل توان‌ها را در گام نخست به چهار دسته۵۲

تقسیم مى‌کند :۵۳

۱. توان‌هاى نمادى: ایجاد معنا

توان‌هاى نمادى،۵۴  توان‌هایى هستند که ما را قادر

به بازنمایى واقعیت مى‌سازند. در واقع، در این موارد، حیث التفاتى را بر امورى (نظیر علایم و اصوات) که ذاتآ التفاتى نیستند، بار مى‌کنیم. براى انجام این کار باید زبان و معنا را در تمام اَشکال آن ایجاد کنیم. در حقیقت، با وضع حیث التفاتى، هم ساختار صورى و نحوى را معین مى‌کنیم و هم محتواى معنایى را.

۲. توان‌هاى تکلیفى۵۵ (ناظر به وظیفه): ایجاد

حقوق و وظایف

این توان‌ها به منظور تنظیم روابط میان افراد هستند و آن به دو صورت ممکن است: یکى به صورت وضع اختیارات، امتیازات، اجازه‌ها، استحقاق‌ها، قدرت‌ها و در کل، حقوق، به گونه‌اى که عامل اکنون قادر به انجام کارهایى (به صورت فعل یا ترک) است که پیش از آن نمى‌توانست انجام دهد. دیگرى به صورت وضع الزامات، مسئولیت‌ها، مجازات‌ها و در کل، وظایف است، به گونه‌اى که اکنون ملزم به انجام افعالى است که قبلا نبود. سرل، توان‌ها و کارکردهاى شأن تکلیفى را «توان‌هاى قراردادى»۵۶  مى‌نامد.

توان قراردادى در مقابل توان فیزیکى طبیعى است؛ گرچه این دو غالبآ ملازم یکدیگرند؛ زیرا اعطاى توان قراردادى غالبآ مساوى است با تجویز به کار بردن توان فیزیکى.

۳. توان احترام: شأن به خاطر خودش

این نوع توان در جایى است که شأن وضع شده بر امور، صرفآ شأن احترام (یا ضد آن) است. این‌گونه شأن‌ها فقط به خاطر خودشان ارزشمند (یا بى‌ارزش) مى‌باشند نه به خاطر نتایج و کارکردهایشان؛ زیرا علاوه بر احترام‌آمیز بودن هیچ کارکرد دیگرى ندارند. واقعیت‌هایى نظیر «X برنده مسابقات اسکى شد»، «X در دادگاه محکوم شد» و «دانشگاه آکسفورد مدالى به X اعطا کرد» بر این نوع توان دلالت مى‌کنند.

۴. گام‌هاى رویه‌اى۵۷ در راه توان و احترام: ایجاد

کارکردهاى شرطى

در نهادها مى‌توانیم از گام‌ها و مراحلى سخن بگوییم که براى رسیدن به نهاد و حقوق و وظایف یا احترام‌هاى ناشى از آن انجام مى‌شوند. براى مثال، در انتخابات، گرچه هر فرد حق رأى دادن دارد، اما تک‌تک آراء هیک حق و مسئولیت جدیدى به وجود نمى‌آورند، بلکه مجموعه آراء با اکثریت لازم است که برنده را تعیین مى‌کند و در نتیجه حقوق و مسئولیت‌هاى جدید به وجود مى‌آید. بنابراین، کسب ـ مثلا ـ شش رأى در انتخابات یا شش امتیاز در بازى فوتبال همانند کسب شش دلار نیستند که بتوان با آنها کارى انجام داد. با شش دلار مى‌توان چیزى خرید، اما به دست آوردن شش رأى یا شش امتیاز صرفآ مرحله‌اى در راه پیروزى‌اند. به بیان دیگر، برخى از کارکردها، کارکردهاى شرطى امورند. تنها کارکرد شش رأى همین است که شرط پیروز شدن است و کارکرد مطلق و غیر مشروط دیگرى ندارد. به اعتقاد سرل، خود حقوق و الزامات مشروط نیز از قبیل ساختارهاى نهادى هستند.

اکنون به پرسش اولیه خود باز مى‌گردیم. هدف ما بیان صورت کلى محتواى کارکرد شأن Y در فرمول «X در بافت C، Y محسوب مى‌شود» بود. از آن‌رو که محتواى مزبور بر اساس پذیرش جمعى بر X وضع مى‌شود، مى‌توان آن را محتواى پذیرش جمعى نیز دانست. به اعتقاد سرل، محتواى پذیرش جمعى در اکثر موارد به صورت مدلى از توان قراردادى است.

از آنجا که توان همیشه توان انجام دادن چیزى یا بازداشتن کس دیگرى از انجام چیزى است، محتواى گزاره‌اى کارکردهاى شأن ناظر به توان همواره تا حدى این است که (S، A را انجام مى‌دهد). در این فرمول،  Sجانگهدار عبارتى است که از یک فرد تنها یا یک گروه حکایت مى‌کند و به جاى A نام فعل، عمل یا فعالیتى قرار مى‌گیرد که شامل عبارت‌هایى منفى نظیر خوددارى کردن یا امتناع کردن نیز هست.۵۸

بنابراین، ساختار اولیه حیث التفاتى جمعى در فرمول «X در بافت C، Y محسوب مى‌شود» عبارت است از :

(۱) ما مى‌پذیریم که S واجد توان (S، A را انجام مى‌دهد) است.

و یا ساده‌تر :

(۲) ما مى‌پذیریم که S مى‌تواند A را انجام دهد.

سرل (۲) را «ساختار بنیادین»۵۹  مى‌نامد و

معتقد است: سایر کارکردهاى شأن بر اساس اعمال عملگرهاى بولى،۶۰  نظیر نفى، نفى مضاعف و

شرطى‌سازى بر ساختار بنیادین ایجاد مى‌شوند.۶۱

بنابراین، وقتى بر اساس فرمول «X در بافت C، Y محسوب مى‌شود» مى‌پذیریم که کسى رئیس‌جمهور است، در واقع، پذیرفته‌ایم که او توان انجام دادن کارهاى جدیدى را دارد. براى مثال، او حق دارد به نیروهاى مسلح دستور دهد و وظیفه دارد آنها را به سوى هدفى واحد هدایت کند. از این‌رو، فرمول مزبور براى ساختار (۲) مصداق تعیین مى‌کند. این مطلب بیانى است از رابطه میان فرمول «X در بافت C، Y محسوب مى‌شود» و ساختار (۲).۶۲

ساختار (۲) دو صورت پایه و بنیادى دارد که عبارتند از :

(۳) ما مى‌پذیریم که S مجاز است A را انجام دهد.

(۴) ما مى‌پذیریم که S ملزم است A را انجام دهد.

در (۳) به طور جمعى به فرد یا افراد معینى توان اعطا مى‌کنیم؛ در حالى که در (۴) توان آنها را محدود مى‌نماییم. بنابراین، صورت بنیادین یک توان قراردادى مثبت،۶۳  نظیر «X (این تکه کاغذ)،  Y(اسکناس هزار ریالى) محسوب مى‌شود» عبارت است از :

(۵) ما مى‌پذیریم که S، یعنى صاحب X، مجاز است با X به اندازه هزار ریال خرید کند.

در مورد توان قراردادى منفى، نظیر «X (این تکه کاغذ)، Y (برگ جریمه) محسوب مى‌شود»، صورت بنیادین حیث التفاتى جمعى باید بدین صورت باشد :

(۶) ما مى‌پذیریم که S، یعنى شخصى که X براى او صادر شده است، ملزم است جریمه را در مدت زمان مشخصى پرداخت کند.

اکنون مى‌توان بر اساس مطالب پیشین تعریف دقیق مفهوم نهاد را از دیدگاه سرل بیان نمود :

به نظر سرل،۶۴  مفهومى همانند W دلالت بر

یک نهاد مى‌کند، مشروط به اینکه :

۱. W با مجموعه‌اى از قواعد قوام‌بخش مشخص شود.

۲. قواعد مزبور بیانگر کارکردهاى شأنى باشند که به طور جمعى پذیرفته و به رسمیت شناخته شده‌اند.

۳. کارکردهاى مزبور فقط به خاطر پذیرش جمعى قابل اعمال باشند نه به خاطر ویژگى‌هاى مستقل از ناظر.

۴. کارکردهاى شأن حامل توان‌هاى قراردادى‌اى باشند که به طور جمعى پذیرفته شده‌اند.

براساس شرط چهارم، مواردى همچون « ۲۴ سپتامبر ۲۰۰۴»، «مست بودن»، «علم»، «دین»، «تربیت» و… نهاد محسوب نمى‌شوند؛ زیرا هیچ‌یک از آنها واجد توان‌هاى ناظر به وظیفه قراردادى نیست. برخلاف مواردى نظیر «روز کریسمس»، «رابطه دوستى»، «بنیاد ملى علوم» و… که همگى دال بر الزامات، حقوق و وظایف به طور جمعى پذیرفته شده بوده و در نتیجه، نهاد مى‌باشند.

وجود مستمر واقعیت‌هاى نهادى

دانستیم که عنصر اساسى در تحقق واقعیت‌هاى نهادى اعتبار و پذیرش آن نهاد از سوى افراد و شرکت‌کنندگان در نهاد است و بدون آن هیچ واقعیت نهادى نخواهیم داشت. در واقع، تفاوت میان واقعیت‌هاى نهادى و واقعیت‌هاى طبیعى در این است که براى واقعیت‌هاى نهادى شأنى در نظر گرفته مى‌شود و این شأن کارکردى به دنبال دارد که واقعیت طبیعى متناظر، به لحاظ ساختار فیزیکى‌اش، واجد آن کارکرد نیست. اما شأن مزبور متقوم به پذیرش جمعى آن است و وجودى غیر از همین اعتبار و پذیرش جمعى ندارد. از سوى دیگر، کارکرد نیز مستلزم آن شأن است و تا شأنى اعتبار نشود، کارکردى و در نتیجه واقعیت نهادى‌اى وجود نخواهد داشت. بنابراین، شرط استمرار وجودى واقعیت نهادى آن است که تعداد کافى از اعضاى جامعه مربوطه همچنان وجود شأن و کارکرد متناظر آن را به رسمیت شناخته و بپذیرند. از این‌رو، به محض اینکه همه یا اکثر اعضاى جامعه، از پذیرش حقوق مالکیت سر باز بزنند، حقوق مالکیت در آن جامعه از بین خواهد رفت.

از نظر سرل،۶۵  ساختار منطقى استمرار واقعیت‌هاى نهادى همان فرمول «X در بافت C، Y محسوب مى‌شود» است. بنابراین، فرمول مذکور هم بیانگر چگونگى ایجاد واقعیت‌هاى نهادى است و هم نشان‌دهنده شرایط استمرار آنها. مثلا، در ناحیه ایجاد، انجام دادن مراسم، ازدواج کردن محسوب مى‌شود و در ناحیه استمرار، ازدواج کردن و پس از آن نمردن یا مطلقه نشدن، همسر بودن۶۶  محسوب مى‌شود.

خلاصه و نتیجه‌گیرى

اکنون براى پرسش‌هاى مطرح شده در ابتداى این مقاله پاسخ‌هایى به دست آورده‌ایم. واقعیت اجتماعى چیست؟ واقعیت‌هاى اجتماعى دسته‌اى از واقعیت‌هاى ذهنى هستند که به واسطه حیث التفاتى جمعى انسان‌ها یا حیوانات به وجود مى‌آیند. زیرمجموعه‌اى از این واقعیت‌ها واقعیت‌هاى نهادى هستند که در تحقق خود نیازمند نهادهاى انسانى مى‌باشند. نهاد نیز عبارت است از هر سیستم به طور جمعى پذیرفته شده‌اى از قواعد که ما را قادر به ایجاد حقایق نهادى مى‌سازند. این قواعد معمولا به صورت X در بافت C، Y محسوب مى‌شود هستند که در آن به شىء، شخص یا وضع امور X، شأن خاص Y نسبت داده مى‌شود، به طورى که شأن جدید، شخص یا شىء را قادر مى‌سازد به انجام کارکردهایى که صرفآ به خاطر ساختار فیزیکى‌اش نمى‌توانست آنها را انجام دهد، بلکه نیازمند تعیین کارکرد به عنوان یک شرط ضرورى است. از این‌رو، ایجاد یک واقعیت نهادى عبارت است از تعیین جمعى یک کارکرد شأن. ویژگى خاص ایجاد واقعیت‌هاى نهادى به واسطه تعیین کارکردهاى شأن ایجاد توان‌هاى ناظر به وظیفه است. از این‌رو، معمولا زمانى که کارکرد شأن Y را براى شىء یا شخص X تعیین مى‌کنیم وضعیتى را ایجاد کرده‌ایم که در آن وضعیت مى‌پذیریم شخص S که رابطه خاصى با X دارد مى‌تواند A را انجام دهد. بنابراین، تحلیل مزبور مجموعه‌اى نظاممند از روابط میان حیث التفاتى جمعى، قواعد قوام‌بخش، حقایق نهادى و توان‌هاى ناظر به وظیفه به ما ارائه مى‌کند.

سرل براى کسى که مى‌خواهد تحقیق در نظریه نهادها را بیشتر دنبال کند، دو توصیه روش‌شناختى نیز دارد :۶۷  نخست اینکه چون نهادها از نظر وجودشناختى ذهنى‌اند، همواره باید از دیدگاه اول شخص بررسى شوند. حقایق نهادى فقط از دیدگاه شرکت‌کنندگان در نهاد تحقق دارند و از این‌رو، هیچ تحلیل کارکردگرایانه یا رفتارگرایانه خارجى وجود ندارد که براى تبیین آنها کافى باشد. ثانیآ، نتیجه این تحلیل آن است که جامعه واجد ساختارى منطقى است. سرلمدعى است طبیعت ساختار منطقى ندارد؛ گرچه نظریه‌هاى مربوط به بخش‌هایى از طبیعت داراى ساختار منطقى هستند، اما جامعه تاحدى متشکل از بازنماینده‌ها است و آن بازنماینده‌ها داراى ساختار منطقى‌اند و از این‌رو، هر نظریه معقولى درباره این پدیده‌ها باید مشتمل بر تحلیل منطقى ساختارهاى آنها باشد.


  • پى نوشت ها
    ۱ دانش‌آموخته حوزه علمیه و کارشناس ارشد فلسفه، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى. دریافت: ۲۵/۱۰/۸۷ ـ پذیرش: ۱۹/۳/۸۸.
    ۲ . John Rogers Searle.
    3 . Sense and Reference.
    4 ـ نمونه‌هایى از این دو لحاظ را مى‌توان در دو منبع ذیل یافت :John R. Searle, The Construction of Social Reality.جان سرل، ذهن، مغز و علم، ترجمه و تحشیه امیر دیوانى.
    ۵ . John R. Searle, Speech Acts: an essay in the philosophyof language.این کتاب با نام «افعال گفتارى: جستارى در فلسفه زبان» توسطمحمّدعلى عبداللّهى به فارسى برگردانده و در سال ۱۱۳۸۵ ازسوى پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى منتشر شده است.
    ۶ . John R. Searle, Intentionality, An Essay in thePhilosophy of Mind.
    7 . John R. Searle, The Construction of Social Reality.
    8 . Ibid, p. xii.
    9 . John Searle, Social Ontology: Some Basic Principles, P.27.
    10 . John Searle, Mind, Langauge and Society, p. 114.
    11 . John R. Searle, What is an institution?, p. 2.
    12 ـ به اعتقاد سرل، اشکال روش‌شناسى موجود در کار گذشتگانکه مانع از این شده است آنان بتوانند نظریه منسجم و جامعىدرباره نهادها ارائه نمایند، این است که آنها از ابتدا زبان را مسلم ومفروض مى‌گرفتند و آن‌گاه به بحث از نهادها و تعیین ماهیت وکارکردهاى آنها مى‌پرداختند. در حالى که به عقیده سرل، زبانخودش یکى از واقعیت‌هاى نهادى و بلکه بنیادى‌ترین آنهاست و«به جاى مسلم گرفتن زبان و تحلیل نهادها، باید نقش زبان درساخت و ترکیب نهادها را بررسى نمود.»John R. Searle, What is an institution?, p. 3.تفاوت محتوایى مطالعات سرل با کار گذشتگان نیز در ایناست که آنان در موقعیتى نبودند که به بسیارى از پرسش‌هایى کهبراى سرل مطرح هستند، پاسخ دهند. و این، به گفته سرل، نه بهدلیل کوتاهى و قصور از طرف آنها، بلکه به خاطر این بوده است کهآنان ابزار لازم براى این کار را نداشته‌اند. آنان فاقد نظریهرضایت‌بخشى درباره افعال گفتارى، انشائیات، حیث التفاتى، رفتارمبتنى بر قاعده و… بوده‌اند.
    ۱۳ . John R. Searle, The Construction of Social Reality, p.13.
    14 . John R. Searle, The Construction of Social Reality, p. 1.
    15 . institutional facts.
    16 . John R. Searle, The Construction of Social Reality, p.27.
    17 . John R. Searle, The Construction of Social Reality, p. 3.
    18 . John R. Searle, The Construction of Social Reality, p. 8.
    19 ـ البته عینى بودن این واقعیت گاهى از نظر وجودشناختى است؛مثل واقعیت متناظر با حکم «کوه اورست در قله‌اش برف و یخدارد» و گاهى به لحاظ معرفتى است؛ مانند واقعیتى که حکم «تکهکاغذ موجود در دست من یک اسکناس هزار ریالى است» از آنحکایت مى‌کند.
    ۲۰ . intrinsic.
    21 . Observer independent.
    22 . Observer (dependent) relative.
    23 . Collective intentionality.
    24 ـ براى آشنایى بیشتر با مفهوم حیث التفاتى و ابعاد مختلف آن ر.ک: جان سرل، حیث التفاتى، ترجمه امیر دیوانى.John R. Searle, Intentionality: An Essay in the Philosophy ofMind.
    25 . John R. Searle, The Construction of Social Reality, p.24.
    26 . John R. Searle, What is an institution?, p. 8.
    27 . Nick Fotion, John Searle, p. 179.
    28 . John R. Searle, The construction of social reality, p. 14.
    29 ـ یعنى وان مادام که به عنوان وان به کار مى‌رود وان است، در غیراین صورت وان محسوب نمى‌شود.
    ۳۰ . John R. Searle, The Construction of Social Reality, p.21.
    31 . Ibid.
    32 . Representation.
    33 . Constitutive rules.
    34 . Regulative rules.
    35 ـ جان سرل، افعال گفتارى، ترجمه محمدعلى عبداللهى، ص۱۳۸.
    ۳۶ . John R. Searle, The Construction of Social Reality, p.44-45.
    37 . Ibid, p. 51.
    38 ـ به عقیده سرل، نمادهاى زبانى سه ویژگى ضرورى دارند: برچیزى فراتر از خود دلالت مى‌کنند، این کار را به وسیله قراردادانجام مى‌دهند و عمومى و همگانى‌اند.John R. Searle, The Construction of Social Reality, p. 60.
    39 ـ مقصود او از افکار تمام امور درونى انسان یا حیوان از قبیلتصورات ذهنى، امیال، عواطف، ادراکات و غیره است.
    ۴۰ . John R. Searle, The Construction of Social Reality, p.62.
    41 ـ جمله مزبور بیانگر قاعده‌اى در فوتبال آمریکایى است.
    ۴۲ . John R. Searle, The Construction of Social Reality, p.68-69 John R. Searle, Mind, Langauge and Society, p.154-156.
    43 R. Searle, Mind, Langauge and Society, p. 133.
    44 . John R. Searle, The Construction of Social Reality, p.79.
    45 . Ibid, p. 80.
    46 ـ بخوانید: «یعنى Y1 که مساوى است با X2».
    ۴۷ ـ یعنى X3 در بافت Y2، Y2 ~ محسوب مى‌شود (Y3= ~Y2).
    48 ـ البته خود افعال گفتارى نیز نمونه‌هایى از کارکردهاى شأن وضعشده مى‌باشند. این کارکردها بر علایم و اصوات وضع مى‌شوند.علایم و اصواب ابزارى براى انجام این افعال گفتارى هستند.
    ۴۹ . John R. Searle, The Construction of Social Reality, p.84.
    50 . Status indicators.
    51 . John R. Searle, Mind, Langauge and Society, p.132.
    52 ـ البته سرل تا آخر پایبند تقسیم چهارگانه فوق نبوده، توضیحمید که اصل و مبنا توان‌ها تکلیفى هستند و مابقى را مى‌توان به آنهاارجاع داد.John R. Searle, The Construction of Social Reality, p. 109.
    53 . John R. Searle, The Construction of Social Reality, p.99-102.
    54 . Symbolic powers.
    55 . Deontic powers.
    56 . conventional.
    57 . Procedural.
    58 . John R. Searle, The Construction of Social Reality, p.104.
    59 . Basic structure.
    60 ـ منسوب به جبر بول؛ نخستین جبر منطق که جورج بول آن راابداع کرد و ارنست شرودر شکل نهایى آن را به دست داد. ضیاءموحد، واژه‌نامه توصیفى منطق، ص ۱۰.
    ۶۱ ـ براى مثال این الزام که S باید مالیاتش را بپردازد. برحسباعمال نفى بر ساختار بنیادین، بدین صورت تعریف مى‌شود: مامى‌پذیریم که (S ملزم است مالیاتش را بپردازد) اگر و تنها اگربپذیریم که (S نمى‌تواند مالیاتش را نپردازد).John R. Searle, The Construction of Social Reality, p. 111.
    62 . John R. Searle, Social Ontology: Some Basic Principles,p. 22.
    63 ـ توان مثبت در جایى است که یک نهاد را ایجاد مى‌کنیم؛ مثلوقتى که به من اجازه طبابت داده مى‌شود. توانه‌هاى منفى، شاملانعدام یک توان و نیز الزامات هستند که ایجاد محدودیت مى‌کنند؛مانند وقتى که فرد به خاطر تخلفات زیاد، گواهى‌نامه رانندگى خودرا از دست بدهد یا زمانى که فرد ملزم است مالیات‌هایش رابپردازد. ر.ک :John R. Searle, Social Ontology: Some Basic Principles, p.24 Barry Smith, “John Searle: From Speech Acts toSocial Reality”, in John Searle, p. 15.
    64 . John R. Searle, What is an institution?, p. 23-24.
    65 . John R. Searle, The Construction of Social Reality, p.119.
    66 ـ وجود مستمر واقعیت‌هاى نهادى در جملاتى نظیر «این همسرمن است»، «مجلس دایر است»، «من مالک آن ملک هستم» و…بیان مى‌شود.
    ۶۷ . John R. Searle, What is an institution?, p. 33.
  • منابع
  • سرل، جان، افعال گفتارى، ترجمه محمدعلى عبداللّهى، قم،پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى، ۱۳۸۵.ـ ـــــ ، حیث التفاتى، ترجمه امیر دیوانى، تهران و قم، سروش وطه، ۱۳۸۱.ـ ـــــ ، ذهن، مغز و علم، ترجمه امیر دیوانى، قم، بوستان کتاب،۱۳۸۲.ـ موحد، ضیاء، واژه‌نامه توصیفى منطق، تهران، پژوهشگاه علومانسانى و مطالعات فرهنگى، ۱۳۷۴.- Fotion, Nick, John Searle, Prinston University press,2000.- Searle, John R., Mind, Langauge and Society, NewYork,Basic books, 1998.- Searle, John R., Social Ontology: Some Basic Principles,http://www. Socrates Berkeley.edu/~jSearle/EconomistsJOIE,10Jan05.doc, 2004.- Searle, John R., The construction of social reality,NewYork, The free press, 1995.- Searle, John R., What is an institution?, http://www.Socrates, Berkeley.edu/~jSearle/Anthropological theoryFNL version. Doc, 2005.- Smith, Barry, “John Searle: From Speech Acts to SocialReality”, in John Searle, New York, Cambridge UniversityPress, 2003.

 

 

 

منبع:  http://marifat.nashriyat.ir/node/723 > > > >

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *