معمای دشوار توسعه‌نیافتگی

 

«موانع توسعه ایران»، متن سخنرانی‌های هشت تن از صاحبنظران حوزه‌های اقتصاد، تاریخ، سیاست و… است در سلسله ‌نشست‌هایی در دانشگاه شهید بهشتی درباره علل توسعه‌نیافتگی ایران. سعید لیلاز، محمود سریع‌القلم، محمد امین قانعی‌راد، عبدالعلی قوام، قباد منصوربخت، ابراهیم توفیق، یدالله دادگر و کریم سلیمانی دهکردی، سخنرانان این نشست‌ها بوده‌اند.

بعضی از این سخنرانی‌ها، مثل سخنرانی یدالله دادگر، تقریر یک مقاله علمی‌اند، بعضی دیگر نیز مثل سخنرانی سعید لیلاز و محمود سریع القلم، محصول یک مقاله کلاسیک نیستند. این تفاوت در ساختار سخنرانی‌ها، متن کتاب را به نوعی دچار دوپارگی کرده است.

فارغ از ناهمواری مذکور، جان کلام سعید لیلاز در این کتاب این است که اول توسعه، فرآیندی متوازن است و باید در همه حوزه‌های زندگی اجتماعی بشر محقق شود، ثانیا توسعه‌نیافتگی ایران محصول تلاطمات قیمت نفت و تلاطمات جمعیتی بوده است. لیلاز به این نکته می‌پردازد که هر گاه قیمت نفت در ایران افزایش یافته، فساد و ناکارآمدی هم شدت گرفته و همین شدت نامطلوب، به مثابه چوبی لای چرخ توسعه ایران عمل کرده است.

وی می‌گوید: «در پنج دولت قبل یعنی امیرعباس هویدا، مهندس موسوی، هاشمی، خاتمی و احمدی‌نژاد، هر گاه درآمدهای نفتی در ایران افزایش پیدا کرده ما شاهد بی‌انضباطی‌های شدید مالی و به دنبال آن تلاطم‌های شدید اجتماعی و سیاسی شده‌ایم… وقتی در مورد پنج دولتی صحبت می‌کنیم که از لحاظ سیاسی و ایدئولوژیک گویی از پنج سیاره متفاوت آمده‌اند ولی عملکرد آنها در مقابل درآمد نفت یکسان است، پس معلوم می‌شود مساله، مساله فکری و ایدئولوژیک نیست. مساله در واقع ساختارهای مادی یک کشور است.»
لیلاز همچنین معتقد است ما در پنج شش دهه اخیر، از حیث منابع انسانی، سخت‌افزار و پول مشکلی نداشته‌ایم اما موانع تاریخی و جغرافیایی مانع توسعه ایران بوده‌اند؛ و از این حیث شبیه عربستان و قطر هستیم که با وجود برخورداری از ذخایر ارزی و منابع نفتی و درآمد سرانه بالا، عروس توسعه را در آغوش نکشیده‌اند. این نکته لیلاز هم خواندنی است: «ایران، هم نفت داشته هم مدیر داشته و هم یکی از قدیمی‌ترین سنت‌های برنامه‌نویسی در دنیا متعلق به ایران است. یعنی ما، قبل از هند و بعد از شوروی، دومین کشور برنامه‌نویس دنیا هستیم و ١٠ برنامه عمرانی تا به اینجا ایجاد کرده‌ایم… اگر عده‌ای طرفدار وجه آمرانه توسعه هستند… چنین وضعیتی نه در ایران اتفاق افتاده نه در اتحاد جماهیر شوروی (حاصل شد) و جالب اینجاست که در هند نیز اتفاق نیفتاده است.»
لیلاز کاهش درآمد نفت را به سود ایران می‌داند: «خوشبختانه درآمد نفت در ایران رو به کاهش است و این نفت دیگر نمی‌تواند در ساختارهای ایران تلاطم اجتماعی ایجاد کند. یعنی یک طبقه اجتماعی خاص دیگر نمی‌تواند بگوید که من با این نفت و بدون کمک طبقات دیگر می‌توانم کشور را اداره کنم.»
محمدامین قانعی‌راد، بحث موانع توسعه در ایران را با استفاده از آموزه‌های روشنفکری دینی پیش می‌برد. وی با رد ذات‌گرایی، نظریه امتناع تفکر را هم کم‌وبیش مبتلا به ذات‌گرایی می‌داند و می‌گوید این نظریه مدعی است که در ایران موانع بنیادی پیش روی «تفکر» وجود دارد و چون توسعه مستلزم تفکر است، پس ما نمی‌توانیم به توسعه برسیم. قانعی‌راد حرف اصلی‌اش این است که هر مانعی، می‌تواند منبعی برای تحقق توسعه باشد؛ چراکه جامعه «طبیعت» نیست و قواعد اجتماعی هم مثل قوانین علم فیزیک نیستند که بدون حضور انسان، همچنان پابرجا باشند.

بنابراین هر قاعده‌ای که در جامعه وجود دارد، انسان‌ها آن را تفسیر می‌کنند و به کار می‌گیرند. پس نمی‌توان گفت که اسلام مخالف یا موافق توسعه است. سنت اسلامی و ایرانی را می‌توان «به گونه‌ای دیگر» تفسیر کرد و همین تفسیرهای نوین می‌توانند راهگشای توسعه باشند. مطابق دیدگاه قانعی‌راد، در رسیدن یا نرسیدن به توسعه، مسلمین مهم‌تر از متون اسلامی‌اند؛ چراکه متون اسلامی باید توسط مسلمانان تفسیر شوند و اگر این تفسیرها خردمندانه و امروزی باشند، ما از چرخه باطل بازتولید فرهنگی خارج می‌شویم و به تولید فرهنگی می‌رسیم. بازتولید فرهنگی یعنی تداوم قواعد پیشین، اما تولید فرهنگی یعنی وضع قواعد جدید.
قانعی راد به این نکته هم اشاره می‌کند که «آلکسی دو توکویل… وقتی در مورد تاریخ اروپا صحبت می‌کند، معتقد است از قرن ١٢ تاکنون بیش از ۶٠٠ سال است که ما روندی را در اروپا شاهد هستیم که او آن را روند دموکراتیزاسیون جامعه می‌داند. وی معتقد است تمام تلاش‌هایی که در جهت محدود کردن این روند صورت گرفته است… در نهایت به نفع این روند درآمده‌اند… بنابراین به گونه‌ای صحبت می‌کند که گویی این روند دموکراتیزاسیون جبر تاریخ است که به رغم میل انسان‌ها و بنا به دلایل ساختاری
جلو می‌رود.»
محمود سریع القلم اما به نظر می‌رسد تا حدی آرای سابقش را تعدیل کرده است. وی پیش‌تر بر نقش فرهنگ در تحقق توسعه تاکید اکید داشت ولی در این سخنرانی، بر «اراده هیات حاکمه» انگشت تاکید می‌نهد. البته سریع القلم می‌تواند بگوید اراده معطوف به توسعه در جمع نخبگان حاکم، فقط وقتی به ثمر می‌نشیند که جامعه نیز فرهنگ لازم برای تحقق توسعه را داشته باشد؛ اما اینکه در تبیین توسعه‌نیافتگی، کدام قسمت از کلاف پیچیده مشکلات جامعه ایران را برجسته کنیم، خودش تا حد زیادی نشانه رویکرد افراد به «مساله توسعه» است.
سریع‌القلم برزیل، آرژانتین و کره جنوبی را مثال می‌زند که هیچ کدام دموکراتیک نبودند اما در مسیر توسعه قرار دارند چراکه هیات حاکمه در این کشورها، اراده معطوف به توسعه داشته است. نیک پیداست که در این تبیین، «فرهنگ جامعه» نقش ثانوی دارد و «اراده نخبگان حاکم» علت اصلی حرکت یک کشور در مسیر توسعه است. وی همچنین اصول را از الگوها تفکیک می‌کند و می‌گوید اصول نمی‌توانند بومی باشند اما الگوها چرا. اصول مد نظر سریع القلم، جدا از ضرورت پذیرش علم و تکنولوژی و امور مقبولی از این دست، تقریبا همان آموزه‌های نئولیبرالیسم هستند که امروزه در ایران به موضوع مورد مناقشه لیبرال‌های دموکرات و لیبرال‌های محافظه‌کار تبدیل شده‌اند. در بحث از الگوی پیشرفت، سریع القلم می‌گوید ما در کشاورزی مزیت نسبی نداریم و باید بر نفت و گاز و پتروشیمی تکیه کنیم؛ چنانکه سنگاپور برای تولید ثروت بر «فناوری اطلاعات» تکیه کرده است و کره جنوبی هم شصت سال پیش بر صنعت فولاد تکیه کرد.
بنابراین «کشورها امروز باید تصمیم بگیرند که از چه طریقی قصد دارند ثروتمند شوند.» همچنین حساب قدرت اقتصادی از قدرت سیاسی جداست. در امریکا «رییس کرایسلر… چهار میلیون دلار حقوق می‌گیرد، اما رییس‌جمهور امریکا چهارصدوپنجاه‌هزار دلار.» وقتی امریکا با کشوری رابطه برقرار می‌کند، سود اصلی نصیب جامعه مدنی امریکا می‌شود نه نصیب کاخ سفید. در واقع در امریکا «قدرت برای جامعه است نه برای حکومت. حکومت فقط یک قاعده حقوقی را برقرار می‌کند. در مقابل، آیا مثلا روسیه قدرت اجتماعی دارد؟ روسیه فقط قدرت نظامی و حکومتی دارد.»
سریع‌القلم در دفاع از اصول نئولیبرالیسم می‌گوید: «صد سال پیش ژاپنی‌ها تصمیم گرفتند اقتصاد را خصوصی کنند و اقتصاد دولتی را کنار گذاشتند، اما ما هنوز در حال بحث هستیم که آیا خصوصی‌سازی خوب است یا بد؟ همایش‌ها و کنفرانس‌های گوناگونی تشکیل می‌شود… اما هنوز تصمیم نگرفته‌ایم… هیات حاکمه باید تصمیم بگیرد که دولت مسوول معاش مردم نباشد… در آمریکا با ٣١٨ میلیون نفر جمعیت، ١۶۶ میلیون نفر کار می‌کنند و حدود ١۶۴ میلیون نفر برای بخش خصوصی کار می‌کنند… دولت اگر اقتصاد مردم را در دست داشته باشد، فکر مردم را هم در دست خواهد داشت… دین مردم را هم در دست
خواهد داشت.»

 

منبع: فرهنگ امروز (به نقل از اعتماد)

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *