«امکان یا امتناع تفکر جامعه‌شناختی در ایران» از نگاه مصطفی مهرآیین

 

میزگرد جامعه‌شناسان و نشست علمی گروه جامعه‌شناسی با موضوع «امکان یا امتناع تفکر جامعه‌شناختی در ایران» با حضور استادان این رشته، محمدامین قانعی‌راد، مصطفی مهرآیین، احمد بخارایی و حمید پارسانیا در انجمن جامعه‌شناسی برگزار شد.  مهرآیین ابتدا به بیان تاریخچه‌ای از چگونگی شکل‌گیری بحث امتناع تفکر در ایران پرداخت و در نهایت به این نتیجه رسید که پروژه فکری سیدجواد طباطبایی عقیم و خودش مصداق امتناع است.

 به تشریح نظم جامعه بپردازیم
مصطفی مهرآیین با این پیش‌فرض که امتناع تفکر در ایران در ادامه شکل‌گیری‌اش به سیدجواد طباطبایی رسیده معتقد است طباطبایی که نقدهایی به روشنفکران و اندیشمندان مختلف دارد این پروسه فکری را در کتاب خود پرورش داد و همیشه معتقد است این چیزهایی که در ایران مطرح می‌شود اندیشه نیست و ما با امتناع اندیشه روبه‌رو هستیم. بنابراین در وضعیت زوالیم و تنها کاری که در وضعیت زوال می‌توان کرد، تفکر به خود زوال است.  مهرآیین با بیان اینکه «من همیشه به دنبال این بودم که اگر این همه کتاب مقاله، رساله و… تولید شده پس امتناع به چه معناست؟» توضیح داد که وقتی درباره عکس این قضیه یعنی تولید اندیشه جست‌وجو کرد متوجه شد که در دنیا اندیشه‌های بسیاری وجود دارد و زمانی که به جامعه‌شناسی معرفت رسیده است، دید اگر از این منظر نگاه کنیم پروژه فکری سیدجواد طباطبایی یک پروژه فکری عقیمی است و خودش مصداق امتناع است.  به زعم این استاد دانشگاه، رویکردی در جامعه ما وجود دارد که از بیخ و بن غلط است: «من اسم آن را رویکرد آسیب‌شناسی می‌گذارم. یعنی اصولا ما جامعه‌شناسی در ایران نداریم و بیشتر به جای اینکه به جامعه‌شناسی بیندیشیم به مسائل اجتماعی به‌عنوان آسیب می‌اندیشیم. بنابراین ما پارادایمی به اسم پارادایم آسیب‌های اجتماعی را شکل داده‌ایم.» از این رو بنا به نظر مهرآیین، ما مدام گرفتار مفهوم طلاقیم، ما گرفتار مساله‌ای مانند خانواده نیستیم. جامعه‌شناسی در واقع دو وظیفه دارد؛ ابتدا تشریح نظم جامعه و بعد تحولات جامعه را توضیح می‌دهد. اگر بتوانیم این دو کار را بکنیم جامعه‌شناسیم. مثلا دورکیم، وبر، مارکس و… همه به تشریح نظم جامعه خودشان پرداخته‌اند و آن را توضیح داده‌اند. ما باید به واقعیت اجتماعی خودمان رجوع کنیم.

 اندیشمند در حال زوال به جای جامعه در حال زوال
این جامعه‌شناس با بیان اینکه جامعه‌شناسی را به جست‌وجوی راه‌حل‌ها و ایدئولوژی‌ها تقلیل می‌دهیم، در صورتی که جامعه‌شناسی یک معرفت است شرح می‌دهد که چگونه ما با اندیشه هم به این صورت عمل کرده‌ایم. از نظر او طباطبایی و خود شریعتی در نسبت با سنت و سروش در نسبت با شریعتی به جای اینکه بیایند و نظم اندیشه را در جامعه توضیح بدهند، می‌گویند آنچه هست بیمار است. مفروض این است که چیزی سالم وجود دارد و بقیه آسیب هستند و باید آنها را درمان کرد. این به امنیتی شدن اندیشه منجر می‌شود. مثلا سیدجواد طباطبایی کارش مچ‌گیری شده است. در صورتی که این اندیشه نیست. اندیشه‌ورزی قبل از هرچیزی یک فرم است و فرم ساده آن احترام به طرف مقابل است. گفت‌وگو کن، یعنی ببین طرف مقابل چه می‌گوید و بعد آن را نقد کن. اینکه اندیشه فقط در نزد من است و من هم هگل دورانم که تحولات روح را در تاریخ جست‌وجو کردم و دیدم همه غلط‌ هستند و روح مطلق خودمم که مدام بروز می‌کنم اما می‌دانم که غلط دارم بروز می‌کنم.  مهرآیین یادآور می‌شود که این مساله در حالی است که در دنیا دقیقا برعکس است و نسبت اندیشه با جامعه دقیقا واضح است و اینکه متفکران می‌پذیرند که نسبت جامعه با اندیشه دارای یک منطق درونی خودش است.  مهرآیین در پایان با بیان اینکه جامعه ما طبعا اندیشه می‌کند و این شیوه‌ای که طباطبایی مطرح می‌کند که جامعه ما در حال زوال است غلط است، چون به زعم او خود ایشان در حال زوال است. ما باید به وضعیت نظم اجتماعی در حوزه‌های متفاوت برگردیم. اگر جامعه‌ای از پردازش و صورت‌بندی نظم اجتماعی خودش می‌رسد یا نمی‌تواند، اصولا می‌توان گفت در آن جامعه اندیشه وجود ندارد. به هرحال متفکرانی که به آنها اشاره شد حداقل به نظم تفکر سنتی پرداخته و آن را انجام داده بودند.

 

منبع: 

مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی https://www.cgie.org.ir/fa/news/155469 > > > >

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *