سید جواد میری

 

چرا مطهری در باب “ناسیونالیسم ایرانی” میاندیشد؟

در نگاه مطهری پرسش از ملیت، صِرف یک بحث آکادمیک محض نیست بل

“بحثی است واقعی و مرتبط با رفتار و خط مشی و سرنوشت و آینده ی یک واحد اجتماعی و سیاسی که امروزه ملت ایران نام دارد …” (۱۳۹۶. ۱۸).

به عبارت دیگر، پرسش از ملیت پرسش از پی ریزی سیاست مدن و شکل دهی به هندسه نظام جامعوی است و مطهری بر این باور است که این پرسش “جا دارد که مطرح گردد و دنبال شود” (۱۳۹۶. ۱۸). او معتقد است در بین متفکران و معماران ایرانی دو تلقی کلان نسبت به ایرانیت وجود دارد؛ یکی

“نژادی و اسلافی مربوط به ما قبل چهارده قرن اخیر و دیگری عنصر فکری و مذهبی و سنن اجتماعی و فرهنگ مربوط به این چهارده قرن وجود دارد” (۱۳۹۶. ۱۸).

مطهری این بحث را قریب پنجاه سال قبل مطرح کرده بود ولی جالب است که بدانیم این موضوع یعنی هویت باستانی ایران در برابر هویت اسلامی ایران هنوز هم یک موضوع روز است ولی شاید یک تفاوت با ۵ دهه قبل دارد و آن تجربه زیسته ای است که ایرانیان ذیل هویت سیاسی شده اسلام (اسلامیسم) آزموده اند و امروز سخن گفتن از “مولفه اسلامی” نیاز به مواجهه ای انتقادی دارد که به نظر میآید در رویکرد مطهری کمرنگ تر است و این البته قابل تبیین است – وقتی به رویکرد غالب در دوران مطهری که نوعی تکیه بر عنصر هویت باستانی ایران بود، عمیقتر تامل کنیم. باری به هر جهت، مطهری معتقد است نوعی رقابت بین این دو روایت کلان از ایرانیت وجود دارد و تکیه بر هر کدام تبعات سیاسی و فرهنگی و دینی و اجتماعی و حتی تمدنی خواهد داشت. او اینگونه استدلال میکند که

“ما به لحاظ ریشه های طبیعی و نژادی به اقوام آریایی وابستگی داریم، و از لحاظ ساختمان فکری و فرهنگی و سنن و نهادهای اجتماعی به اسلام، که از ناحیه ای غیر از نژاد آریایی آمده است. اگر قرار باشد که در تعریف و تمایز یک ملیت به عنصر نژاد و اسلاف دور اصالت بدهیم، راه و روش و آینده ی ما ملت در شرایط حاضر چیزی خواهد بود، و اگر عنصر نهادهای اجتماعی و نظام فکری چهارده قرن اخیر را در تعریف ملیت اولویت دهیم، خط و مشی و آینده ی ما چیز دیگری خواهد بود” (۱۳۹۶. ۱۸).

پرسش اینجاست که مطهری با چه چارچوب فکری به ناسیونالیسم میاندیشد؟ آیا تکیه بر “هویت باستانی” ما را به غرب نزدیکتر میکند و پافشاری بر “هویت اسلامی” ما را به جهان اسلام نزدیکتر میکند؟ به نظر میآید شهید مطهری با این دوگانه به سراغ ناسیونالیسم رفته است، زیرا در کتاب “خدمات متقابل اسلام و ایران” او مدعی است که

“اگر در تعیین حدود ملیت ایرانی عنصر آریایی اساس قرار گیرد، نتیجه و حاصلش در آخرین تحلیل نزدیکی و خویشاوندی با جهان غرب است، و این خویشاوندی و نزدیکی برای خود آثار و تبعاتی در خط مشی ملی و سیاسی ما دارد که عمده ی آن بریدن از همسایگان و ملل اسلامی غیر آریایی و گرایش به سوی اروپا و غرب است” (۱۳۹۶. ۱۸).

به سخن دیگر، غرب و نظام استعماری

“برای ما خودی می شود و اعراب مسلمان نسبت به ما بیگانه” (۱۳۹۶. ۱۸).

به تعبیر دیگر، مطهری بر این باور است که اگر ما به هویت اسلامی ایران بیشتر تکیه کنیم، آنگاه

“تکلیف و خط مشی دیگری برایمان پیدا می شود، و آن وقت عرب و ترک و هندو و اندونزیایی و چینی مسلمان نسبت به ما خودی و غرب غیر مسلمان بیگانه می شود” (۱۳۹۶. ۱۸).

اما به نظر میآید دوگانه سازی مطهری از پیچیدگی های جهان های فرهنگی غفلت کرده است. زیرا اگر بهمین سادگی میشد با تکیه کردن به هویت باستانی به جهان غرب نزدیکتر شد، آنگاه تعارضات ایران و غرب در گذشته را چگونه باید تعبیر نمود؟ یا اگر با تکیه بر هویت اسلامی ایران میشد به جهان عرب نزدیکتر شد، آنگاه تعارضات فیمابین کنونی که از بدو انقلاب شعله ور شده است را با نگاه مطهری چگونه باید تاویل کرد؟ به نظرم مطهری با تحدید کردن ملیت ایرانی در دو عنصر آریایی و اسلامی از عناصر دیگر غفلت نموده است و یکی از آن عناصر کلیدی “مولفه تشیع” است که در فهم ایرانیت باید مورد توجه جدی قرار بگیرد. این عنصر نه تنها همپای دو عنصر دیگر قرار دارد حتی به نظرم آن دو عنصر دیگر را در ماتریکس نوینی بازسازی کرده است که بی توجهی به ابعاد این ماتریکس جدید در فهم ما از ایران ما را دچار سوء محاسبات عمیق خواهد کرد.

سید جواد میری

پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

@seyedjavadmiri > > > >

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *