میتوس و لوگوس

هانس گئورک گادامر

ترجمه: فریده فرنودفر

۱) مسئله اسطوره (میتوس) در وضعیت اندیشه روشنگری 
واژه ها حکایتگر تاریخ ما هستند. این مسئله که واژه اسطوره (میتوس) از دل زبان عالمان سربرآورده و نزدیک به دو سده است که طنین خاص خود – و عمدتا طنینی مثبت – دارد، واقعیتی است که از هر نظر سزاوار تأمل است. در عصر علم که در آن زندگی می کنیم، اسطوره (میتوس) و امر اسطوره ای حق توطن واقعی ندارند و با این حال در همین عصر علم است که واژه یونانی میتوس به عنوان تعبیری برگزیده برای اشاره به آن سوی قلمرو دانش و علم، وارد عرصه زبان و زبان ها می شود.
به این ترتیب، نسبت اسطوره و علم عملا در بطن واژه میتوس قرار دارد با این حال کمتر می توان رابطه ای را تصور کرد که این چنین پرتنش باشد، و تاریخی تا این اندازه مهم برای حکایت کردن داشته باشد. اینکه علم لوایی است که تحت آن، مغرب زمین یونانی- مسیحی به تمدن مسلط جهان امروز مبدل شده، متضمن آن است که خود علم، تاریخی را طی کرده باشد؛ و با طی این تاریخ، “علم”، شود. تمامی دعاوی حقیقت در پس مرجعیت و بی نامی علم پناه می گیرد. بنابراین، نسبت اسطوره و علم نیز از همان سرآغازهای یونانی فرهنگ علمی مان، واجد تاریخی است که سخنان بسیاری برای گفتن دارد و در دل خود چیزهای زیادی را پنهان کرده است.
اگر به پیدایش تمدن مغرب زمین بنگریم، چنین به نظر می رسد که سه موج روشنگری بر این تاریخ گذر کرده است: [نخست]، موج روشنگری که در اندیشه سوفسطایی افراطی اواخر سده پنجم پیش از میلاد در آتن به اوج خود رسید؛ [دوم]، موج روشنگری سده هجدهم که در عصر عقل گرایی انقلاب فرانسه به منتها درجه خود دست یافت و [سوم]، موج روشنگری – چه بسا بتوان آن را جنبش روشنگری سدۀ [خود] مان بنامیم – که با دین الحادی و استقرار نهادین آن در نظامهای مدرن الحادانه حکومت، عجالتا به اوج خود رسیده است. مسئله اسطوره با هر سه مرحله اندیشه روشنگری پیوندی تنگاتنگ دارد.

 

ادامه مطلب > > > >

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *