نسبت هنر و پست مدرنیسم، با نگاهی به نمایشنامۀ “هنر” یاسمینا رضا

معصومه بوذری

یاسمینا رضا در نمایشنامۀ “هنر”، ما را متوجه ماهیت هنر در وضعیت پست مدرن می کند. اینکه وضعیت پست مدرن دقیقاً چه معنایی دارد، سؤال ابتدایی ماست. و اینکه در نمایشنامه ی “هنر”، در دو سطح “داستان نمایشنامه”، و “هسته ی مرکزی فکر فلسفی اثر” چگونه به موضوع پست مدرنیسم پرداخته می شود، دومین تأملِ این یادداشت.

 

پرسش از “پست مدرنیسم”:
برای درک بهتر وضعیت پست مدرن به کتاب دکتر رضا داوری اردکانی، «اندیشه ی پست مدرن»، رجوع می کنیم. ایشان در این کتاب، وضعیت پست مدرن را چنین تبیین می کنند که اساساً خود مدرنیته در جهان غرب، از بطن همان تفکر نهادینه شده در قرون وسطی و در امتداد همان اندیشه شکل می گیرد. و پست مدرن نیز برای انسان غربی به همین ترتیب است: «اندیشه ی پست مدرن، نقد تجدد است نه ردّ آن. اگر در دهه های اخیر تجدد نقد می شود وجهش این است که باطن و تضادهای درونی آن آشکار شده است. مع هذا فلسفه ی پست مدرن ادعا نامه ای علیه تجدد نیست. اگر کانت و هگل سخنگویان تجدد بودند و از تاریخ استکمالی آن می گفتند اندیشه ی پست مدرن گزارش جلوه ی پایانی این تاریخ است. با رد این گزارش تغییر اساسی در وضع مدرنیته پدید نمی آید.» (ص ۳۸-۳۹)
دکتر داوری، ترسیم آینده ی بشر را در دو ساحت مدرنیته و پست مدرن، نیز تبیین می نماید که در تحلیل پایان بندی نمایشنامه ی یاسمینا رضا می توانیم از آن بهره بگیریم: «در روح مدرنیته “امید به آینده” مضمر است و اگر تعبیر بودلر از مدرنیته را در برابر پست مدرن قرار دهیم، پست مدرن به یک معنی “قطع امید از اینده” می شود… پست مدرن، عالمی نیست که ما بتوانیم آن را با طراحی بسازیم، بلکه وضعی است در عالم علم و فلسفه و هنر و البته هیچ فلسفه و یا هنری متضمن دستورالعمل گفتار و کردار نیست و به طور مستقیم در سیاست و برنامه ریزی دخالت ندارد.» (ص ۵۲-۵۳)
در مورد اینکه ما در جهان معاصر چطور با این اندیشه ی مدرن احاطه شده ایم، دکتر داوری به دقت این نکته را مشخص می نماید: «مدرنیته روح یا جان روابط عالم کنونی است… در واقع مدرنیته و پست مدرن فرا می رسند، نه اینکه ما به طرف آنها برویم یا از آنها اعراض کنیم. نیچه می گفت: “نیهیلیسم پشت در ایستاده است.” شما دیگر به طرفش نمی روید… تاریخ تابع فطرت اول و عقل مصلحت اندیش نیست. و مصلحت اندیشان نمی توانند به مدرنیته یا وضع پست مدرن بگویند بیاید یا برود یعنی مصلحت بینی در درون یک عالم و یک تاریخ مورد و معنی پیدا می کند. (ص ۶۶)
مسأله ی آزادی و انتخاب بشر در موقعیت پست مدرن در نمایشنامه ی یاسمینا رضا مطرح می شود. بد نیست این مسأله را ابتدا در کتاب دکتر داوری مشاهده کنیم: «عقل در فلسفه ی جدید ناظر به قدرت آدمی است… مدرنیته بشر را موجودی مختار و صاحب اراده و آزاد در عمل و تصرف می داند… اما نظر صاحبنظران پست مدرن در باب آزادی این است که مردمان محصول فرهنگ خود هستند منتهی قیدها را نمی بینند و گمان می کنند که آزادند. البته این حکم قابل چون و چراست و چنین نیست که بشر در نظر پست مدرن ها محصول محیط خود باشد. (ص ۱۰۷) … کانت راسیونالیسم غربی را تحکیم کرد و به اوج رساند؛ مع هذا او هم پست مدرن است حتی اگر به نقد سوم او کاری نداشته باشیم؛ می دانیم که او می گفت: عقل محدود است… فیلسوفان پست مدرن نیز عقل را انکار نمی کنند بلکه بسته به عمق فکری خود برای عقل معنی و مقامی که دیگر تعیین کننده نیست قائل اند.» (ص ۱۱۱)

 

تحلیلی از نمایشنامه “هنر”:
به نظر می رسد نمایشنامه ی “هنر”، در پس این سفیدی مطلق و سادگی به غایت عجیب خود، لایه های معنایی اثرگذاری دارد که در یکدستی کامل با روساخت، پیام متن و بن مایه ی فکری نمایشنامه هستند. این لایه های معنایی در پی همان یگانگی فرم و محتوا بنیاد گرفته اند. ساختار اثر طبق قرارداد نمایشی همان ابتدای اثر اینگونه است که مخاطب در دو سطح با کاراکترها برخورد داشته باشد. یکی هنگامی که رو به تماشاچیان ایستاده و حدیث نفس دارد. و یکی در ارتباط با دوستانش. این همان ارتباط انسان با خود، و انسان با دیگری و دیگران معنا می دهد. خود همین دوگانگی، و نگاه به آدمی در دو بُعد افکار درونی و رفتارهای بیرونی، متعلق است به آغاز مدرنیته و دنیای مدرن به این سو. و ما در درام کلاسیک کمتر شاهد چنین تفکیکی هستیم. این را می توان نسبت داد به تمهید فاصله گذاری برشتی؛ که گمانم یک مقدار اندک تفاوت دارد با آن. چون ما مخاطبان در این فواصل، مطلقاً از خط روایت دور نمی شویم. و داستان را فراموش نمی کنیم. ولی با این تمهید تا حدودی گونه ای ناپایداری به ما القا می شود که از نوع همان وضعیتی است که در روند زندگی این آدم ها حس می کنیم.
معمولاً ابتدای هر نمایشنامه و آن جمله ی ابتدایی متن، بار معنایی اثر را به دوش می کشد. در سبک و سیاق خانم یاسمینا رضا هم همینطور است. در همین ابتدا حس می کنیم که کاراکترها می خواهند خود را کشف کنند. این ها در مراحل تعرف که بخواهند قرار بگیرند ناچار باید از خودشان فاصله بگیرند تا بتوانند شخصیت خود را بکاوند و سخن به اعترافاتی ژرف باز کنند. اینجا مواجهه ی مستقیم بازیگر با مخاطب از نوع نگاه به آینه است و گفتگو با خود؛ و همزمان به طور توأمان، بیان روایت به مخاطب، در مقام راوی.
در کل، مسأله این است که هسته ی مرکزی فکر در این اثر، سنتز یا استحاله ای است که وضعیت پست مدرن زندگی در جهان معاصر، یا پست مدرنیسم برای انسان این روزگار رقم زده.
اساساً موضوع داستان، نگاه متفاوت سه دوست است. که یک تز و آنتی تز و سنتزی را موجب می شود. و اینجا ما با یک وضعیت به ظاهر بسیار ساده امّا کاملاً پیچیده و ناپایدار از ابتدا تا انتهای نمایشنامه، از رابطه ی فرد با دیگری و با خود مواجه هستیم. این سه دوست مدام در تلاش برای تثبیت عقاید خود هستند. و البته نمی دانند چرا چنین عقیده هایی دارند؛ و چرا باید از عقایدشان دفاع کنند. و به دیگر بتازند یا پرخاشگری کنند. انسان معاصر دقیقاً اینگونه است. وضعیت پست مدرن برای انسان معاصر، پرسش های بی پاسخ ایجاد می کند؛ طوری که در مواجهه با خدعه، فریب، نیرنگ، دروغ نمی داند چه تصمیمی باید بگیرد. حال، در این نمایشنامه ما با کدام فریب سر و کار داریم؟ اینکه گالری دار یک نقاشی سراسر سفید را به قیمت دویست هزار فرانک بفروشد، و حاضر باشد خودش دویست و بیست هزار فرانک بخرد تا گردش مالی گالری اش را ایجاد کند؛ چرخه ای از فریب را نشان می دهد. و خوب که دقت کنیم می بینیم ابتدای هر فریب دیگری، آدمی باید خود را فریب دهد. و این تضاد خواهد داشت با رودرویی با وجدان؛ و اعتراف به نیّت های سوء.
در این نمایشنامه می بینیم نام ها مهم اند؛ برندها، سلبریتی ها. این نام ها حاصل فرآیند دنیایی پر زرق و برق و البته پرفریب اند. ابتدا با نام هاندینگتون، گالری دار، و بعد با نام آنتریوس آشنا می شویم. نقاشی که نام و امضایش بابت چنین آثاری بر سر زبان ها افتاده؛ تابلویی سفید با رگه هایی بسیار کمرنگ از رنگهای دیگر و با همان ته مایه ی سفید. این اغراق نمایشی کمیک است؛ امّا ما را متوجه بازار تجارت هنر می کند که دارد دچار استحاله می شود. و این پرسش برای مخاطب ایجاد می شود که هنر چیست؟ هنر مدرن که برای ذهن آدمی چالش هایی ایجاد می کرد، در عصر بازتولید مکانیکی جای گرفته بود و از سوی هنرشناسان متعهد به پرسش گرفته می شد. امّا هنر در دوران پست مدرن، از آن هم فراتر می رود. و آدمی را متوجه نیستی و عدم می کند: خلآ محض. هیچ چیزی هستی ندارد؛ و تماشاگر مشاهده گر نیستی است.
در این نمایشنامه، سه شخصیت، دوستان قدیمی هستند با رابطه عاطفی عمیق. و در عین حال، شدیداً وابسته به طبقه ی اجتماعی و جایگاه خود. حفظ و نگهداری این پایگاه های اجتماعی برایشان نهایت اهمیت را دارد. و جایی که این رابطه ی عاطفی و آن پایگاه اجتماعی در تعارض است چنین کشمکش بغرنجی ایجاد می شود. آن تابلوی نقاشی ارزان قیمت منظره، در خانه ی ایوان، بیانگر وابستگی اش به پایگاه اجتماعی اش است؛ که نسبت به آن تا این حدّ حساسیت نشان می دهد. و در واقع نسبت به پایگاه اجتماعی خود، تعصب دارد. کلاً در دنیای معاصر، بخصوص جوامع غربی، آثار هنری موجب ایجاد رابطه های عمیق میان آدم ها هستند تا پایگاه ها و دسته های اجتماعی بسازند. اگر کمی فکر کنیم و از خود بپرسیم چرا ما کتاب شعر می خریم؟ و چرا شاعر شعر خود را می فروشد؟ اگر کمی فکر کنیم که ما ایرانی ها چرا اعتقاد به فال حافظ داریم؟ و چرا سر چهارراه ها، فال حافظ به فروش می رسد؟ و سؤالاتی از این دست، همه و همه ما را به این می رساند که نیاز داریم وارد گفتگو شویم. این گفتگو بر پایه ی نظریه ی “گفتمان” مشخص می شود.
یاسمینا رضا، این نظریه ی “گفتمان” را به خوبی می شناسد. او از تمام تمهیدات نمایشی بهره می گیرد تا بر اساس نظریه ی گفتمان، جایگاه ها و نقش های آدم ها را مشخص کند. کُدهایی در طول نمایشنامه به مخاطب می دهد؛ که در نگاه ظاهری شاید تنها بخشی از ساختار و روایت و روابط و … باشند، امّا با دقت در آنها می توان به معانی عمیق تری در تم و هسته ی فکری اثر رسید. تعدادی از این کُدها که با تأکید بر جامعه ی طبقاتی شکل گرفته بود از این قرارند: آن روان نویس و در روان نویسی که گم شده بود، آن موش که در خانه ی پزشک لحظه ای دیده شد. تفاوت طبقاتی با نامادری؛ آنجا که صحبت از استخر است در مقایسه با شنا در کانال برای مقایسه ی دو منطقه ی فقیرنشین و اعیان نشین پاریس. کُد یا رمز دیگر در رابطه های هر سه مرد است با همسر، نامزد، و همسر سابق. که جای تأمل دارد. و گونه ای نگاه مردسالار را در جامعه ای نشان می دهد که هرچه به سمت مدرن شدن آمده، همچنان تعصبات کهن و قدیمی اش پابرجاست. و با مقایسه ی وضعیت زن هایی که نیستند و ما شناختی از آنها پیدا می کنیم به این نتیجه می رسیم که گویی ابزارهای سیاست و غلبه و ساخت جامعه همه در دست مردان است.
پایان این نمایشنامه، به مثابه درس اخلاق است. از آنجا که کمدی باید پایان خوش داشته باشد، این سه دوست به قوام دوستی شان افزوده می شود؛ با همه ی تعارض هایی که داشتند. و همگی به سوی توافق کامل می روند و حسی مشترک در آنها شکل می گیرد که پذیرای وضعیت موجود باشند. امّا برای مخاطب چه اتفاقی می افتد؟ پس از پایان نمایش، در ذهن مخاطب نتیجه ای که حاصل می شود لزوماً دیگر همان آن چیزی نیست که در پایان داستان بود. اینجا من، جمله ای از دکتر داوری اردکانی، در کتاب “اندیشه ی پست مدرن”، (ص ۱۱۲) را ذکر می کنم: «عقل گاهی در کمون می رود، ناپدید می شود.» این جمله به نظرم کاملاً با پایان داستان این نمایشنامه تطبیق دارد. عقل، در انتهای نمایش میان هر سه دوست مستحیل شد در کمون؛ در گروه.
در اینترنت اجراهای مختلف این نمایشنامه را می بینیم. امّا شاید بتوان گفت در بسیاری از آنها، آن روح نمایشنامه چندان به چشم نمی آید. رویکردهای اجرا مختلف است. و اجراها اکثراً به سمت وجه کمیک نمایشنامه رفته اند؛ و این وجه غالب شده است. در حالی که در خود متن ما با یک حقیقت پنهان که به مرور رازگشایی و نهایتاً آشکار می شود مواجه هستیم. در میان اجراهایی که فیلم هایش روی اینترنت هست بازی یک تیم دخترانه جلب نظر می کند. که البته در آن، متن کاملاً تغییر داده شده بود. در سایر موارد توجه نشده است به: فاصله ی طبقاتی و فرهنگ و منش شخصیتی بین فروشنده ی لوازم التحریر (که احساس می کند از طبقه ی بالا به پایین آمده) و پزشک (که از طبقه ی پایین به بالا امده)، و اینکه در رفتار این دو باید تفاوت های اساسی باشد، و نوکیسه گی یا تازه به دوران رسیدگی در ظاهر پزشک، لباسش، رفتارش، و نگاهش مشخص شود. یا همان لحظه ی اول نمایش، بجای اینکه نگاه به تابلوی سفید از مخاطب خنده بگیرد، و به تعبیری می شد طور دیگری باشد. و بسیار جدّی، و عصبی کننده؛ این حرکت و رفتار بازیگر را ببینیم. به هر حال، به نظر می رسد این چند اجرایی که فیلم هایش در سایت های اینترنتی هست فاصله دارند با آن برداشتی که از بن مایه ی فکر فلسفی و مفاهیم بنیادیِ نمایشنامه می شود داشت.

 

جمع بندی:
با آنچه درباره ی اندیشه ی پست مدرن از کتاب دکتر داوری اردکانی نقل کردیم، و تحلیلی که از نمایشنامه یاسمینا رضا داشتیم، متوجه می شویم که در نسبت هنر و پست مدرنیسم ، نظریه ی “گفتمان”، می تواند رابطه ای گویا و تبیین گر ایجاد نماید. و در این نمایشنامه نیز، موقعیت انسان معاصر که در وضعیت پست مدرن قرار دارد، چیزی است بین خردگرایی و جاری شدن در بی خردی اجتماعی. قرار گرفتن آدمی در این موج اجتماعی. و نهایتاً اینکه نویسنده توصیه به گفتمان و همفکری می کند. و به نحوی مخاطب را با بیان روشنگرانه اش متوجه می کند که فارغ از درستی و نادرستی هر نگرشی، این همدلی است که اصل است؛ و دیگر هیچ. آدمی می تواند از هرچه منطق و خردگرایی است عبور کند و وضعیتی جدید را برای خود تدارک ببیند که اعتدال دارد میان عقل و دل.
در واقع، به نظر می رسد، یاسمینا رضا، شالوده ی فکر فلسفی خود را در این نمایشنامه بر مبنای نظریه ی “گفتمان” در وضعیت پست مدرن بنا کرده است.
حال متوجه می شویم نسبت “هنر” و “پست مدرنیسم”، چیست و در این اثر بخصوص، چه در سطح ساختار نمایشنامه و چه در موضوع آن، این نسبت مورد تأکید نویسنده بوده است.
در پایان برای درک بهتر این نظریه به مقاله ی دکتر داوودی مراجعه می کنیم:
دکتر علی اصغر داوودی، در مقاله ی “نظریه ی گفتمان و علوم سیاسی”، سه نقد اصلی در فراتجدد را مطرح می کند؛ که عبارتند از: ۱- نقد فرا-روایت ها؛ ۲- نقد بنیادگرایی؛ و ۳- نقد جوهرگرایی.
ایشان معتقد است که «گفتمان توافق از طریق تعامل های زبانی اجتماعی زمانمند در قالب قدرت نرم و فراگیر فوکویی (نه قدرت سخت و خشن وبری) را مورد تأکید قرار می دهد. و بنابر این می توان گفت: – در هر گفتمانی حقیقتی نهفته است، اما هیچ گفتمانی واجد تمامی حقیقت نیست. – هیچ گفتمانی خنثی، بی طرف و فاقد بار ایدئولوژیک نمی باشد. – معناها در قالب گفتمان به همان اندازه که از متن ناشی می شود، از بافت و یا زمینه های اجتماعی و فرهنگی نیز تأثیر می پذیرد – هر متن گفتمانی در شرایط و موقعیت خاصی تولید می شود. از این رو، برای فهم آنها باید امتزاج افق های مؤلف و مفسّر را جدی انگاشت. – هر متن گفتمانی به یک منبع قدرت و یا اقتدار (ته لزوم سیاسی) مرتبط است. – گفتمان سطوح و ابعاد متعدد دارد، توقف در یک نوع و یک سطح گفتمانی، بازی های زبانی (هادنسون، ۱۳۷۸: ۹۹) و تعاملات اجتماعی – فرهنگی را با بن بست روبرو می کند و فرایند فهم را دشوار و ناخوشایند می سازد. ویژگی های فوق نشان دهنده این امرند که: ١- نوعی رابطه دیالکتگی و پیچیده میان عوامل گوناگون خلق گفتمان وجود دارد. ۲- جریان تولید گفتمان دارای ساختاری عمیق و پیچیده است ۳- گفتمان در خلا شکل نمی گیرد، بلکه تحت تأثیر بافت متن (واحدهای زبانی، محیط بلافصل کل نظام زبانی) و بافت موقعیتی (عوامل اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، تاریخی و معرفتی) تکوین می یابد. ۴- گفتمان در قالب موقعیت و شرایط خاص تولید کننده آن شکل می گیرد. ۵- گفتمان واجد بی ثباتی معنا می باشد، به جهت اینکه هرگز کامل نیست و هیچ وقت به صورت أتم و أکمل درک نمی شود. ۶- به جهت اینکه متن گفتمان به موقعیت خاص وابسته می باشد، دارای بار ایدئولوژیک است. این امر ممکن است نا آگاهانه و غیر عامدانه باشد ۷- گفتمان هویت دائمی و از پیش تعیین شده ندارد، هویتها را گفتمان ها ایجاد می کنند و شکل گیری گفتمان مقدم بر هویت است. به همین جهت، هویت ها به مثابه موقعیت هایی در درون گفتمان ها، به فرد یا گروه اعطاء می شوند.»

منابع:

کتاب “اندیشه پست مدرن”، دکتر رضا داوری اردکانی، نشر سخن، ۱۳۹۱
مقاله ی “نظریه گفتمان و علوم سیاسی”، دکتر علی اصغر داوودی، فصلنامه مطالعات سیاسی، سال دوم، شماره ۸

 

آدرس چند نمونه از اجراهای نمایشنامه “هنر”، اثر یاسمینا رضا:

https://vimeo.com/6789494
https://www.youtube.com/watch?v=9pU_9Q7brtk
https://www.youtube.com/watch?v=kd49ax7hIog
https://www.youtube.com/watch?v=4rdIIhCmcvU
https://vimeo.com/48538062
https://www.youtube.com/watch?v=r64xH37fNVY
https://www.youtube.com/watch?v=HIvUh9hIgts

 

این یادداشت، ابتدا در انسان شناسی و فرهنگ منتشر شده است:

http://www.anthropologyandculture.com/fa/easyblog/4962

> > > >

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *