مروری بر مفاهیم آزادی
آیزایا برلین
ترجمۀ کمال اطهاری
مجبور ساختن انسان به معنی سلب آزادی اوست . اما آزادی از چه؟ در تاریخ بشر، تقریبا تمام اخلاقیون آزادی را ستوده اند. معنای آزادی، همانند سعادت و نیکی، طبیعت و واقعیت، آنچنان پیچیده است که تفاسیر معدودی از آن می تواند ماندگار باشد. من قصد ندارم درباره تاریخ با بیش از دویست معنایی که نویسندگان تاریخ عقاید از این کلمه غنی ثبت کرده اند سخن بگویم، بلکه تنها به دو معنی از این کلمه می پردازم که اساسی ترند و بخش بزرگی از تاریخ بشر را در بر می گیرند، و می توانم بگویم، در بر خواهند داشت. نخستین مفهوم سیاسی «آزادی» یا «رهایی» را (من هر دو را به یک معنی به کار می برم) معنای «سلبی» می نامم که در پاسخ این سئوال نهفته است محدوده ای که در آن یک شخص یا گروهی از اشخاص می توانند بدون دخالت دیگران آنچه را که می خواهند انجام دهند یا آنطور که می خواهند باشند چیست یا چه می بایست باشد؟ معنای دوم، که آن را «ایجابی» خواهم نامید در جواب این پرسش مستتر است که: «چه چیز یا چه کسی منشاء هدایت یا دخالتی است – که می تواند تعیین کند شخص چه باشد یا چه بکند؟ این دو سئوال به وضوح متفاوتند، گر چه پاسخهایشان ممکن است بر هم منطبق گردد.
مفهوم «سلبی» آزادی
به طور معمول گفته می شود که من تاجایی آزادم که هیچکس در کارم دخالتی نکند، رهایی (آزادی) سیاسی بدین معنی، به سادگی محدوده ای است که یک انسان بدون برخورد با مانعی از طرف دیگران می تواند در آن فعالیت کند اگر به دست دیگران از کاری که قادر به انجام آن بوده ام بازداشته شوم، به همان اندازه غیر آزادم، و اگر دامنه این قلمرو بدون وجود حداقل معینی به وسیله دیگر انسان ها محدود گردد، مرا می توان مجبور یا شاید برده توصیف کرد، با اینهمه مجبور بودن اصطلاحی نیست که تمام اشکال ناتوانایی را در بر گیرد.
ادامه مطلب > > > >