یک فانتزی تلخ

مرثیه ای برای چشم ها و ساختمان های یکسونگر

م. ب
یکسویه نگری. تک بعدی نگری. ظاهربینی. ظاهر فریبی. فریب کاری. بی توجهی. بی ارتباطی. در خود ماندگی. فروبستگی. ریاکاری. دروغ گویی. خامی. بی احترامی به بیننده. تخریب تمام حس زیباشناسی به یکباره.
ساختمانی که از خودش نپرسد «چشم هایی که قرار است مرا ببینند چه برداشتی از من دارند؟»؛ حالش همین می شود که می بینیم. ساختمانی که از خودش نپرسد «آیا آدم ها در لحظه ای که مرا می بینند از هر زاویه ای غیر از روبرو چطور باور کنند که من یک ساختمان صادق هستم وقتی تضاد دارم در دو جانب؛ زشت و زیبا؟» این ساختمان دچار فاجعۀ خودفریبی می شود.
ساختمان باید از خودش سؤال کند «آدم ها وقتی مرا می بینند باید چشم هایشان بخندد به رو به من یا حیرت زده شود؟» و «حال دل این چشمها بد نمی شود آیا؛ وقتی یک صورتک زیبا را کنار کریه ترین وجه ممکن می بینند؟»
ساختمان چه زمانی می تواند اعتماد به نفس خودش را به دست آورد؟
آیا جز در تعامل با آدم ها؟
متأسفانه
متأسفانه
متأسفانه قانونی که به منظر احترام می گذاشت دیگر حذف شده است. و این هم نتیجه اش. اعتماد به نفس ساختمان که گرفته شد؛ حال دل چشم ها که بد شد؛ شهر که منظر و نظم خودش را گم کرد؛ دیگر همه اش می شود تکثیر دروغگویی، فریبکاری، تک بعدی نگری، در خود ماندگی، و…
و مصداق بارزی هم از متجاوزانی که تا سانتیمتر آخر می آیند داخل پیاده رو. هیچ فاصله ای نمی گذارند. هیچ حیاط خلوتی، هیچ درختچه ای، گلدانی، گیاهی، پلکانی، سکویی برای نشستن و در یک کلام هیچ تعاملی با بیرون از خود. حتی برای پرنده ها. حتی برای گربه ها. انگار که با صدای بلند بگویند حق همه تان را بلعیده ایم و این همه چاقی نتیجۀ آن حق خوری ها.
ساختمان ها بیانگر روحیه ی بشر هستند.
قبول داریم که در دنیای مدرن همه چیز رنگ اقتصاد گرفته است. معماری بومی هم جای خود را به این معماری جدید داده؛ شاید ابتدا به اقتضای اقتصاد. امّا حالا مسأله به هیچ وجه اقتصاد و قیمت ها نیستند. زیرا قیمت تمام شدۀ این ساختمان ها بسیار بیشتر از حدّ تصور است. مسأله رخدادی است که در ذهن های سازندگان رخ داده. و ذهن های همگان البته. و در کل اجتماع. در سرتاسر اخلاقیات، خلق و خو، جهان بینی، نگرش. و همه چیز.
دیگر زشت و زیبا قرار است درک نشوند انگار، از بس که انکار.
آیا وقت آن رسیده است که به معمارها و کارشناسان شهرداری که به فکر جیب هایشان هستند بگوییم «لطفاً از خود بیرون بیایید؛ بعد شروع کنید به ساخت و ساز. بعد از آنکه توانستید با آدم ها حرف بزنید. بعد از آنکه فهمیدید آدم ها می فهمند، حس می کنند. و در عین حال سازش هایشان از روی ناچاری است.»؟

> > > >

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *