نگاهی به پژوهشی ساختارگرایانه در روایت های اسطوره ای شاهنامه
دکتر بهار مختاریان
پرداختن به پژوهش و تحلیل ساختاری اساطیر در ایران کاری بسیار تازه وجوان است. بجز چند تن از ایرانیان، آن هم از دانش آموختگان حوزۀ فرهنگ وزبان های باستانی و زبان شناسی و ادبیات فارسی، از جمله شادروان مهرداد بهار و سرکار خانم دکتر ژاله آموزگار و دکتر بهمن سرکاراتی، انسان شناسان ایرانی کمتر به اسطوره
پرداختن به پژوهش و تحلیل ساختاری اساطیر در ایران کاری بسیار تازه وجوان است. بجز چند تن از ایرانیان، آن هم از دانش آموختگان حوزۀ فرهنگ وزبان های باستانی و زبان شناسی و ادبیات فارسی، از جمله شادروان مهرداد بهار و سرکار خانم دکتر ژاله آموزگار و دکتر بهمن سرکاراتی، انسان شناسان ایرانی کمتر به اسطوره شناسی و تحلیل ساختاری و تطبیقی اسطوره های ایران و تحقیق در بن مایه های اجتماعی و فرهنگی آنها همت گمارده اند.
خانم دکتربهار مختاریان هم یکی از دانش آموختگان رشتۀ فرهنگ و زبان های باستان ایران هستند که بنابر علاقۀ فراوانی که به شناخت اساطیر ایران داشتند، از سال ها پیش برای دریافت هرچه بهتر جوهرۀ اساطیر ایران به مطالعۀ آثارانسان شناسی و پژوهش های انسان شناسان در زمینۀ اسطوره شناسی پرداختند. انگیزۀ کار روی اسطوره در ایشان، به طوری که خود ایشان اظهار می دارند، با نوشتن پایان نامۀ کارشناسی ارشد خود با عنوان «فریدون در اساطیر و روایات ایرانی» در ۱۳۷۲ پدید آمد. اما چون تحقیقات بر روی اسطوره در ایران را آشفته و نابسامان و دور از الگو وروش علمی می دیدند، به نوشته های پژوهشگران اروپایی، به ویژه انسانسان شناسان روی آوردند و نخستین بار با خواندن مقالۀ «بررسی ساختاری اسطوره» از لوی- استروس، افق چگونگی کار روی اسطوره به سوی او باز شد و با ادامه دادن مطالعۀ نوشته های این انسان شناس و آثار دیگران از جمله ژرژ دومزیل، رفته رفته با نگرش ها و روش های انسان شناسی در بررسی تحلیلی و تطبیقی اساطیر آشنایی بیشتر یافتند و نخستین مقاله شان را با عنوان « ساختار تغذیه در اسطورۀ مشی و مشیانه»، بابهره گیری از آموخته های تازه در اسطوره شناسی در۱۳۸۰چاپ و منتشرکردند.
در اینجا نکتۀ ظریف مشابهی میان عمل خانم مختاریان و بهار وجود دارد که اشاره کردن به آن خالی از لطف نیست. شادروان بهار، که باید اورا از پیشگامان اسطوره شناسی نوین در ایران نام برد، هنگامی که با همکارانش خانم دکتر کتایون مزداپور و شادروان خانم دکترصدیقیان در گروه اساطیر در فرهنگستان ادب، به ریاست شادروان دکترپرویز ناتل خانلری کار می کردند، سال ها در گزینش روش مناسب در پرداختن به مطالعه و گرد آوری اساطیر سرگردان بودند و پیوسته در جستجوی یافتن روش و الگویی خاص برای تحقیق در این زمینه بودند. تحصیلات شادروان بهار در حوزۀ زبان های ایران باستان وزبان شناسی بود و به قول خودش ربطی به اسطوره شناسی نداشت و از آن چیزی مطلوب و خرسند کننده برای فهم و دریافت اسطوره به دست نمی آمد تا ذهنیت خلاق او را راضی کند. سرانجام به دانش مردم شناسی و مکاتب اسطوره شناسی و آموزش اصول نظری در این دانش ها روی آورد و با آشنایی با پژوهش های انسان شناسان دریافت که با بهره گیری از نگرش ها و روش های انسان شناسی درمطالعه و گردآوری اساطیر و فولکلور می توان به راز ورمزهای پوشیده در اساطیر ایرانی و آنچه او می خواهد، دست یافت.
کتاب خانم مختاریان دربرگیرندۀ مقالات پژوهشی او دربارۀ برخی روایت های اسطوره ای شاهنامه، مانند فریدون، سیاوش، تهمینه و اکوان دیو و جز آن است که آنها را قبلاً در ۱۰ مقاله درطول ۱۰سال (از۱۳۷۷ تا۱۳۸۷) در نشریات ایران شناسی، نامۀ فرهنگستان، نامۀ انسان شناسی، نامۀ ایران باستان و نامۀ انجمن منتشر کرده بوده اند و اکنون آنها را با ویرایش و اصلاحات در یکجا ارائه داده اند. این مجموعه بجز پیش گفتار، مقاله ای نسبتاً مفصل دربارۀ « تاریخچۀ اسطوره شناسی و نقدی بر اسطوره شناسی ایران » دارد که کاری تازه در این مجموعه است. در این پیشگفتار، خانم مختاریان تحقیقی دقیق و موجز در پیشینۀ اسطوره پژوهی درغرب و در ایران، و روند وروش و نگرش اسطوره شناسی ایران ارائه می دهند و نظر و انتقادات خود را هم در راهی که پژوهشگران در معرفت شناسی اساطیر پیموده اند، بیان می دارند.
در پیشینۀ اسطوره پژوهی در غرب، خانم دکتر مختاریان بررسی هایش را از فلاسفۀ یونان در عصر افلاطون آغاز می کند که در پی کشف پیوند میان اسطوره و باورهای سنتی از یک سو و حقیقت عقلانی از سوی دیگر بودند. بعد به مخالفت افلاطون با شیوۀ کارسقراط در «تفسیر تمثیلی» خود از اسطوره و یافتن «بنیادهای اخلاقی» در اساطیر اشاره می کند. آنگاه به پیدایی مکتب «تفسیر تاریخی اسطوره» می پردازد که چند قرن، از سدۀ سوم پیش از میلاد تا سده های ۱۷ و۱۸، زمان ظهور فلسفۀ مدرن، باور شایع دربارۀ اسطوره بود. این دوره در اروپا سرآغاز رویکرد علمی به اسطوره بود که با مطالعۀ علمی اسطوره توسط ویکو در سدۀ ۱۸ آغاز شد. ویکو اسطوره ها را در واقع قانون گذاران اولیه ای دانسته که مراحل تاریخی دگرگونی ها و تحولات ذهنی بشر را مشخص می کنند. ویکو تاریخ و مذهب مردم اولیه را اسطوره هایی می داند که در فرایندی از بدویت به تمدن، سه مرحلۀ بَغانگی، قهرمانی و انسانی را گذرانده اند.
در ادامۀ نگرش علمی به اسطوره در نیمۀ دوم قرن نوزدهم باید ازماکس مولر، زبان شناس و متخصص زبان، فرهنگ و ادبیات سنسکریت یاد کرد که پایه گذار دین شناسی تطبیقی بود. مولر اسطوره را نوعی بیماری زبانی و فراوردۀ دورۀ هرج و مرج زبان می دانست. او عقیده داشت که در این دورۀ آشفتگی زبان ها، ایزدان گوناگون گاهی در چهرۀ یک ایزد ، و یک ایزد گاهی درچهره های ایزدهای گوناگون تجلی می یابند. به باور او خاستگاه همۀ اساطیر و فولکلور رایج در فرهنگ اروپایی باز می گردد به منابع سنسکریت. او همچنین آئین خورشید پرستی را عامل وحدت بخش در اساطیر و فولکلور می دانست.
از این پس اسطوره پژوهی در اروپا راه و روش تازه ای پیدا می کند و در تحقیقات انسان شناسانی چون ادوارد تایلور، ویلهلم اشمیت و فریزر نقش مهمی می یابد. تایلور اسطوره را « امری غیر علمی» و « زیرگروه دین های ابتدایی» و فریزر بر خلاف او، اسطوره را نوعی « علم عملی» و جانشین علم در نزد انسان ابتدایی می دانستند. فریزر معتقد بود که اسطوره ها تبیین کنندۀ آئین های ابتدایی هستند و در آغاز با آداب و مناسکی آمیخته و همراه بودند که بیشتر برای زایایی و بارآوری زمین برپا می شدند. با تحولات اجتماعی و فرهنگی، رفته رفته این گونه مناسک و شعایر منسوخ شدند، ولیکن اسطوره های توجیه کنندۀ این مناسک درزبان و سنت شفاهی بازماندند.
رابرتسون اسمیت، دانشمند اسکاتلندی قرن نوزدهم که متخصص درمطالعات تاریخی و تطبیقی ادیان، به ویژه دین اقوام سامی بود، و میرچا الیاده، مردم شناس رومانیایی و متخصص دین پژوهی تطبیقی هردو نظراتی کم و بیش همانند فریزر داشتند، اسطوره ها را زبان توضیحی و تشریحی آئین ها، و آئین ها و شعایرمردم ابتدایی را انگارۀ اسطوره ای می دانستند. اسمیت آئین را در ادیان باستان عنصر و هستۀ اصلی دین به شمار می آورد، همان طور که امروز باور و ایمان این نقش را ایفا می کنند. الیاده اسطوره را حدیث واقعیت های اولیۀ جهان هستی تعریف می کرد و اساطیر را بیانگر اصل و پیدایش جهان جانداران، گیاهان و انسان و تاریخ وقایع اولین و اصلی جهان می دانست. به نظر او اساطیر سرنمونۀ همۀ آئین ها و کارهای معنا دار آدمی هستند و آدمیزادگان را در همۀ کارها و راه های زندگی هدایت می کنند.
در حالی که نگرش رواشناسانۀ زیگموند فروید به اساطیر، باب تحلیل و تفسیر روان کاوانۀ اساطیررا درمیان اسطوره پژوهان گشود، نظریۀ امیل دورکیم دربارۀ خاستگاه و کارکرد اجتماعی شکل های فرهنگی، به ویژه اسطوره، دین و آئین، و دیدگاه های ساختارگرایانۀ دو سوسور و یاکوبسن، زبان شناسان قرن بیستم بر نظریه ساختارگرایی اسطوره پژوهان بعدی، از جمله لوی – استراوس تأثیر فراوان گذاشتند.
استروس، بنیانگذار انسان شناسی ساختاری، اسطوره را مانند زبان و کالا و زن در نظام های زبانی، اقتصادی و خویشاوندی، وجهی از و جهای ارتباطی میان افراد یک اجتماع یا قوم می دانست. او معتقد بود که عناصر ترکیب دهندۀ اسطوره، یعنی شخصیت ها و اشیا و واقعه های آن به تنهایی و به خودی خود معنا نمی دهند. همان گونه که مثلاً آواها و واجها در زبان خود به تنهایی معنایی ندارند. عناصر ترکیب دهندۀ اسطوره در پیوند با یکدیگر و در یک مجموعۀ کلی اعتبار و ارزش می یابند و معنا و مفهوم ویژه ای را می رسانند. اسطوره دارای یک صورت و یک ساخت است. صورت اسطوره ارزش صوری و ادبی آن را می نماید و ساخت اسطوره که صورت نهفتۀ روابط میان اجزا و عناصر ترکیب دهندۀ آن است، ارزش معنایی و پیام واقعی اسطوره را تعیین می کند.
ژرژ دو مزیل از همراهان لوی- استراوس واز پیشگامان ساختارگرایی در اسطوره شناسی به شمار می رود. اسطوره شناسی تطبیقی در نتیجۀ تحقیقات او بنیادی استوار یافت. او همه کوشش خود را به بررسی و کشف همانندی های خاستگاهی و ساختاری مضامین ، درون مایه ها و شخصیت های اسطوره ای و حماسی اقوام هند و اروپایی گذاشت و چنین مقولاتی را به مثابه بنیادهای مشترک فرهنگی، دینی و اجتماعی این اقوام نمایان ساخت. دومزیل در مطالعات خود در فرهنگ اساطیری اقوام هند و اروپایی، نگرش جامعه شناختی و مردم شناختی را نیز به رویکرد کارکردگرایانه در مطالعات سنتی اسطوره شناسی تطبیقی افزود و پیوندهای زبانی اسطوره ها را با نهادهای اجتماعی جوامع هند و اروپایی نشان داد. دومزیل و بنونیست، زباشناس ساختارگرای فرانسوی، هردو کوشش داشتند که از طریق عناصر زبانی و تجزیه و تحلیل مفاهیم اسطوره ای وجوه مشترک معنایی در فرهنگ ها را بیابند. اسطورۀ کاووس در اسطوره های ایرانی و هندی یکی از آثار معروف اوست که به فارسی هم ترجمه شده است.
اما دربارۀ اسطوره پژوهی در ایران. خانم مختاریان خط اسطوره پژوهی در ایران را خطی سنتی و ادبی و مسیر نگاه و روش تحقیق پژوهندگان اساطیر در رشته های دانشگاهی انسان شناسی و فرهنگ ایران باستان را دور از نگرش های نوین اسطوره شناسی در جوامع علمی جهان می داند. او معتقد است که کار اسطوره شناسی درایران، بجز چند استثناء از جمله کار بهار و سرکاراتی، به ریشه شناسی واژه ها، گردآوری و نقل روایات و سرگذشت ایزدان و پهلوانان محدود شده و سعی پژوهندگان در آن بوده است که از اسطوره ها « معنا و پیام اخلاقی» استنتاج کنند و گروه ایزدان « خوب و دلیر» را از گروه ایزدان« زشت و اهریمن» تفکیک و معرفی کنند، درحالی که از یافتن« نظم و نسقی منسجم و روشمند از متن روایات اسطوره ها» و پرداختن به خاستگاه، کارکرد و موضوع خاص اسطوره دور مانده اند.
خانم دکتر مختاریان اسطوره ها را بازتاب واقعیت هایی می داند که صورت نمادین دریافتهای غریزی انسان را در زندگی باز می نمایانند. اساطیر در نگاه او ویژگی جمعی و اشتراکی دارند و دارای بن مایه های مشترکی در شماری از اسطوره های تمدن های گوناگون جهان هستند.
او شاهنامه را همچون نورتروپ فرای اثری حماسی، ولیکن با ویژگی های خاص می نگرد که ریشه در اسطوره های کهن فرهنگ ایرانی وهند و اروپایی دارد و نقش بَغانه یا ایزدانۀ شخصیتهای اساطیر کهن در پس ابیات حماسی- ادبی شاهنامه نهفته است. خانم مختاریان با این نگرش و بهره گیری از الگوهای اسطوره شناسی در انسان شناسی ساختی و روش های اسطوره شناسی تطبیقی نو، به ویژه اسلوب اسطوره پژوهی دومزیل به موضوعات گزیده خود در این کتاب می پردازد و با یاری گرفتن از منابع مختلف در فرهنگ ایران باستان و فرهنگ های اقوام هند و اروپایی، پژوهش تطبیقی جامعی از روایت های شاهنامه ارائه می دهد.
این متن کامل سخنرانی در جلسۀ رونمای کتابِ درآمدی بر ساختار اسطوره ای شاهنامه، نوشتۀ خانم دکتر بهار مختاریان، در روز سه شنبه ۲۰/۲/۱۳۹۰ در خانۀ کتاب است.
منبع: انسان شناسی و فرهنگ
http://anthropology.ir/article/9698.html > > > >