زبانشناسی و دکارت
مهدی موسوی نژاد
مقدمه
زبانشناسی دکارتی چیست و به چه معناست؟ چامسکی که خود مبدع این اصطلاح است و یکی از کتابهای دوران متأخر خود را در این باره نوشته است و به آن این عنوان داده است (Cartesian Linguistics: a chapter in the history of rational thought، ۱۹۶۶؛ زبانشناسی دکارتی: فصلی از تاریخ تفکر عقلگرا) خود تصریح میکند: «دکارت خود توجه چندانی به زبان نداشت معدود اظهارات او را هم میتوان به شکلهای متفاوت تفسیر کرد. (چامسکی، ۱۳۸۳، ص ۷) اگر دکارت توجه چندانی به زبان نداشته است، چگونه است که میتوان اصطلاح «زبانشناسی دکارتی» را به کار برد و چرا زبانشناس بنامی چون چامسکی، کتابی با این عنوان نوشته است؟ او از نگارش کتابی با چنین عنوانی چه هدفی داشته است و مقصود او از این اصطلاح چیست؟
چامسکی خود به مشکلۀ این نامگذاری واقف است و با توضیح مقصود خود از این نامگذاری مسئله را روشن میکند. او معتقد است «زبانشناسی نوین آگاهانه خود را از نظریههای سنتی زبانشناختی جدا کرده است و میکوشد به طریقی بدیع و مستقل به تدوین نظریهای دربارۀ زبان بپردازد.» (پیشین، ص ۵) چامسکی مدعی است در میان زباشناسان سؤالاتی که منجر به مطالعات اولیۀ زبانشناسی شد و به جوابهایی هم رسید، جایی ندارند و نتایج پژوهشهای گذشته ناشناخته ماندهاند یا به تحقیر از آنها یاد میشود. اما او به گونهای دیگر میاندیشد. او معتقد است که در میراث قرن هفدهم و هجدهم دربارۀ زبان باید به گونهای دیگر نگریست دورهای که او آن را دورۀ کلاسیک زبانشناسی یا همان دوران «زبانشناسی دکارتی» مینامد.
چامسکی دربارۀ این دوره میگوید: «به گمان من در دورهای که مد نظر ماست، در مجموعۀ آرا و نتیجه گیریهای مربوط به ماهیت زبان که با نظریهای مشخص دربارۀ ذهن همراه بوده است، تحولی منطقی و ثمربخش پدید آمد که میتوان آن را ادامۀ انقلاب دکارتی تلقی کرد.» (پیشین، ص ۷) در نظر او مناسبت واژه، اهمیت چندانی ندارد، بلکه مسئلۀ مهم این است که ماهیت دقیق این «سرمایۀ عظیم فکری» که پیش از دوران مدرن فراهم آمده است، مشخص شود و اهمیت امرزین آن دستاوردها سنجیده شود و راههایی برای استفاده از آنها در پیشبرد مطالعات زبانی یافت شود.
از این منظر و با این مقدمه به مباحث اصلی این نوشتار میپردازیم و پس از بیان تاریخچۀ مختصری از زبانشناسی، عمدۀ مباحثی را که چامسکی در کتاب خود مطرح کرده است، و جایگاه این مباحث را در نظام کلی زبانشناسی چامسکی شرح خواهیم داد.
زبانشناسی چیست؟
زبانشناسی را دانش زبان تعریف کردهاند. لاینتز در کتاب چامسکی با اشاره به اینکه کلمۀ «دانش» در اینجا دارای اهمیت اساسی است، و در بحث از کار چامسکی با آنچه لازمۀ این تعبیر است، بارها درگیر خواهیم شد، توصیف علمی را چنین تعریف میکند که: «توصیف علمی توصیفی است منتظم بر پایۀ مشاهداتی که به طور عینی مک زدنی باشند، در چارچوب نظریهای کلی که با دادهها بخواند. (لاینز، ص ۱۳) این دانش دارای سابقۀ نسبتاً کوتاهی است و پژوهش در زبان آنچنان که پیش از سدۀ نوزدهم در اروپا و امریکا انجام میگرفته جنبۀ ذهنی، نظری و نامنتظم داشته است. (همان، ص ۱۳) البته ذکر این نکته بجاست که همین مطلب است که چامسکی در کتاب «زبانشناسی دکارتی» به آن اشاره دارد و لاینز نیز بهخوبی اشاره میکند که اینکه آیا این طرز محکوم کردن قطعی تحقیقات زبانشناسی گذشته، از نظر تاریخی موجه است یا نه، مسئلهای است که در اینجا نیازی به ورود در آن نیست و البته او خود در بخش نهم کتاب «چومسکی» با نظریات دیربازتر چامسکی اشاره میکند و در آنجا نظر او را چنان که در کتاب «زبانشناسی دکارتی» بیان کرده است، توضیح میدهد.
ویژگیهای زبانشناسی جدید:
۱. خودمختاری یا استقلال آن از دیگر رشتهها
دستور زبان سنتی، که مانند بسیاری دیگر از عناصر فرهنگ غرب در سدۀ پنجم پیش از میلاد در یونان نشئت گرفت از همان آغاز پیدایش با حکمت و نقد ادبی پیوند نزدیک داشت. در دورههای مختلف، زمانی تأثیر نقد ادبی بر آن فایق بود و زمانی نفوذ حکمت، لیکن در همۀ درهها این هر دو به درجهای معین در دستور زبان مؤثر بودند. اینکه بانشناس برای رشتۀ خود خواستار «خودمختاری» است در حقیقت طالب این حق جواز است که بدن الزامی در رعایت آرای سنتی و بیآنکه مجبور باشد کماً همان نظرگاه فیلسوفان و روانشناسان و ادیبان یا نمایندگان دیگر رشتهها را اختیار کند، با نظر عینی و تازهای به زبان بنگرد. البته معنای این سخن آن نیست که میان زبانشناسی و دیگر رشتههایی که زباننشاسی با آنها سر و کار دارد پیوندی نیست یا نباید باشد.
۲. تقابل با گرایش ادبی دستور زبان سنتی
نخستین دستورنویسان غربی بیشتر به حفظ و تفسیر متنهای نویسندگان کلاسیک یونانی علاقه داشتند. آنان توجه خود را بر زبان نوشتاری متمرکز کردند و تا حدود بسیاری از فرق میان گفتار و نوشته غافل ماندند. اما امروز، بیشتر زبانشناسان قایل به این فرض مسلماند که زبان گفتار مقدم است و زبان مکتوب مؤخر و مشتق از زبان گفتار است. توضیح اینکه هر زبان شناخته شدهای ابتدا به مثابۀ زبان گفتار وجود داشته است و هزارها زبان هستند که هیچگاه نوشته نشدهاند یا فقط در همین اواخر به کتابت درآمدهاند.
۳. پرداختن نظریهای دستوری که برای همۀ زبانهای انسانی مناسب باشد
یکی از مقاصد عمدۀ زبانشناسی نوین این بوده است که نظریهای دستوری، کلیتر از نظریۀ سنتی بپردازد؛ نظریهای که برای توصیف همۀ زبانهای انسانی مناسب باشد و کفهاش به سوی زبانهایی متمایل نشود که از حیث ساختمان دستوری، شبیه زبانهای یونانی و لاتینی هستند.
۴. در یک رتبه بودن غنای تمامی زبانهای بشری
از نکتۀ فوق نتیجهای گرفته میشود و مطلبی استخراج میشود که میتوان آن را یکسان بودن رتبه غنای تمامی زبانهای بشری دانست. لاینز میگوید: «نمیتوان گفت که واژگان یک زبان از واژگان زبان دیگر به معنای مطلق غنیتر یا فقیرتر است، هر زبانی دارای آن مایه از واژگان است که برای بیان همۀ تمایزهایی که در جامعۀ به کاربرندۀ آن زبان مهم است کفایت میکند. پس از این نظر نمیتوان گفت که این زبان از آن زبان «بدوی»تر یا «پیشرفته»تر است.» (لاینز، ص ۲۰)
همچنین به این نکته نیز میتوان اشاره کرد که از جنبۀ ساختمان دستوری زبانها، مسئله از این هم روشنتر است. هر زبان «بدوی» بخصوص با هر زبان «متمدن» بخصوص فرقهایی دارد. لکن این فرقها به طور متوسط از فرقهای موجود میان هر جفت زبان «بدوی» یا هر جفت زبان «متمدن» که به تصادف اختیار شود بیشتر نیست.
۵. رد ادعای تکاملی بودن زبان بشری
ادعای دیگر زبانشناسی جدید این است که تمامی جامعههای انسانی که میشناسیم به زبانی سخن میگویند که تقریباً به یک اندازه بغرنجاند و فرقهایی که در ساختمان دستوری زبانهای سراسر جهانی میبینیم چناناند که نمیتوان آنها را به پیشرفتهتر بودن فرهنگی مردمی که بدانها سخن میگویند، نسبت داد و نمیتوان آنها را دلیل مسلمی برای نظریهای تکاملی دربارۀ زبان انسانی به حساب آورد.
اختصاص زبان به نوع انسانی و این واقعیت که ظاهراً هیچ زبانی بدویتر از زبانهای دیگر یا نزدیکتر به دستگاههای ارتباطی جانوران نیست، نکتههایی هستند که در آثار متأخر چامسکی اهمیت بارز به آنها داده شده است.
نحو، معناشناسی و واجشناسی
لاینز در کتاب «چامسکی» در تبیین اصطلااتی که چامکسی به کار میبرد و در زبانشناسی کاربرد دارد اشاره میکند که توصیف یا دستور هر زبانی از سه بخش مربوط به هم تشکیل شده است:
نحو: بخشی که به قواعد حاکم بر آرایش ترکیبی واژهها میپردازد. مثلاً با قواعد نحوی است که مشخص میکنیم که:
He went to London جملهای دستوری (از نظر دستوری درست) است، به خلاف جملۀ
Went to he London که غیردستوری است.
معناشناسی: آن بخش از دستور زبان که معنای واژهها و جملهها را توصیف میکند.
واجشناسی: آن بخش از دستور زبان که با آواها و آرایشهای ترکیبی مجاز سر و کار دارد (مثلاً اینکه went واژهای است که در انگلیسی ممکن است بیاید نه twne)
دو خاصیت بارز زبان انسانی
یک. دوگانگی ساختمان
هر زبانی تا آنجا که به پژوهش درآمده، دارای دو مرتبۀ ساختمان دستوری است. ابتدا همان است که میتوان مرتبۀ اول تجزیه یا مرتبۀ نحوی تجزیه نامید. در این مرتبه از تجزیه، جملهها را میتوان آرایشهای ترکیبی از واحدهای معنادار معرفی کرد: این واحدها را میتوان «واژه» نامید. و سپس مرتبۀ دوم یا مرتبۀ واجی وجود دارد.
دو. خلاقیت یا کرانگشادگی زبان انسانی
مراد از خلاقیت زبان انسانی، توانایی افراد اهل زبان است در تولید و در فهم تعداد نامحدودی جمله که هیچگاه به گوششان نخورده است و چه بسا هیچگاه پیش از آن کسی آنها را به زبان نیاورده بوده است. باید اشاره کرد که تسلط «خلاق» سخنگویبان مادری به زبان مادری خود، در موقعیتهای عادی، ناخودآگاه و دیمی است. سخنگوی زبان مادری، هنگامی که جملههای تازه یا جملههایی را که پیشتر به گوشش خورده، میسازد، آگاه نیست که قاعدهای از قواعد دستوری یا اصول منتظم تشکیل جمله را به کار میبندد. با اینهمه جملههایی را که وی بربان میراند، عموماً دیگر اهل آن زبان درست خواهند شمرد و خواهند فهمید.
دستگاههای ارتباطی که انواع جانواران دیگر به کار میبرند، به همین طریق «کران گشاده» نیستند. بیشتر این دستگاهها «بسته»اند به این معنا که فقط انتقال دستۀ محدود و نسبتاً کوچکی از «پیامهای» مشخص را اجازه میدهند که «معنای» آنها ثابت و مقرر است و برای جانور مقدور نیست که این پیامها را تنوع ببخشد و «جملههای» تازه بسازد.
***
تا اینجا میتوان برخی اصول کلی را دربارۀ زبانشناسی جدید شناخت. به طور خلاصه میتوان گفت که زبانشناسی نوین مدعی
ست که از دستور زبان سنتی علمیتر و کلیتر است. زبانشناسی مسلم میگیرد که واسطۀ «طبیعی» برای بیان زبان، آواست (آوایی که با عای گفتار تولید میشود) و زبان نوشتاری مشتق از گفتار است. دستور هر زبانی دست کم شامل سه بخش مرتبط زیر: بخش نحوی، بخش معنایی و بخش واجی است؛ و این دستور از جمله باید توانایی اهل زبان را در تولید فهم تعداد بیکرانی از جملههای «تازه» توضیح دهد.
آرای چامسکی دربارۀ زبانشناسی از مکتب بلومفیلد تا دستور زبان گشتاری
۱. مهد پرورش اولیۀ چامسکی در زبانشناسی: مکتب بلومفیلدی
آرای اولیۀ چامسکی دربارۀ زبان حتا هنگامی که کتاب پرآوازۀ خود «ساختهای نحوی» را مینوشت، بسیار متأثر و برگرفته از آرای بلومفیلد و مکتب او بود. دو تن از بزرگترین و پرنفوذترین چهرهها در زبانشناسی امریکا، بعد از بوآس، ادوارد ساپیر (۱۸۸۴ ـ ۱۹۳۹) و لئونارد بلومفیلد (۱۸۸۷ ـ ۱۹۴۹) بودند. آن دو با هم تفاوت بسیار داشتند. ساپیر در حوزۀ فقه اللغۀ آلمانی پرورش یافته بود؛ و مانند بوآس و مانند بسیاری از پژوهشگران امریکایی هم مردمشناس بود و هم زبانشناس و در هر دو زمینه آثار زیادی منتشر کرد. اما بلومفیلد برای خودمختار کردن زبانشناسی و خصلت علمی بخشیدن به آن تلاش کرد و تلاش کرد حوزۀ زبانشناسی را محدود کند و جنبههایی از زبان را که به گمان او هنوز با دقت و موشکافی به بررسی در نمیآمدند، نادیده بگیرد. او «رفتارگرایی» را چارچوبی برای توصیف زبانی دانست و به همین جهت پیوستگی خود را به روانشناسی «ذهنیگرای» اعلام کرده بود.
هرچند چامسکی در سالی که ساختهای نحوی را منتشر کرد دیگر از موضعی که بلومفیلدیان داشتند دور شده بود اما همچنان این نظر را حفظ کرده بود که دستگاه واجی و نحوی یک زبان را میتوان و باید بدون توسل به ملاحظات معنایی، و همچون یک دستگاه صوری محض توصیف کرد. او معتقد بود که زبان ابزاری است برای بیان معنا و هم ممکن است و هم مطلوب است که این ابزار، دست کم در وهلۀ اول، بدون تکیه بر شناخت کاربرد آن، توصیف شود. معناشناسی جزئی از توصیف کاربرد زبان است و فرع بر نحو و وابسته به آن و بیرون از حوزۀ زبانشناسی به معنای اخص است.
در عین حال چامسکی چنان که لاینز میگوید: «در سالهای اخیر بیش از پیش نسبت به زبانشناسی «بلومفیلدی»، زبان انتقاد گشوده و بسیاری از مفروضاتی را که در ابتدا بدانها پایبند بوده به کنار نهاده است.» (لاینز، ص ۳۸)
۲. دستور زبان زایا
ما میتوانیم زبانی را که با دستور خاصی توصیف میشود، مجموعهای از تمام جملههایی تعریف کنیم که این دستور میزایاند. مجموعۀ جملهها ممکن است اصولاً از حیث تعداد محدود یا نامحدود باشد. اما زبان انگلیسی و هر زبان طبیعی دیگری شامل تعدادی نامحدود جمله است، زیرا در زبان، جملهها و عبارتهایی هست که میتوان آنها را به طور نامحدودی گسترش داد، به نحوی که همچنان اهل زبان آنها را کاملاً عادی بشمارند. مثالهای روشن این مسئله، جملاتی هستند مانند:
This is the man that married the girl that…
و ما با درج واژههای مناسب در جای سه نقطه هرچه بخواهیم میتوانیم آن را گسترش دهیم. رشن است که برای درازی هر جملهای محدودیت عملی وجود دارد، اما نکته در اینجاست که هیچ حد نهایی برای درازی جملههای انگلیسی نمیتوان برقرار کرد. حال اگر دستور زبان عبارت است از مجموعهای بسته و محدود از قواعدی که روی واژگان محدودی عمل میکنند و اگر دستور زبان باید قادر باشد که مجموعۀ نامحدودی از جملهها را بزایاند، میتوان چنین نتیجه گرفت که دست کم پارهای از قواعد باید در زایاندن جملۀ واحد بیش از یک بار به کار بستنی باشند. چنین قواعدی و همچنین ساختارهای زادۀ این قواعد، «مکرر شونده» نامیده میشوند.
دلیل چامسکی بر نارسایی دستور زبان مرحله به مرحله را در کتاب «ساختهای نحوی» میتوان یافت. این دلیل بر این امر مسلم پایهگذاری شده است که ممکن است بین واژههایی که از هم جدا افتادهاند وابستگیهایی باشد و بین خود این واژههای وابسته به یکدیگر ممکن است گروهی یا تکجملهای فاصله باشد که خود آن گروه یا تک جمله شامل واژههای وابسته به هم ولی جدا افتادهای باشند. (چامسکی، ص ۶۵)
در واقع میتوان گفت که توجه چامسکی به دستور زبان مرحله به مرحله، بسیار مختصر و معلول این است که در «طی جنگ دوم جهانی، زبان در رابطه با طرحریزی راههای مؤثر ارتباط از این نظرگاه مورد ملاحظه قرار گرفت.» (لاینز، ص ۶۶)
۳. دستور ساختمان گروهی جمله
دومین نمونه از «نمونههای سه گانه» (لاینز، ص ۶۷) چامسکی برای توصیف زبان، یعنی دستور ساختمان گروهی جمله از این نظر که دستور مرحله به مرحله از زایاندن برخی از جملهها عاجز است، به مراتب رضایتبخشتر است.
لاینز مینویسد: «هر مجموعهای از جملهها که بتواند با دستور مرحله به مرحله زاییده شود با دستور ساختمان گروهی هم میتواند زاییده شود. لیکن عکس این قضیه صادق نیست: مجموعههایی از جملهها هستند که با دستور ساختمان گروهی میتوانند زاییده شوند، ولی با دستور مرحله به مرحله نمیتوانند زاییده شوند.» (پیشین، ص ۸۷؟)
۴. دستور زبان گشتاری
عمدۀ نظریات زبانشناسی و معروفترین آنان در کتابهای چامسکی حول مفهوم «دستور زبان گشتاری» میگردد. دستور گَشتاری (transformational grammar) یا دستور زایشی-گشتاری (generative-transformational grammar) گونهای از دستور زبان است که شیوه توصیف آن از ساختار زبانها جدا از شیوه دستور زبانهای سنتی است. دستور گشتاری میکوشد شیوههایی که آگاهیهای فطری افراد از دستور زبان در مغز پردازش شده و به منصه ظهور میرسد را بیابد. منظور از لفظ گشتار (گردیدن، تبدیل شدن) هم شیوه تبدیل ذهنیات ما به زبان گفتاری و نوشتاری ما است. دستور گشتاری میکوشد از طریق توصیف دستوری، معنای دقیق و واقعی آنچه که در پشت جملات وجود دارند را دریابد و اندیشههایی که در پشت کلمات و جملات هستند را کشف کند.
در دستور گشتاری، ذهنیاتی که در ذهن ما وجود دارند که هنوز به زبان جاری نشدهاند ژرفساخت نامیده شده و مجموعه جملاتی که به زبان جاری میکنیم روساخت نام دارند.
یک نمونه از گشتار:
این خبر مرا خوشحال کرد
من از این خبر خوشحال شدم
بنا به مفهوم دستور گشتاری، در اینجا یک ژرفساخت مطرح است به صورت اینکه شخصی به دلیلی حالتی پیدا کردهاست: من (شخص) + خوشحال (حالت) + خبر (دلیل) و دو جمله یاشده تحققهای نحوی این مفهوم هستند و تنها شیوه تبدیل آنها به بیان (گشتار آنها) است که تفاوت دارد. دستوری گشتاری معتقد است که هرچند دو جمله یاد شده شکل دستوری متفاوت یا به عبارتی روساخت متفاوتی دارند اما مفهوم بنیادین و ژرفساخت آنها یکسان یا نزدیک است.
در تجزیه و تحلیل زبان با استفاده از دستور گشتاری این فرض مبنا قرار میگیرد که تعداد مشخصی ویژگیهای جهانشمول و همگانی در زبانهای دنیا وجود دارند و به منصه ظهور رسیدن آنها است که تفاوت دارد.
اصل دستور گشتاری بر خلق جملات فراوان از تعداد محدودی قانون و واژه قرار دارد.
در تعریف دقیقتر زبانشناسی دستور گشتاری نوعی دستور صوری و نحوبنیان توصیف میشود که در آن برای اشتقاق جمله از قاعدههای ساخت گروهی و قاعدههای گشتاری استفاده میشود. در این نوع دستور، دو مفهوم ژرفساخت و روساخت اهمیتی ویژه دارند. ژرفساخت سطح بازنمود بنیادی و انتزاعی ساخت نحوی جمله است. روساخت آخرین سطح از بازنمود ساخت نحوی جمله است که درونداد بخش واجی در دستور زایشی-گشتاری است.
دستورگشتاری (مانند اکثردستورهای دیگر) سه مؤلفه اصلی دارد. مؤلفه نحوی که به نحو میپردازد، مؤلفه واجی که به آواها میپردازد و مؤلفه معنایی که به معنا میپردازد. ولی تفاوت آن با دستورهای دیگر در این است که مؤلفه نحوی آن به دو بخش تقسیم میشود: پایه و قواعد گشتاری. هریک از قسمتهای تشکیلدهندهٔ دستور گشتاری، بخش نامیده میشود. این بخشها عبارتند از:
بخش پایه: ژرفساخت جمله در آن شکل میگیرد.
بخش معنایی: شامل قواعد معنایی جمله
بخش گشتاری: شامل قاعدههایی که ژرفساخت رابه روساخت تبدیل میکنند.
بخش نحوی: شامل بخش پایه و بخش گشتاری
بخش واجی: شامل قواعد واجی که بر روساخت جملات عمل میکند.
آرای دورۀ متأخیر چامسکی و مسئلۀ «زبانشناسی دکارتی»
چامسکی معتقد است که زبانشناسی خدمت مهمی به مطالعۀ فکر بشری میتواند بکند و در جدال فلسفی دیرینۀ خردگرایان و تجربه گرایان به سود یکی و به زیان دیگری دلیل به دست میدهد: خردگرا میگوید که ذهن یگانه سرچشمۀ معرفت انسانی است. تجربهگرا میگوید که تمامی معرفت از تجربه ناشی میشود.
در سدههای هفدهم و هجدهم و از آن پس در مقدار زیادی از فلسفۀ اروپایی و امریکایی، یکی از موارد مهم مل نزاع، رابطۀ میان فکر و ادراک ما از جهان برون بوده است. آیان چنانکه تجربهگرایان انگلیسی، لاک، بارکلی، و هیوم دعوی کردهاند، این رابطه تنها همان ثبت انفعالی انطباعاتی حسی و تلفیق بعدی آنها به موجب قوانین «تداعی» است؟ یا باید با فیلسوفانی چون دکارت، همصدا شویم و بگوییم که
ه به زبان دارد، برخی از نظرهای او دربارۀ ماهیت زبان نقشی مهم در شکلگیری نظر کلی او دارند.» (چامسکی، ۱۳۸۲، ص ۹) چامسکی به بیان نظر دکارت دربارۀ محدودیتهای تبیین مکانیکی میپردازد و چنین نتیجه میگیرد که انسان تواناییهایی دارد که نمیتوان آنها را صرفاً با دلایل مکانیستی بیان کرد. دکارت در کتاب گفتار روش با اشاره به این موضوع میگوید:
میتوان ماشینی ساخت که قادر باشد کلمات را ادا کند یا واکنشهایی جسمانی نشان دهد که منجر به تغییراتی در اندامهای او شود. برای مثال، اگر نقطۀ معینی از بدنش را لمس کنیم ممکن است بپرسد ما چه میخواهیم، و در تماس با نقطۀ دیگری ممکن است بگوید احساس درد میکند، اما هیچگاه گفتارش را به صورتهای متفاوت سامان نمیدهد تا برای هر مطلبی که در حضورش ادا شده، جوابی مناسب در ذهن داده باشد، حال آنکه این توانایی را حتی پستترین آدمیان هم دارند. (گفتا در روش، ص ۱۱۶)
بنا به تبیین چامسکی، دکارت به این نتیجه رسیده است که زبان وسیلهای برای بیان آزادانۀ تفکر یا واکنشی مناسب در مقابل موقعیتهای جدید است و هیچ گفتاری با محرکهای خارجی یا شرایط فیزیولوژیک ارتباط ندارد و به سبب ماهیت غیر دورانی خود قابل شناسایی است.
چامسکی توجه میدهد که دکارت به جنبۀ خلاقانۀ زبان توجه داشته است و بسیاری از متفکران همچون لامتری و بوژان متوجه این نکتهای که دکارت مطرح کرده است نشدهاند، یعنی این واقعیت که زبان انسان، فارغ از کنترل محرکهای خارجی و شرایط فیزیولوژیک داخلی است و همچون ابزاری همگانی برای تفکر و خودبیانگری به کار میرود، نه فقط برای گزارش و درخواست و دستور.
چامسکی اعتقاد دارد که زبانشناسی نوین هیچگاه آرای دکارت دربارۀ زبان را با جدیت بررسی نکرده است. دکارت تمایز بزرگی بین انسان و حیوان قایل است و استدلال میکند که رفتار حیوان بر اساس غریزه است و کمال و مشخصات خاص غرایز، تبیین رفتارحیوانات را در چهارچوب توصیف مکانیکی قرار میدهد.
در این باره به طور خلاصه میتوان گفت که یکی از دستاوردهای مهم آنچه چامسکی زبانشناسی دکارتی مینامد این نظر است که زبان انسان، در مقایسه با زبانوارۀ حیوانات، در استفاده طبیعی خود از حاکمیت محرکهای بیرونی مستقل و از شرایط درونی آزاد است و محدود به هیچ کنش ارتباطی کاربردی خاصی نیست. پس زبان، آزادانه همچون ابزاری برای خودبیانگری و تفکر آزاد عمل میکند. امکانات نامحدود تفکر و خیال در جنبۀ خلاقانۀ استفاده از زبان نمایان میشوند. زبان ابزار محدودی در اختیار میگذارد، اما امکان بیان نامحدودی را عرضه میکند.
نهایتاً میتوان گفت که چامسکی در کتاب زبانشناسی دکارتی میخواهد با بازگشت به گذشته و دقت در مطالعات قرون هفدهم و هیجدهم و اوایل قرن نوزدهم ذهنها را متوجه کشفیات جدید کند. از اینرو اصطلاح زبانشناسی دکارتی را که امری غریب به نظر میرسد، بر سر زبانها میاندازد. او میگوید: «من سعی ندارم زبانشناسی دکارتی را آن طور که خود این علم میخواهد توصیف کنم، بلکه میکوشم توجه خود را به نظرها و آرایی معطوف کنم که به نحوی کاملا مستقل در آثار جدید ظهور کردند» از اینرو کسانی که با دستور زایش چامسکی آشنایی دارند، درک و فهم این مباحث دشوار نیست. اما سؤال اساسی که در خصوص زبانشناسی دکارتی مطرح میشود این است که آیا مباحث مربوط به زبان که در آثار دکارت آمده، بر ساخته ذهن اوست یا ریشه در آثار قدیمتر دارد، و اگر چنین نیست پس چرا از زبانشناسی دکارتی یاد میکنیم و حتی دکارت در آثار مهم خود چون گفتار «در روش راه بردن عقل» و «تأملات» توجهای به زبان ندارد، آیا میتوان با تفسیر به رای از زبانشناسی دکارتی سخن بگوییم. (زبانشناسی همگانی، ۴/۴/۹۲)
منابع:
جان لاینز، چومسکی، ترجمۀ احمدی سمیعی، انتشارات خوارزمی، چاپ اول، ۱۳۵۷.
نعام چومسکی، ساختهای نحوی، ترجمۀ احمد سمیعی، انتشارات خوارزمی، چاپ اول، ۱۳۶۲.
نوام چامسکی، زبانشناسی دکارتی، ترجمۀ احمد طاهریان، انتشارات هرمس، چاپ دوم، ۱۳۸۲.
وبلاگ زبانشناسی همگانی، نوشتۀ م. محمدیان، «زبانشناسی دکارتی در یک نگاه»
اسمیت، نیل و ویلسون، دیردری، (۱۳۶۷)، زبانشناسی نوین نتایج انقلاب چامسکی، ترجمهٔ ابوالقاسم سهیلی، علی اشرف صادقی، علی صلحجو، مجدالدین کیوانی، یحیی مدرسی، رضا نیلیپور، تهران: انتشارات آگاه.
چامسکی، نوام، (۱۳۸۰)، دانش زبان، ماهیت، منشا و کاربرد آن
ص۵ > > > >