کنش ارتباطی و ماهیت شناخت زبان

 

 

در سده های اخیر پژوهش در قلمرو اندیشه ی تحلیلی به جست وجو و کاوش در حوزه ی زیرساخت های زبانی ـ شناختی منجر گردید و فیلسوفان از مجرای معرفتِ هرمنوتیکی به تأثیرات زبان شناسی توجه بیشتری یافتند. آثار «مارتین هایدگر»، «هانس گئورگ گادامر» و «هابرماس» تأثیر ژرفی در توسعه و تعمیق زبان شناسی گذاشتند و زبان را به مثابه ی «کنش ارتباطی» در آگاهی انسان مرکزیت بخشیدند. «مارتین هایدگر» در کتاب «هستی و زمان» هستی انسان را زبانمند می داند و حضور انسان در جهان را به زبان وابسته کرده است، اما آنچه انسان بر زمان می راند مبتنی بر چیزی است که پیشاپیش در درون خود دارد. این «پیش داشت ها»، «پیش دیدها» و «پیش دریافت ها» نوع نگاه انسان را مشخص می سازد و ذهن او را پیشاپیش از فهم آغازین و نخستین مشحون می سازد.۱

هانس گئورگ گادامر برای تفسیر «پیش داشت های» هایدگر از تعبیری به نام «اُفق» استفاده می کند. افق به معنای نگرشی است که جایگاه هر کس را در جهان مشخص می کند. افق موقعیت هنری ما را در جهان توصیف، تعریف و مشخص می سازد و یکی از مؤلفه های لاینفک موقعیت ما است. پیش داوری های ما نمایش گر افقی هستند که در درون آن زندگی می کنیم. کار زبان این است که اُفق ها را به هم نزدیک می کند. وقتی که ما با متنی مواجه می شویم در گفت وگویی باز و آزاد با گذشته مشغول شده ایم که طی آن پرسش ها و پاسخ ها و گفته ها و شنوده ها به فهم می انجامد.

 

ادامه مطلب > > > >

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *