امکان فهم هنر

نوشته: جین لوک نانسی[۱]

ترجمه: صادق علاماتی

با توجه به مفهوم آن، هنر زبان ور [گفتار] نیست. علم، مذهب و یا فلسفه، مفهوم و حقایق خود را توأم با عملکرد و گفتمان خود می سازند: آنها، بلا درنگ، مستلزم بازتاب و ایضاح تفکرند، به یک یا چند طریق. اما هنر چیزی از این نوع نیست. در عوض، مفهوم خود را به کنش باز می گرداند یا آن را به درون کنش وارد می کند. گفتگو در باب هنر، یا تفکر هنری، حداقل تا حدودی، همواره مشتمل بر مبادرت به گفتگویی در مورد مفهوم است.

اما از آن جایی که این مفهوم با اثر هنری ابداً روشن نمی شود، این باید تلاشی بوده باشد که ساخته و پرداخته مفهوم هنر [از آن] وجودی که پدید آمده است: ما باید سعی و یا تست کنیم، بیانی را که احتمالا خود هنر بوده باشد. باید بگوییم که آن به چه معنایی است. باید آن را به زبان آوریم، یا صدای آن را توانمند کنیم.

بیکباره این پیش فرض هایی است که هنر به نحوی خاص [از آن]صحبت می کند. بر فرض آن که هنر “زبان” است یا آن که در موجبیت خاصی وجود پیدا کرده، و یارابطه ای ممتاز با زبان: رابطه متجانس یا قیاسی، رابطه تقلیدی یا هدف مورد نظر را داشته باشد. این پیش فرض در باب هنر، ذاتاً مشروع در تمام تاریخ هنرست. در باره هنر به طور کلی، به نظر می رسد که مجداً بگوییم که “هنر فقط گفتار نیست.” اما این بیان مشهور نیز با دقت نشان می دهد کلیشه ای است که بیش از حد کار کرده، که از زمان رنسانس در رابطه با موضوع نمادهای تصویری استفاده شده است.

همان گونه که نقطه مقابل این عبارت، توصیف تعالی بازنمایی تصویری (و این قطعا یک تعالی است؛ زیرا تقریبا چیزی کم ندارد، اما هنوز هم بحث برانگیز است، چون گفتار ندارد)، در مقابل و در عین حال، موازی با آن، می تواند یک گلچین ادبی تمام عیاری از اصطلاحات زبانی کاربردی در موسیقی را به وجود آورد: زبان، عبارت، واژگان، دستور زبان و مفهوم آن (مثلاً، به عنوان مثال، در این تعریف: “یک عبارت موسیقیایی […] بیانگر مفهوم مستقل، کامل و منسجم از خود می باشد،[۲]” جایی که مفهوم کلمه به وضوح دلالت بر معنای زبانی خود ندارد. اما نیز می توان سعی در بیان یک نوع ترجمان توأم با نوع دیگر نمود- که ریشه در زبانی با دیگر زبان دارد،که  عجیب و غریب است – همان طور که ون گوگ[۳] گفته، “رنگ فی نفسه چیزی را بیان می کند.[۴]

از دورانی که استعارات از این دست بسیار فراوان بود، حتی بیش از حد به شناسایی هنرهای متفاوت با زبان می پرداخت (که اخیرا بتقریب، گفتمانی را بر[پایه ی] “زبان” یا “نوشتارِ” سینماگری[۵] شکل داده بود) در مقابل، مخالفت با این نوع همگونی متداول شده بود و اصرار بر گسست بین هنر و زبان داشت. بنابراین، برای مثال، دیگر تعجب آور نیست که آن را بشنوید و یا بپرسید که آیا شعر واقعاً،یا صرفاً ، “هنر زبان” است.

[۱] – Jean-Luc  Nancy

[2] – The entry “Phrase,” Dictionnaire  de la musique, Ed. Marc Vignal, Paris, Larousse-Bordas, 1996.

[3] – van Gogh

[4] – General correspondence, Paris, Bibos, 1990, II, p.744–۷۴۵, cited and commented upon by Jean-Clet Martin, Van Gogh. L’œil des choses, Paris, Les empêcheurs de penser en rond, Institut  Synthélabo, 1998, p.79.,

[5] – cinematography

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *