موسیقی ایرانی و موسیقی دانان معاصر

مصاحبه بهاره بوذری از وبسایت چیستی ها با جناب آقای صادق مهدوی

 

*برای شروع بحث، لطفا درباره سوابق آموزشی و پژوهشی خود در زمینه موسیقی سنتی ایرانی توضیحاتی بفرمایید.

من دانشجوی فیزیک دانشگاه امیرکبیر بودم، از کودکی موسیقی را دوست داشتم ولی از سال ۷۴ و اوایل ۷۵ موسیقی ایرانی را با ساز تنبور در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی ایرانی با استاد افشین رامین آغاز کردم. بعد با اساتید دیگری از جمله داوود عزیزی آشنا شدم. مقام های تنبور را با ایشان شروع کردم، و بعد از آن با آشنا شدن با دوستی به نام دکتر علی جلالیان، آموختن ساز سه تار، و ردیف دستگاه موسیقی ایرانی را شروع کردم. ایشان شاگرد مرحوم استاد علی بیانی بودند و بعد از مدتی من را به خدمت ایشان معرفی کردند. در همین مدت که موسیقی ردیف دستگاهی را خدمت ایشان می آموختم، هم-زمان در گروه تنبور صدا و سیما زیر نظر استاد افشین رامین فعالیت داشتم. سه تار را پیگیری کردم و بعد از مدتی تار را آغاز کردم و با ساز دوتار شرق خراسان و دوتار شمال خراسان آشنا شدم، به صورت دورادور و جسته گریخته همان زمانی که مرحوم استاد عبدالله سرور احمدی به تهران نزد استاد بیانی می آمدند، رفع اشکال می کردم و از ایشان یاد می گرفتم.

همچنین به واسطه آشنایی ای که استاد بیانی با مرحوم استاد حاج قربان سلیمانی، اسطوره دوتارنوازی دوتار خراسان، داشتند خدمت ایشان می رسیدم، در ضمن ادوار ایقاعی و  دور های قدیمی ایرانی را نیز خدمت جناب تورج نبی زاده کار کردم. همچنین آواز را خدمت استاد جهانگیر مهرپروران، یک دوره ردیف استاد عبدالله دوامی را کار کردم، خدمت استادان مجید کیانی و لطفی و طلایی رسیدم، این مجموعه ای بود از کارهایی که در زمینه فراگیری موسیقی ایرانی انجام دادم. درضمنِ آن مطالعه و پژوهش در موسیقی قدیمی ایران به خصوص مطالعه روی فرهنگ قدیمی ایران داشتم. از طریق آشنایی با استاد فریدون جنیدی، زبان های باستانی (خط و زبان پهلوی) و همچنین کتاب هایی مانند رساله بنایی و صفی الدین ارموی را خواندم. اضافه بر آن، در زمینه ساخت ساز دستی دارم و پژوهش من بیشتر معطوف به بازسازی صداهای سازهای قدیمی بر موسیقی ایرانی بوده، چه سازهایی مثل تنبور و دوتار و چه سازهایی مثل تار و سه تار.

در حال حاضر، تار و سه تار و همچنین تنبور و دوتار، و همینطور از ادوار ایقاعی یعنی تنبک، ریتم های قدیمی ایرانی را از طریق تصنیف درس می دهم و کمی هم آواز.

 

*می خواهم دربارۀ تغییر ذائقه نسل‌های جوان هم سؤال کنم. تفاوت خواست نسل های جدید به نسبت ۵۰،۶۰ سال گذشته. اساساً در ایران چه علتی داشته که این تغییرات بوجود بیاید؟ آیا ربطی به تغییر سلیقه خود مخاطب دارد؛ یا سیاستگذاران ما کوتاهی کردند؟ یا منشأ این تغییر سلیقه برمی گردد به سطح کارهایی که هنرمندان ما برای مخاطبین خود ارائه داده اند؟ لطفا در این مورد نظرتان را بفرمایید.

عواملی که فرمودید به نوعی تأثیرگذار بوده و این طور نیست که فقط یک عامل باعث این اتفاق باشد. البته من نمی دانم که می توانیم بگوییم سیاستگذارهای ما کوتاهی کردند یا نه؛ چون فکر می کنم سیاستگذارهای ما هدفشان این بوده که این اتفاق بیفتد، من خیلی اعتقاد ندارم که کوتاهی کردند، دوست داشتند که به این سمت کشیده شود. به نظرم، برای مقابله با جریان موسیقی که به عنوان موسیقی لس انجلسی مطرح شده بود سیاستگذارهای موسیقی ما تصمیم گرفتند که موسیقی پاپ را به عرصه داخلی معطوف کنند. بنابراین، خیلی روی این موضوع سرمایه گذاری کردند. در ابتدای این جریان کسانی بودند که مشابه خوانی کردند و بعد آرام آرام شق جدیدی از موسیقی پاپ ایرانی را تبلیغ کردند و گسترش دادند، من فکر می کنم هدف اصلی آنها این بود.

البته فقط ۵۰ سال اخیر را هم نباید در نظر بگیریم، به نظر من اگر می خواهیم به تغییر ذائقه مخاطب فکر کنیم، باید به عقب تر برگردیم و نگاه کنیم به آن نقطۀ قطع فرهنگی که به آن دچار شدیم. فرضاً جریان خطاطی یا نگارگری را در نظر بگیریم: یک روندِ در حال حرکت بوده و از ابتدای دورۀ اسلامی؛ یعنی بعد از آمدن اسلام به ایران – که خط کوفی از خط های ایرانی بوده –  این خط را می گیرند و تغییر می دهند و آن را برای خط نوشتن عربی درست می کنند و این خطی را که ریشه در خط پهلوی هم در دوره ساسانی و دوره های قبل داشته درست می کنند و آرام آرام طی سالیان این خط به خط نسخ تبدیل می شود،  به خط تعلیق در می آید و بعد نستعلیق تولید می شود. همین اتفاق در نگارگری (مینیاتور) هم افتاده است.

این تغییر فرهنگی و این تطور آرام آرام به صورت طبیعی اتفاق افتاده ولی در یک دوره ما دچار قطع یا تقطیع شدیم؛ یعنی ناگهان هر چه را که داشتیم قطع و رها کردیم و گفتیم که این دارایی هایمان خوب نیست و مواردی را از غرب به زور آورده ایم و خواسته ایم به خودمان بچسبانیم. مثلا می بینیم ناگهان در دوره ای استاد وزیری اپرا یا سنفونی را به تقلید از کارهای اروپایی درست می کند و آن روند طبیعی که در موسیقی ایرانی بوده در دوره تجددخواهی قطع شده و رادیو در این زمینه نقش عمده ای داشته، مقداری از آن فرمایشی بوده، از بالا می گفتند که باید حتما کارهایتان جدید باشد و این مخاطب را خواه ناخواه تحت تأثیر قرار داده است.

به همان طریق، اگر ما روزی اراده کنیم و سیاستگذاران فرهنگی ما اراده کنند که برگردیم به ساحت اصیل موسیقی و فرهنگ ایرانی، می توانیم برگردیم. در دوره هایی این اتفاق افتاده؛ مثل تلاش هایی که استاد ابتهاج به عنوان رئیس رادیو کردند، از گروه های سنتی و کسانی که موسیقی اصیل ایرانی کار می کردند مثل آقای لطفی و علیزاده و دیگران استفاده کردند و این نوع موسیقی در جامعه گسترش پیدا کرد. این یعنی سلیقه مخاطب را می توان تحت تأثیر قرار داد، و من فکر می کنم اینکه گفته می شود سیاستگذارها باعث شدند که ما در جامعه امروز شاهد موسیقی سطحی باشیم کاملا درست است. یعنی انواع موسیقی که از نظر هنری خیلی جدی نیست، به نوعی تاریخ مصرف دارد، مناسبتی است و عمق و پیام خاص چندانی ندارد. البته این را باید تاریخ قضاوت کند؛ ولی اینطور به نظر می آید که خیلی امر جدی ای نیست و بیشتر جنبه سرگرمی و درآمد مالی دارد.

موسیقی سنتی ما هم به این خاطر که در عرصه رقابت قرار گرفته و مجبور شده با پاپ رقابت کند و به خاطر سلیقه مخاطب خودش را پایین بیاورد و در نتیجه، از اصالت های خود دور شود. به همان دلایلی که گفته شد. خصوصاً به این دلیل که بتواند مورد توجه قرار بگیرد و پول دربیاورد و گردش مالی خوبی داشته باشد، و رقابت کند با موسیقی پاپ؛ به پاپ سنتی تبدیل شده است.

 

*بنابراین، تا زمانی که سیاستگذاران نخواهند تصمیم دیگری برای اصلاح مسیر پیش رو بگیرند، این روند ادامه پیدا می کند؟

خوشبختانه اساتیدی که به صورت جدی دارند موسیقی ایرانی را کار می کنند مثل استاد مجید کیانی و استاد طلایی و کسانی که به نحله قدما وابسته اند و ادامه منطقی هنر قدیمی ایران اند، زنده هستند و شاگرد تربیت می کنند. به امید خدا این نگرش از بین نمی رود، اما اینکه آیا ناگهان هنر اصیل  ایرانی به صورت گسترده می تواند در درون جامعه رایج شود؟! به نظر من، نیاز به سیاستگذاری سیاستگذاران دارد؛ و مهمترین آن هم فکر می کنم رادیو و تلوزیون باشد. در کشورهای دیگر هم می بینیم که از فرهنگ اصیل و موسیقیِ خودشان حمایت می کنند؛ و آن را از طریق رادیو و تلوزیون ملی خود گسترش می دهند؛ مثل جمهوری آذربایجان. ولی در حال حاضر، در کشورمان چنین جریانی را نمی بینیم. مثلا نمی بینیم که اساتید موسیقی در تلویزیون بنوازند. در واقع استادان قدیمی عرصه‌ای برای اجرا در رادیو و تلوزیون ندارند، در این بین رادیو فرهنگ تلاش هایی کرد. استاد لطفی برنامه هایی داشتند، همین ها هم تأثیر خود را داشته؛ ولی در مقابل، حجم برنامه های رادیو و تلویزیون ما بسیار کم است.

 

*تأثیر موسیقی اصیل ایرانی را بر روح و روان مخاطب امروز  چگونه می بیینید؟

باید بگویم موسیقی ایرانی چند هدف اصلی را دنبال می‌کند، اولاً همۀ مخاطبان را با فرهنگ قدیم آشنا می کند، منظور از فرهنگ قدیم فرهنگ عرفا و بزرگان ادب فارسی است؛ به خاطر اینکه اکثر شعرهایی که استفاده می شود اشعاری است که مربوط به ادبیات و فرهنگ غنی ایرانی است که جهان را تحت تأثیر قرار داده ولی متأسفانه ما خود را از آن محروم کرده ایم. انگار روی این گنج خفته ایم و از آن استفاده نمی کنیم، اثر دیگری که دارد این است که طمانینه و آرامشی در درون کسی که آن را می شنود یا این موسیقی را کار می کند پدید می آید. آنچه که امروزه می گویند که سلامت روان و تن به هم وابسته است و با ابزارهایی مثل مدیتیشن و امثالهم می خواهیم به آن برسیم، در حقیقت، به راحتی با موسیقی ایرانی قابل وصول است، به خصوص قسمت های آوازی که ریتم آزاد دارد (اکثر قسمت های موسیقی قدیمی ایران با ریتم آزاد اجرا می شده است که امروزه خیلی کمتر از آن استفاده می شود). به نظر می آید که این قسمت ها برای تعمق و مراقبه و تفکر درونی طراحی شده است و نتیجه گوش دادن و تمرین کردن آن سالم تر شدن روان و روح شخص و در نتیجه جامعه خواهد بود.

 

*سؤال بعدی من این هست که شما با توجه به اینکه مطالعاتی در زمینه موسیقی نواحی داشتید، نظرتان درباره ظرفیت موسیقی نواحی ایرانی چیست و چقدر آن نوع موسیقی که معمولاً مناطق مرزی کشور هم هستند، در پایتخت و مرکز کشور هم می تواند مخاطب داشته باشد؟

اول باید توجه داشت که موسیقی نواحی خود چند مدل دارد؛ که خیلی وقت ها با هم اشتباه هم گرفته می شود. یکی موسیقی فلکلور است، یعنی موسیقی مردم عادی است که در جشن ها اجرا می شود یا موسیقی محلی است که اکثریت مردم در ذهن دارند. یک موسیقی هم هست که موسیقی جدی نواحی است. ما برخلاف دیگر کشور ها موسیقی ای داریم که برگرفته از موسیقی قومی نواحی است که ارزش هنری بسیار والایی دارند. مثل موسیقی استاد نظرمحمد سلیمانی،  دوتار نوازی استاد عبدالله سروراحمدی و استاد حاج قبان سلیمانی که اینها جهانی شده اند. امروزه، موسیقی نواحی که خیلی جدی نیست در پایتخت همه گیرتر است و بیشتر شنیده می شود تا آن نوع موسیقی که جدی تر و هنری تر است.

به هر حال اگر بخواهیم به صورت کلی در نظر بگیریم، متأسفانه شناخت از موسیقی نواحی بین پایتخت نشینان خیلی کم است. از آن بدتر این است که در شهرستان ها هم این شناخت کم تر شده است. به نظرم، به علت همان سیاستگذاری های کلی که در حال حاضر در دورترین روستاهای کشور هم تأثیرگذار است وجه هنری و اصیل موسیقی نواحی کمتر شناخته شده و مورد توجه قرار گرفته است.

 

*اکنون با گسترش شبکه های اجتماعی ما خیلی با کارهای چند رسانه ای آشنا شدیم و استفاده می کنیم، کارهایی مثل پادکست ها. در اینطور کارهای ما معمولاً از موسیقی ملل استفاده می کنیم، موسیقی های ضربی و کوبشی، به نظر شما چقدر موسیقی سنتی ایرانی ظرفیت دارد که ما بتوانیم در این کارهای رسانه ای از آن استفاده کنیم؟

باید در نظر بگیریم که موسیقی یک زبان و یک الفبا است و مثل این است که بپرسیم الفبای فارسی چقدر ظرفیت دارد که در مورد علم حرف بزند، خب معلوم است که توانایی آن را دارد، ولی هنوز دانشمندی پیدا نشده که از آن برای این منظور استفاده کند. به همین ترتیب، کارایی های مختلفی از موسیقی ایرانی در ادوار مختلف شاهد بودیم. مثلاً در دوره مشروطه موسیقیدانی به نام عارف ظهور پیدا می کند و تصانیف میهنی را با اشعار خود می سازد و  که قبل تر شبیه آن را نداشتیم؛ یا در زمان انقلاب اسلامی، موسیقی ای که استاد لطفی و علیزاده به فراخور آن حال و هوا اجرا می کردند، باید بگویم موسیقی انقلابی‌ای بود که تا قبل از آن مشابهی نداشت. بنابراین، اگر برای  کاربردهای مختلفی از موسیقی ایرانی سرمایه گذاری شود و اراده ای برای استفاده از آن باشد امکان آفرینش وجود دارد؛ البته نباید تقلیدی باشد.

در شرایط حاضر، به خاطر توجه کمی که به موسیقی اصیل ایرانی در این مدت شده، نوآوری هایی که در این زمینه می شود، بیشتر تقلیدی است؛ به طور مثال، با سازهای ایرانی از موسیقی غربی یا پاپ یا متال تقلید می کنند. به نظرم، این سبک کار نوآوری نیست یعنی چیز جدیدی است ولی هر چیز جدیدی نوآوری نیست.

 

*سطح کیفی اشعار را در موسیقی امروز چطور ارزیابی می کنید؟

به نظرم، اغلب، ترانه هایی است که خیلی عمیق نیست و مثلاً در مقایسه با آثار قدما خیلی ضعیف هستند. تعدادی تصانیف هم هستند که از اشعار تأثیرگذار قدیمی مثل اشعار حافظ و سعدی استفاده کرده اند ولی متأسفانه چون سلیقه موسیقی درستی در آن به کار برده نمی شده، آن معنا را نمی رسانند و آن طور که باید تأثیرگذار نیستند. این موضوع دلایل مختلفی دارد، مثلا دلیل تکنیکی.. فرض کنید از فن تلفیق شعر و موسیقی که در موسیقی کلاسیک اروپایی وجود دارد برای تلفیق شعر و موسیقی در موسیقی ایرانی استفاده می کنند که نتیجه مطلوبی نداشته است. دلیل دیگر  هم سلیقه انتخاب اشعار است. به طور مثال، فرض کنیم شعری که مناسب حال فلان دستگاه است انتخاب نشده و شعری انتخاب شده که با حال و هوای آن دستگاه یا ملودی تطابقی ندارد. انتخاب اشعار مناسب فنی است که اساتید به شاگردان یاد می دادند. برای مثال استاد سید حسین طاهرزاده خیلی در این کار ماهر بوده و اشعاری را می خوانده و انتخاب می کرده که با حال و هوای مجلس و دستگاه انتخاب شده در موسیقی ایرانی هماهنگی بدیعی داشته است.

یا مثلاً فرض کنید که آهنگساز برای یک غزل آهنگی در دستگاه سه گاه ساخته، در حالی که آن شعر مناسب این دستگاه نبوده است. آهنگساز پایه ها و ستون اصلی تأثیرگذاری بر مخاطب در موسیقی را می گذارد و اوست که دانش این کار را باید داشته باشد و فن آن را کسب کند تا اشعاری را برای آهنگ انتخاب کند که مناسب حال و هوای موسیقایی باشند و معنای واقعی شعر را برساند، البته خواننده هم اگر معنا و مفهوم اثر را درک کرده باشد با تأکیدی که روی برخی کلمات و بیان حالت های مختلف کلمه در شعر دارد، می تواند این تأثیرگذاری را به حداکثر برساند.

 

* همانطور که فرمودید شما رشته تحصیلی-تان فیزیک بوده و بعد به دلیل علاقمندی به موسیقی، مسیر کاری و آموزشی خود را تغییر دادید. مطمئناً در میان مخاطبان ما هم کسانی هستند که تمایل دارند وارد عرصۀ موسیقی شوند. توصیه شما برای کسانی که  می خواهند به صورت جدی مطالعات خود را درباره موسیقی ایرانی آغاز کنند چیست؟ باید از کجا شروع کنند؛ و در ابتدای کار، چه منابعی در اختیار آنها قرار دارد ؟

امروز منابع متنوعی در دسترس علاقمندان هست، اما اینکه چقدر راهگشا و تأثیرگذار هستند، یا حتی برخی منابع ممکن است گمراه کننده هم باشند بحث دیگری است. متأسفانه باید بگویم منابع خوب در این زمینه خیلی کم است ولی برای خود بنده به این شکل بوده که من از کودکی به موسیقی بسیار علاقه داشتم ولی فرصت آموزش آن برای من نبود تا در دوره دانشگاه. نزدیکی مرکز حفظ و اشاعه موسیقی به محل دانشگاه من باعث شد که وارد این وادی شوم. فکر می کنم که برای من اینطور بود که از ابتدا،  از موسیقی ایرانی شناخت نسبی و حدودی داشتم؛ البته آنچه که می دانستم در حد یک مخاطب بود؛ ولی با شروع نوازندگی و  دریافت حس نوازندگی و اینکه کدامین بر من تأثیرگذارتر است و حال من را بهتر و درک من را بیشتر می کند، به تدریج برایم روشن شد.

تنها توصیه ای که به علاقمندان دارم این است که به خدا توکل کنند و از ابتدا شروع کنند. حضرت عطار می فرمایند که تو پای به راه در نه و هیچ مپرس/ خود راه بگویدت که چون باید رفت. واقعاً برای شروع اگر عزم داشته باشند، برای همه کم کم روشن می شود که چه مسیری را بروند و چه چیزی را مطالعه کنند و منابع را ازکجا به دست بیاورند.

 

*منظور شما از منابع گمراه کننده دقیقا چیست؟

شیوه آموزشی امروز ما استفاده از نت اروپایی است که در سطح جامعه خیلی جا افتاده است. باید تأکید کنم که خط نت اروپایی یه خودی خود بد نیست؛ ولی برای موسیقی ایرانی ناقص است. نکته دیگر اینکه، دوستانی دیدم که از طریق این شیوه آموزشی مسیرشان به طرف موسیقی پاپ رفته است، همچنین دوستانی را دیدم که وقتی با نت و کتاب شروع به خواندن و یادگیری موسیقی کردند درک عمق موسیقی ایرانی برایشان بسیار دشوار شده است

امروزه، در کلاس های مختلف زبان، اول مکالمه و بعد دستور زبان را یاد می دهند، همین اتفاق در موسیقی قدیم هم به همین شکل بوده، اشاره کردم که موسیقی مثل زبان است، اول باید ارتباط شنیداری برقرار شود، به همان شیوه ای که قدما برای یادگیری موسیقی استفاده می کردند. به نظرم، برای درک عمیق و برقراری ارتباط شنیداری، شیوه آموزش قدما (سینه به سینه) برای شروع بسیار مهم است.

تقریباً می توان گفت که این شیوه بی بدیل است، این نه فقط نظر من بلکه نظر استادانی چون استاد لطفی و طلایی و … است. حال در ادامه اگر کسی نت هم یاد بگیرد با اینکه خط نوشتاری ناقصی برای موسیقی ایرانی است، ولی می تواند کمک کننده باشد.

 

*در میان فرمایشات تان به دوتارِ خراسان اشاره کردید، لطفاً مقداری درباره تفاوت و شباهت های  سازهای  سه تار و دوتار بفرمایید.

در اکثر نواحی ایران، چه مرزهای کنونی ایران و چه ایران فرهنگی، از قدیم سازی به نام تنبور رایج  است و همانطور که فارابی هم اشاره کرده رایج ترین ساز در ری و خراسان در آن دوره بوده است. ساز تنبور در طول تاریخ به شکل های مختلفی درآمده و تنوع پیدا کرده، اول از همه سازی است که در منطقه کرمانشاه می بینیم که اهل حق در مراسم خود از آن استفاده می کنند؛ و بعد هم به واسطۀ استادانی مانند کیخسرو ناظری و شهرام ناظری، با اشعار مولانا آهنگسازی و خوانده شده و در سطح ایران معرفی شد.

در اینجا باید بگویم در حقیقت دوتار هم نوعی تنبور است و مثلا تنبور شرق خراسان (منطقه تربت جام)، تنبور شمال خراسان (منطقه قوچان و شیروان و اطراف) ، تنبور ترکمن صحرا، تنبور گلستان و مازندران، تنبور تالشی، تنبور سیستانی و دیگر انواع تنبور. در آن طرف مرز سیاسی امروز ایران،  تنبوری که در افغانستان هست و به آن دمبوره یا دمبرا می گویند که همان تنبورا باشد، یا تنبور تاجیکستان و ازبکستان که به آن دوتار می گویند، یا حتی دوتارهایی که در اویغور چین ساخته می شود. اینها همه یک شکل واحدی داشته که در طول تاریخ تنوع پیدا کرده، اولین تفاوت شان در نحوه اجرای این سازها (تکنیک های نوازندگی) است، دومین تفاوتی که وجود دارد در نت ها یا نغمه هایی که از آنها خارج می شود، مثلا تنبور منطقه کرمانشاه پرده و نیم پرده استفاده می شود، در حالی که تنبور تربت جام تکیه اش بر روی ربع پرده هاست. بنابراین نغماتی شبیه دستگاه شور را نمی شود با تنبور کرمانشاه اجرا کرد؛ ولی با دوتار تربت جام امکانپذیر است.

سومین نکته، ملودی هایی است که بر اساس ریتم های اصیل هر منطقه ایجاد می شود که پیچیدگی های خاص خودش را دارد و صد البته این به آن معنا نیست که اشتراکاتی بین موسیقی نواحی ایران فرهنگی وجود ندارند. راجع به تار و سه تار و سازهای دیگری که به آن سازهای موسیقی ملی یا دستگاهی می گویند، می توان گفت که برگرفته از سازهای قدیمی ایران هستند و تکامل تطور خاص خودشان را داشته اند، مثلاً ساز تار به احتمال زیاد می توان گفت نوعی رباب دسته بلند است. رباب گونه دیگری از سازهاست که در مرزهای ایران امروز کمتر دیده می شود ولی در منطقه خراسان قدیم (افغانستان و پاکستان) همچنان رایج است. به جای آن، شکل تغییر یافته آن شده (که تار امروزی باشد) در مرزهای سیاسی ایران امروز لستفاده می شود. این طور به نظر می رسد که شکل امروزی سه تار هم از تنبور گرفته شده و به آن سیم افزوده اند، البته سه تار مختص مرزهای امروز ایران نیست، این ساز در ایران فرهنگی و حتی در هند همچنان نواخته می شود.

باید بگویم که تنبور بیگمان قدیمی ترین ساز زهی جهان است، مجموعه ای از مجسمه های کوچک از ایلام مربوط به ۴۵۰۰ تا ۶۰۰۰ سال پیش پیدا شده که در حال نوازندگی تنبور هستند و این مجموعه (که قسمتی از آن در موزه ایران باستان، قسمتی در موزه لوور و در موزه های دیگر جهان نگهداری می شوند) قدیمی ترین اثر از یک ساز زهی در جهان است که مشخصا رواج بسیاری در طول تاریخ از ایران باستان تاکنون داشته است.

 

*و به عنوان کلام آخر ، آرزوی شما دربارۀ آینده موسیقی ایرانی چیست؟

دغدغۀ من همیشه این است که گنجینه موسیقی ایرانی حفظ و به نسل های بعد سپرده شود. هزاران سال است که تحت تاخت و تازها و ویرانگری های فراوان بودیم ولی این فرهنگ راه خود را ادامه داده است. من امیدوارم که شاهد رشد دوباره فرهنگ ایرانی باشیم، چون این فرهنگ ارزش‌های زیادی برای عرضه به جهانیان دارد. به طور مثال، هم نوازندگی و سازندگی دوتار خراسان، هم ردیف موسیقی ایرانی، اخیرا به عنوان میراثِ معنوی بشریت در سازمان یونسکو ثبت شده، امثال اینها هدایایی است که می توانیم به جهانیان عرضه کنیم و امیدوارم از ثمره های این درخت کهن هم خود ایرانی ها و هم تمام مردم دنیا بهره مند شوند.

 

این مصاحبه در تاریخ ۱ خرداد ۹۹ انجام شده است. > > > >

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *