مهدی ربی

دکتر رحمت امینی

 

بسیاری از نظریه پردازان معاصر دنیای نمایش بر این باورند که ریشه های بسیاری از مکاتب مهم ادبیات نمایشی قرن بیستم، از جمله ابزوردیسم و اگزیستانسیالیسم را باید در درام های چخوف جستجو کرد. به نظر ایشان بسیاری از این مکاتب وامدار سنت نمایشی هستند که چخوف پایه گذار آن بوده است.

در این مقاله که به روش تحلیلی – توصیفی انجام شده است به این مسأله پرداخته شده که خودکشی ایوانف شخصیت اصلی اولین درام بلند چخوف، مرگی ناگهانی و از روی عجز و ناتوانی نبوده بلکه برخاسته از نوعی “دلهره ی وجودی” است که از مفاهیم اساسی مکتب اگزیستانسیالیسم است . از آن جا که خودکشی در پرده ی آخر اتفاق می افتد و همه ی وقایع را به نحوی هم گرا می کند، تأثیر به سزایی در شکل گیری و ساخت پایان بندی اثر دارد. با این که چخوف چند دهه قبل از ظهور و شهرت مکتب اگزیستانسیالیسم این درام را نوشته است امّا اندیشه ی موجود در اثر و نوع نگاهش قرابت بسیاری به ایده های اصلی نویسندگان و فلاسفه ی اگزیستانسیالیس بخصوص هایدگر، کامو و سارتر دارد. بنابراین در روشن کردن و تبیین پرسش و پاسخ این مقاله از نظریات ایشان شده است.

 

ادامه مطلب > > > >

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *