درآمدی بر هرمنوتیک

احمد واعظی

شلایرماخر را معمولا بنیانگذار هرمنوتیک مدرن می شمارند. او بدفهمی را امری طبیعی ،تلقی کرد. از نظر او کار هرمنوتیک از همان آغاز تلاش برای فهم، شروع می شود. از این رو، نیاز به هرمنوتیک، همیشگی و توام با فهم است. طبق رویکرد او، ما نمی توانیم مدعی فهمیدن چیزی باشیم، مادام که نتوانیم آن را به گونه ای با سیستم درک و ترسیم کنیم. رمانتیسم، #شلایرماخر را به آن جا رساند که بدفهمی و عدم اطمینان از فهم صحیح مراد مولف را امری عام تلفی کند. شلایرماخر مساله ماهیت فهم و تفسیر متن را در زمره مباحت هرمنوتیک در آورد و آن را بازسازی و باز تولید دانست، در حالی که پیش از او تفسیر متن، عبارت از مواجه با متن و ابهامات موجود در آن بود. همین دیدگاه موجب توسعه در رسالت هرمنوتیک شد و آن را به همگانی شدن کشاند . در دیدگاه او نوشتن و گفتن هنر است و هرمنوتیک نیز هنری است که به کار فهم متن و گفتار می آید. همچنین، فهم، درک فردیت شخص دیگر است که اگر چه در اصل امکان پذیر است، همواره لقمان و فهم در آن وجود دارد. توجه او به عدم کفایت قواعد زبانی و دستوری برای حصول فهم و تفسیر متن نیز اهمیت بسیار دارد.

دیلتای می دانست که نه تنها موضوعات علومانسانی خصلت تاریخی دارند، بلکه مفسر و مورخ نیز وجودی تاریخی است، یکی از جنبه های اصل اندیشه دیلتای، گرایش او به فلسفه حیات است. در نظر او حیات؛ چیزی است که ما آن را با تمام پچیدگی های متمایزش تجربه کرده ایم. از نظر دیلتای، تجریه منبع تقسیم ناپذیری است که در آن، اندیشه و تمایل و اراده به تجزیه ناپذیری ممزوج می شوند. او معتقد بود شناخت حیات که غایت و هدف علوم انسانی است، به کلی متفاوت با شناختی است که در علوم طبیعی جست و جو می شود. اصرار دیلتای مبنی بر لزوم وجود روش شناسی خاصی برای علوم انسانی و تاریخی، ارتباط نزدیکی با فلسفه حیات او دارد. تشخیص و تعیین مقولات عام زندگی، از اهداف اصلی دیلتای در بنانهادن روش شناسی خاص علوم انسانی و فرهنگی است. ارتباط درون و بیرون، قدرت ، ارزش، هدف و معنا، از مقولات مورد تاکید اوست.

باید اعتراف کرد که هرمنوتیک فلسفی در دهه های اخیر، بیشترین الهامات و چارچوب های مفهومی خویش را مرهون هایدگر و شگرد فلسفی او در کتاب هستی و زمان است. از نظر هیدگر، فلسفه حقیقی و هرمنوتیک و پدیدارشناسی، یک چیز است. به اعتقاد او فلسفه حقیقی باید در جست و جوی معنای هستی (Being )باشد و این هدف جز از رهگذر تحلیل پدیدارشناسانه وجود انسانی (دازاین = Dasein) حاصل نمی شود. این تحلیل پدیدار شناسانه، هرمنوتیکی است زیرا «پدیده چیزی است که خودش را در خود آشکار می کند.» پس هستی شناسی (فلسفه) و هرمنوتیک و پدیدارشناسی به هم پیوند می خورند.

ادامه مطلب

> > > >

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *