مرگ اخلاق

دکتر مرتضی اشرفی

 

اخلاق مرده است.

من باور نمی کنم که این خبر ناگوار به گوش کسی نرسیده باشد.

ولی می پذیرم که این خبر آنقدر دهشتناک است که برخی را وادار نموده است تا به مکانیسم انکار پناه ببرند.

ولی همین عزیزان نیز هر از گاهی از کلبه انکار خویش به بیرون سرک  می کشند و می بینند که ارثیه های  اخلاق نیز به تاراج رفته است.

اخلاق مرده است.

ما او را کشتیم , همه ما , به یاری هم او را کشتیم.

چنان مغرور و خیره سرانه دشنه های حماقت بر گلوی اخلاق فرو بردیم که دیگر امکان احیای آن نیست.

از این رو همه سرگردانیم, همه هاج و واج ایم , همه مستاصل ایم….

 

فقط اخلاق بود که انسانیت را از زندگی حیوانی تمییز می داد

فقط اخلاق بود که بنیانی برای زیست انسانی فراهم کرده بود

او اکنون مرده است و

دیگر هیچ ممیزه ای برای زندگی انسانی ما وجود ندارد

همه غرق در روابط ناانسانی شده ایم.

اگر هنوز رگه های باریکی از زندگی انسانی در ما باقی مانده است که به یمن و عزت آزادگان جامعه رگه هایی از اخلاق باقیست , این رخداد هولناک را باید پذیرفت و والاترینها را برای نجات انسان از این جهنم دنیایی گسیل کرد.

ای والاترینان

سرچشمه های زلال اخلاق را در کوهساران عقلانیت محض بیابید

لایروبیش کنید و رودی از قوانین اخلاقی را به سوی کویر تشنه وجدانها روانه کنید.

همه تشنه ایم و همه در حال هلاکت ایم.

چشمه اخلاق در وجود خودِ ما میجوشد

به خویشتن باز گردیم

خود را باور کنیم

تا چشمه های اخلاق در وجودمان فوران کند.

اخلاق مدرن(۱)

 

مقدمتا عرض می کنم که انسان موجودی فرمانبر است.

اگر از خویش فرمانبری نکند, حتما و حتما از دیگری فرمان خواهد برد.

با توجه به این امر, یک انسان یا خودآیین است یا دگرآیین.

در اخلاق سنت با فرض فرمانبری انسان( بندگی) یعنی دگر آیینی, برای انسانها یک سری قواعد اخلاقی تدوین می گردد و هر قوم و قبیله و یا ملتی با توجه به ویژگیهای معلمان خود,    قواعد و قوانین خاص خود را خواهند داشت و بر پایه ارزشهای قومی و قبیلگی خود زیست می کنند و حتی بر اساس آنها و برای آنها می جنگند( می کشند و کشته می شوند)

و حتی از آنجاییکه قوانین اخلاقی برای عموم وضع می شود, کاملا انضمامی هستند, چون عامه فهم انتزاعی از امور نداشته و نمی توانند داشته باشند.

مثلا: از اولیا خویش تبعیت کن

یک قانون مشخص و کاملا انضمامی است.

و هر شخصی پدر و مادر خود را دقیقا می شناسد و تبعیت برایش مفهومی معین دارد.

در دوران سنت قواعد اخلاقی برای عامه مردم معین و مشخص است و اغلب معلمینی خاص این قوانین را به دیگران یاد می دهند و مهمتر از یاد دهی می باورانند.

این باوراندن در سنت بسیار حائز اهمیت است.

(گفتمان سنت به محوریت باور شکل یافته است)

لذا معلمین اخلاق باید خود عامل به دستورات خود باشند تا دیگران به چنین قواعدی باور پیدا کنند.

(حتی اگر در خلوت بگونه ای دیگر عمل می کنند.)

کافی است به ادبیات اخلاق سنتی نگاهی کنیم تا ببینیم که چقدر زیاد به عامل بودن معلم اخلاق تاکید شده است

چون عامل اصلی ایجاد باور همین عامل بودن معلمین اخلاق به قوانین اخلاقی است.

به همین دلیل است که امروز ظاهر گشتن حقایق در پشت پرده های معلمین اخلاق , خودِ اخلاق را نشانه گرفته و در حال از بین رفتن است….

اما بنیان اخلاق مدرن در باور به دیگری نیست بنیان اخلاق در گفتمان مدرن در عقلانیت تک تک خود افراد هست و خودآیینی اساس اخلاق را می سازد.

سرچشمه اخلاق مدرن خودِ فرد است و به جای اینکه افراد به یک نیروی دیگری برای صدور قواعد اخلاق ایمان داشته باشد

به خود, به خویشتن به عنوان سرچشمه اخلاق ایمان دارند

یعنی گفته میشود: در اخلاق مدرن

کسی که به خودش ایمان نداشته باشد همواره دروغ میگوید.

 

 

اخلاق مدرن(۲)

 

قانون اخلاق از عقلانیت محض ما سرچشمه می گیرد و ما را به نظامی منتقل می سازد که در متن آن نظام

اراده ما را ملزم می دارد تا به عالم محسوس , صورتِ نظام موجودات متعقل ببخشد.

 

با توجه به تعریف مذکور آیا ما در چهل سال گذشته توانسته ایم به جامعه و خانواده و زندگی خود به عنوان عالم محسوس صورتی عقلانی ببخشیم؟

یعنی جامعه صورتی اخلاقی یافته است؟

اگر جامعه ما صورتی عقلانی پیدا نکرده است به این دلیل می باشد که قانون اخلاقی ما را ملزم ننموده است .

یعنی ما الزامات زندگی را از قوانین اخلاق( عقل محض) دریافت نکردیم .

جامعه ای که الزامات خود را نه از عقل محض بلکه از باورها دریافت می کند جامعه ای سنتی است و در زمان حال نمی تواند نظامی عقلانی را سامان ببخشد.

 

 

اخلاق مدرن(۳)

 

وقتی عقلانیت را به حوزه اخلاق وارد می کنیم مقصودمان این نیست که برای رسیدن به اهداف خویش باید از عقل خویش استفاده کرد تا با کمترین هزینه بیشترین فایده ها را نصیب خویش نمود.

این بهره وری و این نوع بکارگیری از عقل که در همه موجودات زنده وجود دارد و البته انسان به لحاظ متکامل بودنش بیشترین امکان بهره وری از عقل خویش را دارد.

در این نوع بکارگیری عقلانیت می توان گفت:

سلول واحد عقلانیت است.

 

این نوع بکار گیری از عقل , فقط حکمی ارائه می کند در خصوص اینکه چگونه باید بصورت عقلانی از قوانین پاتولوژیک پیروی کرد.

اما در اینجا منظور ما از  بکار گیری عقلانیت محض در اخلاق این است که قوانین اخلاق مستقل از موضوعات و تمایلات تجربی از عقلانیت محض منشاء گرفته و این قانون گذاری ذاتی عقل محض به معنای اراده آزاد( اختیار) قلمداد گردد.

 

 

اخلاق مدرن(۴)

 

از عواملی  که در ما ایجاب اراده می کنند , یعنی ما را به عمل وا می دارند( یا مانع از رفتاری میشوند) تمایلات است که به دو صورت ظهور می یابد

۱ بصورت تمایلات طبیعی

یعنی نیازهای فیزیولولوژیک ما خود را بصورت تمایلات طبیعی بروز می دهد و ما را به سوی براورده نمودن نیازهای طبیعی سوق می دهد.

 

2 باورها

که در طول تاریخ اجتماعی, تاریخ قومی قبیلگی ما ساخته و.پرداخته شده است و ارزش های تاریخی, قومی و قبیلگی ما را سامانبخشی می کند و در جهت ارزش های خود در ما ایجاب اراده می کند.

 

تا وقتی این هردو یعنی نیازهای فردی( تمایلات)  و ارزش های تاریخی,  قومی قبیلگی ( باورها) , چه بصورت جدا جدا و چه بصورت ترکیبی در ما ایجاب اراده کنند , ما هنوز به اخلاق مدرن دست نیافته ایم.

اخلاق مدرن وقتی حاصل میشود که این هردو( تمایلات و باورها) نه به عنوان ایجاب گر اراده بلکه در قیمومیت و بعنوان ابزار اراده قرار بگیرند و فقط این قانون اخلاق که از عقلانیت محض ما منبعث می شود,  حق موجبیت اراده را داشته باشد.

قانون بنیادین عقل عملی محض عبارت است از اینکه:

“چنان عمل کن که دستور اراده ات همیشه بتواند در عین حال به عنوان اصل در قانون گذاری کلی پذیرفته شود”

 

____________

اخذ شده از کانال تلگرامی دکتر مرتضی اشرفی

https://t.me/ashrafi_morteza > > > >

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *