نیچه و فلسفه

ژیل دلوز

ترجمه شهریار وقفی پور

کلی ترین پروژه ی نیچه واردکردن مفاهیم حس یا معنی و ارزش به فلسفه است. بر کسی پوشیده نیست که فلسفه ی مدرن عمدتاً وامدار نیچه است، امّا شاید نه به همان شیوه ای که احتمالا خود نیچه می خواست. نیچه این نکته را مخفی ساخت که فلسفه ی معنی و ارزش ها می باید نوعی نقادی باشد. یکی از نقش مایه های اساسی آثار نیچه آن است که کانت نتوانسته است نقادی حقیقی را تحقق بخشد، چرا که قادر نبوده مسئله ی نقادی را بر حسب ارزشها مطرح کند. و آنچه در فلسفه ی مدرن رخ داده، آن است که نظریه ی ارزش ها به نوعی همنوایی جدید و اشکال جدیدی از فرمانبرداری پروبال داده است. حتی سازوبرگ پدیدارشناختی که در برانگیختن شور و شوق فلسفه ی مدرن در نیچه سهمی داشته است، این اشتیاق و الهام را اغلب از طریق پدیدارشناسی، و در خدمت همنوایی مدرن، عرضه می کند. لیکن درمورد نیچه باید از این امر مسلم آغاز کنیم که فلسفه ی ارزشها، چنان که نیچه ترسیم و برقرارش کرد، تحقق حقیقی نقادی و تنها شیوه ای است که از طریق آن، نقادی تام – شاید – تحقق یابد؛ تنها شیوه برای «فلسفیدن با چکش». در واقع، مفهوم عقلی ارزش، دال بر نوعی وارونگی انتقادی است. از یک طرف، ارزشها به شکل اصول ظاهر شده یا داده میشوند و از همین رو، عمل ارزیابی، ارزش ها را بر مبنای پدیده هایی پیش فرض می گیرد که قرار است بعداً برآورده شوند.

 

ادامه مطلب > > > >

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *