جامعه شناسی تجدد (۱)
حسین بشیریه
تاریخی بودن نظریه ها
یک مسأله بنیادی که در مباحث معرفت علم، امروزه محل مشاجره و گفتگوست، بحث درباره چگونگی حصول نظریه است. برای مثال وقتی که به آرای کارل پوپر در زمینه چگونگی پیشرفت علم مراجعه می کنیم، می بینیم که او معتقد است که یک نوع تنازع بقا به شیوه ی داروینی میان نظریات علم، وجود دارد.
بنابراین در هر زمان، نظریه ای که پاسخگوی مسائل جاری باشد، مطرح می شود و وقتی نقص و نارسایی آن نظریه روشن شد، جهش و تحولی در زمینه نظریه پردازی حاصل می شود. از طرفی پوپر، ضمن حفظ صحت تشکیکی که دیوید هیوم به بحث استقرا به عنوان ملاک و شاخص علم وارد می کند، به این معنا که حوادث گذشته به معنای تأیید ضرورت حوادث آینده نیست و از تجربه گذشته، به ضرورت، به قانونمندی تحولات آینده نمی رسیم، معتقد است که نظریات، محصول حدسیات ما هستند.
مشاهده فارغ از نظریه وجود ندارد و هر مشاهده ای مسبوق به نظریه است. در واقع همان مفهوم “پیش شناخت” را که در اندیشه های گادامر هم مطرح شده است می توانیم در اینجا در نظریه پوپر به طور صریح مطرح کنیم که هر بینش و مشاهده ای محصول یک پیش شناخت و یک پیش نظریه است.
بنابراین علمای جامعه شناس به هنگام نظریهپردازی طبق برنامه پژوهشی که امروزه به خصوص تحت تأثیر سنت پوزیتیویسم آمریکایی معمول است به دنبال بررسی همه مصادیق و شواهد نمی روند بلکه این جریان برعکس است.
به نظر پوپر اول اینکه هیچ نظریه ای وجود ندارد نظریهها فرضیاتی بیش نیستند.آنهم فرضیات موفقیتآمیزی که در یک برهه زمانی مسائل را توضیح می دهند…
ادامه مطلب > > > >