اختیار، آینده اندیشی و امکان شناسی
دکتر محمدعلی نویدی
مراد از اکتشاف ”Discovery” کشف و رسیدن و یافتن امور تازه و نافع در زندگی است، در واقع، اکتشاف و اشراق با هم مرتبط هستند، اشراق، آشکارسازی و ظاهر نمودن امور پنهان و پوشیده است توسط روشنی و نور خرد و عقل و عمل و جان آدمی، در حقیقت، اشراق، یعنی، کشفهای پی در پی و آشکارسازیهای متوالی یا متناوب و گاهی متعاقب و متمایز، یعنی، اشراق، امری ثابت و صامت نیست، بلکه، وابسته به انسان و زندگی است، اگر انسان و زندگی نباشد، اشراق و اکتشاف به چه کار میآید؟! اساسا، اشراق و اکتشافی نمی تواند صورت بپذیرد، پس بنابراین، اشراق راز سربه مهر نیست، و با انسان و عقل انسانی و زندگی آدمی پیوسته است، اما، نکته مهم این است که، اشراق و اکتشاف و کشفهای پی در پی، در امکانهای متعدد و متکثر قابلیت ظهور و تجلی و تحقق دارند، درک این امکانها و ظهور و آشکارگی آن اشراقها و اکتشافها، نیازمند اندیشهورزی و جان آگاهی و عمل اثربخش است.
در آینده اندیشی و امکان شناسی و فهم نسبت اشراق و اکتشاف «ظهور امور پنهان» همیشه یک اصل و بنیان، شالوده و زیربنای کارها و فرایندهاست و اصل این است: همیشه پای عقل در میان است
یعنی، اشراق و اکتشاف بدون عقل نداریم، زیرا، دانستن و معرفت به حال اشراق و شهود و فهم کشفها و امور تازه و نحوه ی بهکارگیری آنها در زندگی، بدون نیروی دراک و فهمنده و قوت آگاهی بخش، میسر و مقدور نیست، بنابراین، زندگی و انسان با کشفها و تازهها و ابتکارات و نوآوریها مناسبت دارد و پایه ی این ضروریات زندگی، ورود به ساحت عقلانیت و خردورزی است؛ پس، پای عقل پیوسته در تمام امور انسان در میان خواهد بود، اگر پای عقل در میان نباشد و احساس و تقلید کور و تبعیت بسته در زندگی حاکم باشد، افول و انحطاط حیات بشری حتمی خواهد بود، تامل در آمد و شد و ظهور و زوال ملتها و جوامع شاهد و دلیل این مطلب است.
فلذا، امکان و آینده، قابلیت عینی و واقعی اشراقها و اکتشافهای ضروری در زندگی است، و آدمی با این طرق و البته طرق دیگر «مثل وحی و دین» میتواند محتوا و معنای زندگی را کشف کند و حیات اجتماعی را پیش ببرد، لیکن، شرط بنیادین «در میان بودن عقل» است، تا معنا و محتوا را تشخیص دهد، تا کاه و پوست را از مغز و گندم باز شناسد، تا اصل زندگی و عمر آدمی را قدر بداند و آینده را بهتر بسازد
اکتشاف و اشراق، امکان نواندیشی و نوآوری و ژرف اندیشی و ژرف بینی را میسر و ممکن میسازند، و زندگی را از کهنگی و فرسودگی نجات میدهند، مثلا، فرض کنید جامعهای صدها و گاهی هزاران سال در ماثورات و منقولات خود بازاندیشی و بازسازی نکرده باشد، یعنی، هیچ مایه ی عقلانی نو و جدید در میراث خویش ایجاد نکرده باشد، چنین جامعهای چه وضعی پیدا میکند؟ نو شدن و نو کردن یا به عبارت دیگر، بازسازی عقلانی با حفظ جوهره، اساس زندگی پویا و بالنده و پیش رونده است، در غیر این صورت امکان برقراری نسبت و ایجاد مناسبات اثربخش و روابط زایا و پایا، ممکن نخواهد بود، چون جهان و انسان پیوسته در تغییر و تحول و دگرگونی و تبدل است، اشراق و اکتشافهای پی در پی و عقل ورزی مداوم، امکان اتصال و پیوستگی ساحتهای زندگی را تمهید و فراهم میکنند.
آدمی نمیتواند در تمام عمر به مسایل و مباحث بنیادی زندگی بی تفاوت و بی توجه و بی اثر باشد، این شان و ویژگی ذاتی انسان و خاصیت زندگانی اوست؛ چگونه مسایل بنیادی از مسایل فرعی تمییز و تشخیص داده میشود؟
آینده و امکان این ظرفیت و پتانسیل را در اختیار انسان میگذارند تا با نور جان و افزایش آگاهی و چالاکی خرد، بتواند به کشف چیزهای جدید نایل آید؛ قوام و دوام زندگی به این کشفها و ظهورها است، چه آشکارسازی در حوزه معرفت و دانش و چه ظهور در حوزه عمل و اثرهای واقعی زندگانی.
انسان در زندگی امکانهای عینی فراوان میتواند ایجاد کند، آینده، محل و مجال چنین ایجادها و اثرها است؛ زندگی انسان، خصوصا در عصر مدرن و معاصر، ظرایف و پیچیدگیها و مشکلات خاص خود را دارد، امکان حصول کشف و شهود و اشراق و اکتشاف و عقلانیت را فراهم میکند تا لایههای پنهان زندگانی و مسایل انسانی هویدا و آشکار گردد، لایهها و سطوح پنهان و پوشیده زندگی انسان، با سطح و ساحت آگاهی و شناخت و میزان خردورزی و نورانیت وجودی وی نسبت دارد، اگر عقلانیت و آگاهی جان تقویت شود، لایههای پوشیده آشکار میشوند و انسان راه گم نمی کند و زندگی سامان مند میگردد، سامان مندی موقت با سامان مندی ممتد متمایز است، آینده، زمان جبران بی سامانیها و آشکارسازی امور مخفی و غیرشفاف است، اگر نور خرد بتابد و روشنی افروزد و آگاهی فروزد. و اثربخشی نماید، چنین امکانی شدنی و محقق گشتنی است؛ اینجاست که حکمت اشراقی و حکمت بحثی و عقلی بهم میرسند و به زندگی و انسان یاری میرسانند، راستی، بدون انسان و زندگی، مگر اشراق و عرفان و عقل و فلسفه و غیره، معنا دارد؟
درک همین مطلب به گمان بنده بسیار مهم است، ریشه و منشا همه این راهها و مسیرها از انسان و زندگی آدمی، میگذرد و به سرنوشت او ختم میشود؛ نیاز بنیادین زندگی بشر، تابان و رخشان بودن نور عقل و درخشش خرد اوست، حاجت حیاتی انسان، توجه اوست تا عقل تعطیل و تعلیق نشود و زندگی اسیر تقلیدهای مکرر و کورکورانه نشود.
امکانهای اشراقی و عقلانی در متن زندگی انسان میتوانند، با هم متحد و متصل باشند، اگر چنین کاری محقق شود، زندگی حکمت محور و مدار محقق و محصل میگردد؛ توجه به این مهم بسی حیاتی و سرنوشت ساز است که، در مباحث انتزاعی و ذهنی و دور از جهان زندگی انسانی، مستغرق نشویم و عمر خویش به مباحث انتزاعی و بی حاصل و ثمر نگذرانیم، یعنی فلسفیدن و تاملات درونی صرف و بدون اثربخشی، آینده و امکانهای آن را از آدمی، میستانند، و حسرت برجای میگذارند.
اکتشاف در معنای موسع خود، یعنی، کشف و دریافت و رسیدن به امکانهای گوناگون و فراوان، اشراق از جمله امکانهای آدمی است، هوشیاری و خردمندی حکم میکند، آدمی در زندگی امکانیابی و امکانسازی کند تا امورات زندگی خویش را سامان و سازمان و کیفیت و فضیلت بخشد، شرط این کیفیت و فضیلت زندگی، توجه و تنبه به جایگاه و اثربخشی عقل و نورانیت جان است، امکانها، نیازمند نورهای وجودی انسان هستند تا کتم عدم و نهان گاه خود بیرون جهند و اثربخشی کنند، اشراق یک راه برون کشیدن این پنهانیهاست و جاری و ساریسازی اثرات نافع و خیر آن در متن زندگی، با تکیه بر عقل و عقلانیت است.
*منبع: روزنامه همدلی، ۱۳۹۷.۱۰.۱۶
http://www.irna.ir/fa/News/83160055 > > > >