اندیشه ایرانشهری؛ در گفتگو با دکتر ناصر فکوهی
– از جمله اندیشههایی که در دوره معاصر هم تاثیرگذاری زیادی داشته و هم در محافل فکری درباره آن بحث و گفتوگوی فراوانی شده است، موضوع ایرانشهری است. به نظر شما این دیدگاه دارای چه مختصاتی است؟ آیا این دیدگاه، یک دیدگاه وطنی به حساب میآید یا با اقتباس از سایر نظریهها پیکربندی شده است؟
فکوهی: ابتدا بگویم وقتی در خصوص برخی کلمات و مفاهیم صحبت میکنیم، شاید لازم باشد آنها را در چارچوبی تاریخی قرار دهیم و همچنین لازم است ببینیم چه کسی یا کسانی این مفهوم را در چه جایگاهی و کجا قرار میدهند. اولین نکتهای که دارم این است که در آنچه اینجا میگویم، مخاطبین من و کسانی که من درباره آنها صحبت میکنم افراد عامه و معمولی نیستند، بلکه کسانی مخاطب من هستند که در جامعه، نقش فکری، هدایتی و آموزشی دارند یا می توانند داشته باشند.
این را هم اضافه کنم که هدف بحث من تغییر آدمها یا افرادی نیست که از اندیشههای ایرانشهری یا ملیگرایی عامدانه و با شناخت همه ابعاد ِخطرناک و عوامگرایانه آنها دفاع و بهتر است بگویم سوءاستفاده میکنند یا دیوانهوار آنها را مقدس میپندارند، این افراد ازدسترفتهاند. بحث من کسانی است که هنوز از ابزارهای فکری برخوردارند که بتوانند به مسائل به شکل انتقادی نگاه کنند و در نتیجه میتوانند اندیشه خود را رشد به سود سرزمین و فرهنگ و مردمشان دهند.
جریانی که میتوان به آن نام ملیگرایی یا ناسیونالیسم داد، در اواخر قرن ۱۸ با انقلاب فرانسه ظاهر میشود و عمدتا در قرن ۱۹ جا میافتد و به آن ملتسازی یا دولت سازی گفته میشود. یعنی به وجود آوردن شکل جدیدی از دولت که به آن دولت یا ملت گفته میشود که ادعا دارد مشروعیت خود را از پائین میگیرد و مانند رژیمهای گذشته نیست که مشروعیت خود را از بالا میگرفتند. از قرن ۱۹ و انقلاب فرانسه به بعد دنیا وارد مرحلهای میشود که در آن سیستم جهانی به دولت و ملت تبدیل میشود. هم اکنون نیز ۵۰ سال است که در دنیا تجمع های بزرگ انسانی به رسمیت پذیرفته شده(جز پناهندگان) غیر از دولت ملتها یا دولتهای ملی نداریم. کسانی که یک دولت ملی ندارند معمولا در وضعیت بدی هستند. چیزی حدود ۳۰۰ میلیون در دنیا وجود دارند که به آنها مردمان بدون دولت گفته میشود.
سیستم جهانی سیستمی است که در حال حاضر نداشتن دولت – ملت مشکل ایجاد میکند و حضور در جهان را به جزء به شکل دولت و ملت به رسمیت نمیپذیرند. مهم نیست یک گروه مردمی خودش را «ملت» بداند یا چه حجمی داشته باشد، مهم آن است که در نظام بین المللی آن را به عنوان یک «دولت ملی» به رسمیت شناخته باشند. البته تقسیم بندی های جهان، همیشه به این شکل نبوده است و این فرایندی است که استعمار به شکل عمومی درآورد. به عبارت دیگر استعمار شکل ساختاری دولت های مرکزی را به یک قاعده عمومی در جهان تبدیل کرد.
این جریان فکری از قرن ۱۹ به کمک فلسفه و ادبیات مجموعهای از مفاهیم را به وجود آورد که امروزه بسیار آشنا است، به قدری که به هیچ عنوان در مورد ذات اینها از خود سوال نمیپرسیم و همه تصور می کنند مفاهیی مثل «تاریخ»، «ملت» ، «مردم» ، «کشور» و غیره واژگانی بدیهی هستند و همین بدیهی بودن مفروض سبب خطرناک شدنشان می شود. …
منبع:
https://www.mrud.ir/news-view/ArticleId/1285 > > > >