تکرار عصر باستان در اوج مدرنیته
مصطفی زالی
اشتراوس همچون نیچه می خواهد عصر باستان را در اوج مدرنیته تکرار کند، اما به باور اشتراوس نوع نقد نیچه به مدرنیته او را از این مقصود بازداشته است. نیچه آموزه های باستان را به طریقی بیگانه و مبتنی بر اصطلاحات مدرن بازخوانی می کند. اما به رغم تأثیر شگرف نیچه، نقطه ى اقتراق اشتراوس از نیچه، با انتشار کتاب «نقد اسپینوزا بر مذهب» شکل گرفت. لئو اشتراوس در سال ۱۹۶۵ و در دیباچه ی ترجمه ی انگلیسی این کتاب، سرآغاز دوران خردورزی خویش را مطالعه رساله ی الهیاتی- سیاسی اسپینوزا در فاصله ی سال های ۲۸-۱۹۲۵ دانست. نویسنده این اثر جوانی یهودی زاده بود که در آلمان سربرآورد و خود را در میانه ی بحران الهیاتی – سیاسی (theological political predicament) یافت. پژوهش اشتراوس درباره ی اسپینوزا منجر به آن شد که مشاهده کند منتقدان متقدم مدرن نمی توانند ثابت کنند که وحی خطاست زیرا وی هیچگاه ادعای آن را نداشته است که مبتنی بر عقل بشر یا در دسترس آن است، نشان دادن تناقض در متون مقدس تابت نمی کند که این متون کلمات یا تصویری دقیق از یک خدای مطلق بیکران نیستند. عقل گرایان مدرن با نشان دادن ناممکن بودن معجزه درصدد تبیینی نظام مند از همه ی اموری هستند که رخ داده یا می تواند رخ دهد و برای نیل به این مقصود، به این تشخیص رسیدند که جهان مطابق اصول عقول انسانی عمل می کند. اما این عقل گرایی در ترکیب با علوم طبیعی و سیاست پویشی (Progressive Politics) و فناوری صنعتی پس از زمان اسپینوزا نشان داد که قادر به انجام چنین کاری نیست.
ادامه مطلب > > > >