جایگاه و مفهوم «خواننده» در نظریه ادبی افلاطون

داریوش کریمی

نظریۀ ادبی در مسیر تحول خود محل طرح متنوع ترین دیدگاهها و گسترۀ حادترین بحث و جدل ها بوده است. این ویژگی سبب شده است بسیاری از منتقدین و نظریه پردازان ادبی معاصر تلاش ورزند با دسته بندی دیدگاه های ادبی متفاوت، زمینه درک و سنجش این دیدگاه ها را فراهم آورند، بدین منظور این نظریه پردازان اغلب به اصلی ترین عناصر فرآیند آفرینش و دریافت ادبی استناد جسته اند و تلاش کرده اند بر پایه این عناصر به موثر ترین شیوه سازماندهی نظریۀ ادبی دست یابند تا بتوان با استفاده از بررسی در زمانی دوره های متوالی ادبی به جامع ترین تصویر ممکن از تاریخ نظریه ادبی دست یافت و نیز با به کارگیری تحلیل همزمانی رویکردهای متفاوت ادبی و تعیین سمت و سوی غالب در آنها، شرایط را برای سنجش این رویکردها مهیا ساخت.
از جمله مطرح ترین تلاش ها برای تمیز دادن شیوه های متفاوت نظریه ادبی از سوی م. ابرامز منتقد معاصر انگلیسی زبان به عمل آمده است. ابرامز با تشخیص عناصر بنیادی روند آفرینش ادبی می نویسد:
تقریبا در تمامی نظریه هایی که تلاش دارند تصویری جامع از آفرینش ادبی ارایه دهند چهار عنصر سازنده موقعیت کلی اثر هنری به قرار زیر، هرچند تحت نام های گوناگون، مشخص و متمایز می شوند: اولین عنصر عبارت است از اثر، یعنی خود محصول هنری، و چون اثر هنری محصولی است انسانی و ساخته انسان، دومین عنصر که نظریه های مختلف در باب نقش آن در شکل دادن به موقعیت کلی اثر متفق القول هستند همان سازنده اثر، یعنی هنرمند است.

 

ادامه مطلب > > > >

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *