خوانش زیباییجامعه شناختی داستان “روز اسب ریزی” از بیژن نجدی

فاطمه تسلیمی

حماد حسین زاده دیلمی

 

 

جامعه شناسان ادبیات کمتر به اندیشه های زیبایی شناختی و فرمالیستی در آثار ادبی توجه می کردند.

اما برشت، آدورنو، هورکهایمر، بنیامین و مارکوزه به روشهای فرمالیستی روی آوردند. آنان میان

فرمالیسم و مارکسیسم آشتی برقرار کردند. مارکسیسم در محتواهای اجتماعی و برون ارجاعی اصرار

م یورزید و فرمالیسم در شکل های ادبی و خود ارجاع پافشاری می کرد. اما جامعه شناسان ادبی یاد شده

این مرز بندی ها را از میان برداشتند و بر این باور بودند که داستان نویس نباید مستقیماً به جامعه

بنگرد. در این صورت هم خود متن خواندنی تر میشود و هم مشکلات اجتماعی بهتر به نمایش کشیده

میشوند. مارکوزه در آثار اولیه به جنبه های محتوایی گرایش داشت اما در آثار بعدی به فرم و زیبایی-

شناسی نیز اهمیت داد. خلاصۀ سخن او در این آثار این است که انسان باید از کار طاقت فرسا،

ستمدیدگی، تکساحتی بودن و نیازهای دروغین مادی آزاد شود تا به نیازهای واقعی چون عشق و

آزادی دست یابد.

این محتوا و درونمایه باید هنرمندانه و با استعاره ها، نمادها و زاویه دیدهای غریب ارائه گردد تا از

عوامانه بودنش هر چه بیشتر فاصله گیرد. داستان یک « روز اسبریزی از بیژن نجدی ما را به اسارات یک

اسب و نیز عادت او به بندِ گاری یعنی تک ساحتی شدن و از دست دادن هویت اصلی اش آگاه می کند،

این آگاهی مستقیم و ساده انگارانه نیست بلکه هنری و فرمالیستی است. هدف مقاله معرفی جامعه-

شناختی مبتنی بر فرمالیسم است که به روش توصیفی تحلیلی انجام می گیرد.

این مقاله به بررسی داستان روز اسبریزی از مجموعه داستان یوز پلنگانی که با من دویده اند بر پایۀ

نظریات جامعه شناختی و زیباییشناختی به ویژه از دیدگاه مارکوزه می پردازد.

 

ادامه مطلب > > > >

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *