ریشۀ باورهای انسان امروز را همچنان باید در تاریخ کهن بازجست. باورها آنچنان پایدارند که می توانیم بگوییم ماهیت بشر برابر است با باورهایش. مضامینی که از دوران باستان به جا مانده اند هنوز هم می توانند در داستان های نسل امروز خواستنی باشند. و هنرمندی که بتواند آن ها را به درستی در اثر خود به کار بگیرد انسانی ترین پیام را به مخاطبانش عرضه داشته است.
دارن آرنوفسکی در فیلم “مادر” به سراغ فلسفۀ آفرینش انسان و باور خلقت آدم و حوا رفته است. در این فیلم با بیشترین استعاره ها، نمادها، مضامین و باورها، و ارجاعات به قصص دینی روبرو هستیم:
هبوط، زمین، خون، حوا، غریزه، طبیعت، جنین، زایش، فرزند آوری، مادری، شیرۀ جان، برادری هابیل وار و کشتن برادر، وحشی گری انسان، تخریب، مرگ، چرخۀ زندگی و مرگ، خانه، امنیت، هزارتوی درون، مسألۀ شرّ، عشق، بهشت ساختن در زمین، کثیف بودن دنیا، شیاطین، خاطره، سوختن، سوزش، آتش، زخم ها، پالودگی، پاکی، پاک شدگی، دلبستگی، خیال، رؤیا، تنهایی، تک افتادگی، روشنایی، تاریکی، کشف، بدن، و … تولد دوباره.
ساختار دایره ای فیلم که در روساخت تابع قاعدۀ «واقعیت، خیال، واقعیت» است بهترین روش برای تلفیق انتزاع با واقعیت؛ و بیان چرخۀ زندگی می باشد. و البته سرتاسر این فیلم رمز است و ارجاعات بینامتنی. از این رو، کشف و رمزگشایی لایه های زیرین متن قطعاً می تواند به درک بهتر اثر کمک کند.
تحلیل آقای آرش ثابتی از فیلم”مادر” آرنوفسکی، که برای اولین بار منتشر می شود، حاصل چندین ماه مطالعه و تحقیق ایشان بوده است. و علاقمندان به سینمای فاخر، نظریه های نشانه شناسی، اسطوره شناسی، و دین پژوهی می توانند از این مقاله برای پروژه های خود استفاده کنند؛ با این قید که حتماً نام نویسنده مقاله را ذکر نمایند.
امیدواریم از این پس از حضور و همکاری ایشان در وبسایت چیستی ها بهره ببریم.

معصومه بوذری، سردبیر

زیرمتن اسطوره ای فیلم “مادر” اثر دارن آرنوفسکی

آرش ثابتی

 

۱۵ دسامبر ۲۰۱۷، سینمای آمریکا و اروپا، با دیدن فیلم مادر دو حس متضاد را برای بسیاری از منتقدها و فیلم بین ها به وجود آورد: هم مورد مهرشان قرار گرفت و هم آنها را به شدت آشفته و دل آزرده کرد. در این نوشته درباره ی فیلم مادر! تلاش کرده ام به تم اصلی فیلم و نشانه ها و مفهوم هایی که موجب علاقه ی بیننده هایش به آن و یا انزجار شان از آن شده، اشاره کنم.
داستان مادر!

فیلم درباره ی زن و شوهری است که در خانه ای با معماری ویکتوریایی – که با انبوهی از درخت احاطه شده – زندگی می کنند. مرد شاعرست و از همان ابتدای فیلم متوجه می شویم که مدت هاست نتوانسته چیزی بنویسد و این موضوع بسیار کلافه اش کرده. باز هم از همان سکانس های ابتدایی متوجه می شویم که پیش از ورود زن به زندگی شاعر، خانه ی او را آتش مهیبی ویران کرده و حالا زن، تمام خانه را برایش بازسازی کرده و در نتیجه ارتباط عمیقی بین خانه و زن وجود دارد. کمی بعد، مهمان ناخواسته ای در خانه ایشان را می زند. شاعر، بی توجه به نارضایتی زن، با مهمان نوازی، در را به روی مرد و بعد زن و کمی بعدتر، به روی پسرهای شان باز می کند. ورود این غریبه ها به خانه و زندگی آنها همه چیز را برای همیشه تغییر می دهد؛ و البته نه تنها برای خودشان، که به نظر من، برای بیننده ی فیلم به عنوان یک “انسان” هم.

مادرا این گونه شروع می شود. پس از آتش سوزی بزرگی، همه چیز به حالت پیش از آتش برمی گردد و از میان خاکسترها، زنی از خواب بیدار می شود. همسرش، زودتر از او بیدار شده و اتاق خواب شان را ترک کرده است. زن، متعجب از نبود همسرش رو تخت خوابشان، رو به دوربین می چرخد و او را صدا می کند.

 

ادامه مطلب

  > > > >

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *