عقیده به وحدت فلسفه و علم، مبنای متافیزیکی مطالعات تطبیقی
درباره وایتهد و ملاصدرا
در گفتگو با دکتر مهدی دهباشی
نخستین وجه اشتراک کلی این دو فیلسوف، در هستی شناسی و شناخت شناسی مبانی فلسفی و اندیشه های پویشی آنهاست که هم در هستی شناسی و هم در شناخت شناسی بازتاب دارد.
حرکت جوهری، حرکت اشتدادی، خلاقیت نفس، تکراری نبودن پویش هستی و وحدت وجود در اندیشه های فلسفی صدرا و خلاقیت پدیده های جهان به طور کلی، همبستگی و یکپارچگی جهان و معرفی جهان به عنوان یک پیشرفت خلاق به سوی تازگی، اینکه دو موجود واقعی به صورت یک ضربان (Pulse) است، و دیگر مسائل مشابه در فلسفه وایتهد، خود به خود زمینه مطالعه تطبیقی را برای بنده فراهم ساخت و با غور بیشتر، تشابهات فلسفی این دو فیلسوف بیشتر آشکار می شد.
وایتهد معتقد است برای ایجاد سازگاری میان ثبات و تغییر، باید به پویش در ذرات هستی اساسی قائل شویم.
بنده مطالعات تطبیقی خود را بر اساس این تشابهات کلی قرار دادم و این دلیل نمیشود که بعضا این دو هیچ گونه اختلاف نظری ندارند.
آنچه از این مقایسه ها بیشتر می تواند نظر خوانندگان را به خود جلب کند و آنها را به فکر وادارد این است که صدرا بدون اینکه ادعایی در مسائل فیزیکی داشته باشد، نظریه هایی در باب حرکت، زمان، مکان و ابعاد ماده مطرح نموده که نه تنها فراتر از زمان خود بود، بلکه می تواند مبنای تئوری های جدید در موضوعات فوق قرار گیرد.
مبنای نظام فلسفی تحول محور وایتهد، فیزیک کوانتومی، زیست شناسی جدید و نظریات علم طبیعی است، اما ملاصدرا بر اساس نگرش های عرفانی به پویایی محوری در هستی معتقد شده است. آیا همین بس نیست که نتوان این دو فیلسوف را به هم نزدیک کرد؟
یکی از قرابتهای فکری میان این دو فیلسوف پویشی این است که هر دو فلسفه و علم (science) را مرتبط و وابسته به یکدیگر می دانند و آنها را به طور مستقل تلقی نمی کنند. ملاصدرا نیز علم را سرانجام از سنخ وجود و هستی می داند و قائل به تشکیک در مقوله علم است.
او علم را از مرتبه محسوس تا متخیل و معقول در طول هم می داند که در عرض یکدیگر. ادراک و علم از نظر این دو فیلسوف یکی است.
با این مبنا، دیگر نباید از نظر این دو ماهیت علوم طبیعی و ماهیت علوم عقلی را مقابل یکدیگر قرار داد. همه علوم در راستای کشف حقیقت فعالیت می کنند. اگر حقیقت امر را در نظر بگیریم همه علوم به توصیف حقیقت می پردازند.
ادامه مطلب > > > >