مثنوی و نظریۀ ادبی معاصر

شیرین دخت دقیقیان

در این گفتار به بررسی فرازهای زیر در مثنوی مولوی می پردازیم:

  • تمثیل
  • لایه های معنا و تأویل
  • نماد
  • ابهام در متن
  • خلأ متن و سکوت
  • مرزهای توانشِ زبانی

 

  • تمثیل:

شالوده و اساس ساختار مثنوی مولوی بر تمثیل استوار است. بیان تمثیلی سطحی از گفتار است که ژرف تر از درک لفظی متن چهره می نماید و پیچیدگی آن ناگزیر به بیانی هنرمندانه نیازمند است.

مولوی در مثنوی عناصر تشکیل دهنده پیکرده تمثیل های خود را از آبشخورهای گوناگون می گیرد. از جمله کتب مقدس آسمانی، احادیث، روایات و نیز قصه ها و مثل های مردمی، آن گاه اندیشه های عرفانی خود را در بستر این تمثیل ها جاری می سازد؛ درونمایه ای نوین در پیکره ای به جا مانده از روزگاران دور و این شگرد اتفاقی نیست.

گرشوم گرهارد شولِم، یکی از فیلسوفان و پژوهشگران نظریه بیان عرفانی، گرایش به کارگیری تمثیل های کهن برای بیان دیدگاه های عرفانی را نتیجه میل عرفان به باقی ماندن در چارچوب اقتدار مذهبی و مذهب سنتی و گاه نیز حفظ ظاهر برای پیش نیامدن چالش با آن می داند. آن گونه که مولوی نیز می گوید:

شرح می خواهد بیان این سخن

لیک می ترسم ز افهام کهن

فهم های کهنۀ کوته نظر

صد خیال بد درآرد در فَکَر

 

 

ادامه مطلب > > > >

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *