بخشی از مصاحبه با سودابه فضایلی در باب اسطوره چاپ شده در مجلهی کرگدن
فقط بیسوادها و روزنامهنگارهای زرد نیستند که تعبیر “اسطوره” را در غیر محلش به کار میبرند. گاهی میبینیم و میشنویم که فضلا و علما هم اسطوره را به جای اسوه و قهرمان و پهلوان به کار میبرند. شاید دلیلش این باشد که قهرمانان و اسوهها هم بهرهای از اسطوره دارند. ممنون میشویم ما را راهنمایی کنید.
اول ببینیم بنواژهی اسطوره چیست. دو قول وجود دارد: یکی این که لغت عرب اسطوره را از واژهی یونانی historia به معنای تاریخ منشق میداند و دیگر اینکه آن را مشتق از سطر و سطور میداند. در مورد اول به قول برخی مولفان و محققان نزدیک میشود از جمله اوهمروس که اسطوره را انحراف تاریخ میداند و در نتیجه به نوعی تاریخنگاری اسطورهای باور دارد؛ اما مورد دوم یعنی اشتقاق اسطوره از سطر که به ترتیبی هم به نقش و نقاشی مربوط است و هم به نوشتار، در این مفهوم ارتباط اسطوره با نقاشی و ادبیات خالی از توجیه نیست چراکه به نحوی به معنای میتولوژی نزدیک میشود و از طرفی به دلیل استفاده از واژهی اساطیر در قرآن متوجه میشویم که کلمهی اسطوره در زبان عرب از ابتدا با میتوس یونانیmythos برابر بوده، که به معنای هرم خدایان و خدایبانوان و چگونگی آفرینش موجودات، و زندگی پهلوانان و انسان- خدایان و فانیان و همچنین جانبخشی به طبیعت، یا خود پدیدههای طبیعی، و یا حتی اشخاص یا وقایع غریب تاریخی، مذاهب و آیینهای مربوط به خدایان، و اعتقاد به عوالم دیگر و رستاخیز مردگان در الوسیون یا هادس(بهشت یا جهنم) از شقوق مختلف آن است، و آنچه از نُه آیهی اساطیرالاولین در قران متبادر میشود، به احتمال قوی در ارتباط با این تعریف از میتولوژی است . از طرف دیگر اگر بخواهیم همچنان ریشهی واژهی اسطوره را در برخی اساطیر نبطی در هرم خدایان پیشااسلام عربستان جستجو کنیم به نکات بس جالبی بر خواهیم خورد که حضور واژهی اساطیر را در قرآن روشنتر میکند: مثلاً خدایبانو اَنِبی خدایبانوی عقل و قضاوت، و مجری عدالت خداوندی که بسیاری از متخصصان قدیم انبی را بهصورت جفت و همذات نبو مطرح میکنند. نبو خدای عقل و پیامآور خدایان بود، و همذات هرمس یونانی. از سویی انبی خدای قمر بود و میدانیم که قبایل عربستان ماه را عزیز میداشتند و از اینرو تقویم خود را بر ماههای قمری بنا کرده بودند. و تا سالها پس از ظهور اسلام پرستش اسطورهی ماه در میان نبطیان(اردن، کنعان، و بخشی از عربستان) باقی بود. نقش قمر بر پرچم بسیاری از ممالک قدیم سامی به زعم اسطورهشناسان از همین اسطوره نشأت میگیرد.[ چنانکه نقش خورشید و شیر در پرچم ایران قدیم از باورهای مهری ایرانیان باستان سرچشمه میگیرد و تقویم فرس قدیم که خورشیدی است هم از باور مهری برخاسته است). محققان، انبی و نابو را پیامبر فرامین و دستورات خدایان میدانند، و در کشفیات بعدی معلوم شده که انبی در مذهب عربستان خدایبانویی بود که بهعنوان سخنگوی خدایان لحاظ میشد. اهمیت انبی و نابو در دین پیشااسلام، فقط شامل منشور خدایان عهد باستان نبود، بلکه حتی وقتی تمرکز مذهبی از بغانپرستی به یکتاپرستی چرخید، همچنان ایمان به انبی، خدایبانوی ماه وجود داشت و گمان میرود که انبی بهتدریج به اللات تبدیل شد و بهصورت نمادی باقی ماند و همچنین در تنجیم حضور داشت. اما نبو(نبُو در کتاب مقدس) که بهعنوان همذات مذکر انبی ملحوظ شده، خدای آشوری و بابلی عقل و کتابت بود، و به عنوان پسر مردوخ، خدای خدایان بابل نیایش میشد. در اصل نبو یک خدای سامی غربی بود که توسط آموریان در ۲۰۰۰ق.م به بینالنهرین منتقل شده بود. نبو ابتدا منشی و وزیر مردوخ شناخته میشد. بعدها یکی از خدایان اصلی آشور شد و بسیاری از ادعیه و مکتوبات به نام او نوشته شد. نبو حافظ لوح محو و ثبوت یا لوح تقدیر بود و ارتباطش با سرنوشت او را با خدایبانوی ماه انبی نزدیک میکرد. نابو با ارباب کتابت همکاری داشت؛ نماد او بهصورت مردی با کلاه نوک تیز شبیه به کلاه مهریان با دو دست بههمبسته با حروفی در زیر آن بر لوحی سفالی پیدا شده. در روایت آمده که او سوار بر اژدهایی بالدار به نام موشوسو یا سروش بوده، و شباهت این سروش با ایزد سروش در دین زرتشت جالب است که ایزد سروش یکی از سه ایزدی است که بر پل چینوت به داوری ارواح مأمور است. همذاتپنداری نبو با هرمس و مرکوریوس نیز از همین مقام پیغامبری، و آوردن پیغام خدایان برای آدمیان و فانیان است. بُنواژهشناسی نبو مورد بحث است، و احتمالاً از ریشهی نبی به معنای ندا دادن یا خبر دادن است. قدرت انبی و نابو بر وجود انسان عظیم است، زیرا آنها سرنوشت هر فرد را چنانکه خدایان تصمیم گرفتهاند، بر لوح محو و ثبوت رقم میزنند. پس آنها به رأی خود قدرت افزودن و کاستن عمر انسان را دارند.
آنچه گفته شد در ارتباط با بنواژهی اسطوره در لغت عرب است. حال ببینیم واژهی اسطوره و اسطورهشناسی از چه زمانی در ایران با معنای میتوس و میتولوژی برابر و باب شده. احتمالاً اسطوره و اسطوره شناسی در شصت-هفتاد سال اخیر با این معنی رواج یافته و بیشتر توسط مهرداد بهار باب شده، رضا سیدحسینی و منزوی و مترجمان دیگر گاه میتوس را افسانه ترجمه کردهاند. اسطورههای ایرانی هرچند که همواره در کتابها و یا نقالی و نمایشهای آیینی حضور داشتهاند، اما آن را با برچسب فولکلور یا افسانه، بیارزش میشمردند. توجه به اسطوره با مفهوم میتوس در ایران با پدیدهی دگرفرهنگپذیری همراه بود، و معمولاً دگرفرهنگپذیری در طول سنوات جنبهای ملی به خود میگیرد و حتی برای تثبیت هویت ملی دنبال میشود. با دقت بر این نکته باید تاریخی از میتولوژی در جهان بهخصوص در ادبیات و زبان انگلیسی و فرانسه که تأثیرگذار بر علوم انسانی ایران بودهاند به دست داد: موتولوجیای یونانی یا میتولوجیای لاتین از میتوس به معنای حکایت و لوجیا به معنای شناسی آمده است. اولین کسی که در سخن از داستانهای اساطیری خدایان رومی و یونانی از واژهی میتولوجیا استفاده کرد فولجانس نویسنده و لغوی رومی قرن پنجم بود، البته قبل از فولجانس لغت موتولوجیا در آثار افلاطون به معنای حکایت یا داستانگویی آمده بود. اوهمروس اسطورهشناس قرن چهارم قبل از میلاد نیز در رد اسطوره به عنوان انحراف تاریخ به آن اشاره کرده بود. سالوستیوس غالیایی اسطورهشناس قرن چهارم، رفیق یولیانوس امپراطور روم هم برای پیدا کردن اساطیر موجود در دین مسیح، اساطیر را به ۵ دسته تقسیم کرده بود: الوهی، جسمانی(یا تحت قوانین طبیعت)، انیمایی(در ارتباط با روح)، مادی و مخلوط. نوافلاطونیها از جمله پلوتارک(قرن اول) اسطوره را تمثیلی میدانند و با تفسیر نمادین به اساطیر میپردازند. در دورهی رنسانس علاقه به اسطورهشناسی و به نوعی توجه به بغانپرستی بالا گرفت. در قرن شانزدهم، عقیده بر این بود که متون قدیم اساطیری شباهتی به حکایت فابل افسانه فولکلور قصهی پریان امثله یا قصه ندارد بلکه از جنسی دیگر است. این عقیده به خصوص در رمانتیسیسم قرن ۱۹دنبال شد و فولکلور و قصههای پریان را داستانهای اسطورهای آسیاب شده لحاظ کردند(بیش از همه برادران گریم گردآورندگان قصههای پریان و فولکلور در قرن نوزدهم). هرچند به کار گرفتن مضامین اسطورهای در ادبیات با هومر شروع شده بود اما تا امروز ادامه یافته است. رومانس قرون وسطا هم در استفاده از اسطوره در ادبیات نقش داشته است. فلسفهی اوهمریسم بر جریان عقلایی کردن اسطورهها تاکید میکرد و عقیده داشت که خدایان از افسانههایی دربارهی افراد بشر شکل گرفتهاند. بعضی تئوریها پیشنهاد میکنند که اسطورهها به شکل تمثیلهایی برای پدیدههای طبیعی شروع شدهاند: آپولون تمثیل خورشید، پوسیدون نشانهی آب و غیره. بر طبق یک تئوری دیگر اسطورهها به عنوان تمثیل هایی برای مفاهیم معنوی و فلسفی ایجاد شدهاند. آتنا نماد قضاوت عاقلانه، افرودیته نماد عشق و اشتیاق و غیره. در قرن نوزدهم ماکس مولر سنسکریتدان مترجم اوستا و کتابهای دینی هندو از نظریهی تمثیلی بودن اسطورهها پشتیبانی کرد. او عقیده داشت که اساطیر به عنوان شرح تمثیلی طبیعت آغاز و به تدریج تفسیر شدهاند. مثلاً یک توصیف شاعرانه از دریا با صفت خشمگین، سرانجام به تجسم لفظ خشم منجر شد و دریا به عنوان خدایی خشمگین شکل خارجی پیدا کرد. بعضی متفکران عقیده دارند که اسطورهها به دلیل تجسم شیئی و نیروهای غیر ذیروح به شکل انسان یا حیوان تجسم شدند. به عقیدهی آنان قدما پدیدههای طبیعی چون آتش و باد را میپرستیدند و یا اشیاء را ستایش میکردند و به تدریج آنها را به شکل خدا توصیف کردند و بدینگونه اسطورهها را به وجود آوردند. بر طبق تئوری دیگری اسطوره به آیین پیوند خورد و اسطورهها برای توصیف آیینها به وجود آمدند. این نظر ابتدا توسط شرقشناس و محقق ادیان سامی و کتاب مقدس قرن نوزدهم ویلیام رابرت اسمیت اسکاتلندی مطرح شد. به عقیدهی اسمیت مردم به دلیلی که در ارتباط با اسطوره نبود شروع به اجرای آئینها کردند، ولی بعد دلیل اجرای آیین را فراموش کردند، سعی کردند داستانی برای آیین از طریق اسطورهها بسازند و ادعا کردند که آیین یادآور واقعهای است که در آن اسطوره وصف میشود. جیمز فریزر انسانشناس و اسطورهشناس معاصر انگلیسی همین نظریه را داشت.
فریزر عقیده داشت که انسان اولیه با باور به قوانین جادویی شروع کرد و بعد وقتی باور خود را به جادو از دست داد اسطورههایی راجع به خدایان ساخت و ادعا کرد که آیینهای قدیم جادوییاش آیینهای مذهبی هستند و برای آرام کردن خدایان به وجود آمدهاند.
جهانی شدن واژهی میتولوژی از طریق زبان انگلیسی بود، که در قرن ۱۵ وارد زبان انگلیسی شده و از نظر بنواژه شناسی، از فرانسوی میانه آمده بود. این کلمه ابتدا از زمان جان لیدگیت نویسنده و کشیش قرن ۱۴ و ۱۵ انگلیسی، در این زبان باب شد و تا قرن ۱۷ و ۱۸ به معنای دین، حکایت،
تمثیل و پارابل به کار میرفت. واژه میتولوژی از اولین کاربردهای خود با ردیهها یا هجویههایی همراه شد که بر دروغین بودن آنها تأکید میکرد، و آنها را با جعلیات مذهبی یونانی و رومی عهد باستان مرتبط میدانست. امروزه میتولوژی معمولاً به اسطورههای یونانی، رومی، چینی، حیتی و غیره بهآن صورتی که این اساطیر در فرهنگ این سرزمینها تشریح شدهاند اطلاق میشود ولی در ضمن ترکیباتی چون میتولوژی منظرهlandscape mythology به وجود آمده که مناظری را تشریح میکند که میان اقوام توتمپرست استفاده میشده. البته اینک اسطوره از برخی ژانرهای ادبی از جمله فابل متمایز شدهاند اما هنوز با شکلهای دیگر داستانهای سنتی چون افسانه و فولکلور ارتباط دارد، در بعضی فرهنگها اسطورهها با فولکلور و قصهی پریان تخلیط میشود گاهی تا به اندازهای که یک ژانر تلقی میشوند، با اینهمه باید گفت که در اسطوره، شخصیتهای اصلی معمولاً خدایان، نیم-خدایان، انسانها و حیوانهای خارقالعاده هستند در حالی که در افسانه معمولاً شخصیتها بشر یا شبه بشر، حیوان یا شبه حیوان هستند و تجسمی از خدایان ندارند بلکه شخصیتهای الوهی اسطوره در فولکلور و قصههای پریان به صورت انسان یا نیم انسان چهره عوض میکنند، و تبدیل به غولها، اِلفها یا کوتولهها میشوند. اسطورهها اغلب توسط حاکمان و روحانیون حمایت میشدند و از نزدیک با مذهب و معنویت در ارتباط بودند. از طریق اسطورهها میتوان فهمید چگونه آداب جامعه، تشکیلات و تابوها برقرار شده و تقدس یافتهاند. اما داستانهای فولکلور فضای دیگری دارند و کسانی که آنها را نقل میکنند آنها را واقعی نمیدانند.
افرادی چون الن داندس، استاد برکلی(۲۰۰۵-۱۹۳۴)، فولکلوریست و اسطورهشناس امریکایی اسطوره را روایت مقدس و دیرینهی همین شکل فعلی بشر و دنیا توصیف میکند و جهان را چه از نظر وجوه طبیعی و چه خطوط روانشناختی و جامعه شناختی و آرمانهای جامعه شکل تحول یافتهی میتولوژی میداند . بروس لینکلن(۱۹۴۸) استاد دانشگاه شیکاگو و پژوهشگر ادیان پیشامسیحی و پیشااسلام ایران، میتولوژی را ایدئولوژی مذهبی به شکلی روایی میداند. به دلیل این مفهوم بعضی ترجیح میدهند به معنای اولیهی میتوس بازگردند، و آن را با تخیلات علمی امروز ادغام میکنند، مثلاً در ساختار تخیلی داستانهای سیانس فیکشن، که آن را در آثار هوارد فیلیپ لاورکرافت نویسندهی امریکایی قرن۱۹و۲۰ میبینیم که از مهمترین تأثیرگذاران بر نهضت داستانهای تخیلی-علمی بوده است. حال اگر بخواهیم به سئوال شما برگردیم با توجه به عقاید رایج در بارهی اسطوره، استفاده از واژهی اسطوره با معنای پهلوان و اسوه دقیقاً از کاربرد مجازی میتوس در زبانهای غربی آمده، و همچنین معنای خزعبل و لاطائل و یا عجیب و محیرالعقول که به اسطوره اطلاق شده از چرخش سمیولوژیک واژه در همین زبانها ناشی است که به زبان فارسی وارد شده و مبتنی بر نظرات گاه مادهگرای اسطورهشناسان غربی است.
تمثیل و پارابل به کار میرفت. واژه میتولوژی از اولین کاربردهای خود با ردیهها یا هجویههایی همراه شد که بر دروغین بودن آنها تأکید میکرد، و آنها را با جعلیات مذهبی یونانی و رومی عهد باستان مرتبط میدانست. امروزه میتولوژی معمولاً به اسطورههای یونانی، رومی، چینی، حیتی و غیره بهآن صورتی که این اساطیر در فرهنگ این سرزمینها تشریح شدهاند اطلاق میشود ولی در ضمن ترکیباتی چون میتولوژی منظرهlandscape mythology به وجود آمده که مناظری را تشریح میکند که میان اقوام توتمپرست استفاده میشده. البته اینک اسطوره از برخی ژانرهای ادبی از جمله فابل متمایز شدهاند اما هنوز با شکلهای دیگر داستانهای سنتی چون افسانه و فولکلور ارتباط دارد، در بعضی فرهنگها اسطورهها با فولکلور و قصهی پریان تخلیط میشود گاهی تا به اندازهای که یک ژانر تلقی میشوند، با اینهمه باید گفت که در اسطوره، شخصیتهای اصلی معمولاً خدایان، نیم-خدایان، انسانها و حیوانهای خارقالعاده هستند در حالی که در افسانه معمولاً شخصیتها بشر یا شبه بشر، حیوان یا شبه حیوان هستند و تجسمی از خدایان ندارند بلکه شخصیتهای الوهی اسطوره در فولکلور و قصههای پریان به صورت انسان یا نیم انسان چهره عوض میکنند، و تبدیل به غولها، اِلفها یا کوتولهها میشوند. اسطورهها اغلب توسط حاکمان و روحانیون حمایت میشدند و از نزدیک با مذهب و معنویت در ارتباط بودند. از طریق اسطورهها میتوان فهمید چگونه آداب جامعه، تشکیلات و تابوها برقرار شده و تقدس یافتهاند. اما داستانهای فولکلور فضای دیگری دارند و کسانی که آنها را نقل میکنند آنها را واقعی نمیدانند.
افرادی چون الن داندس، استاد برکلی(۲۰۰۵-۱۹۳۴)، فولکلوریست و اسطورهشناس امریکایی اسطوره را روایت مقدس و دیرینهی همین شکل فعلی بشر و دنیا توصیف میکند و جهان را چه از نظر وجوه طبیعی و چه خطوط روانشناختی و جامعه شناختی و آرمانهای جامعه شکل تحول یافتهی میتولوژی میداند . بروس لینکلن(۱۹۴۸) استاد دانشگاه شیکاگو و پژوهشگر ادیان پیشامسیحی و پیشااسلام ایران، میتولوژی را ایدئولوژی مذهبی به شکلی روایی میداند. به دلیل این مفهوم بعضی ترجیح میدهند به معنای اولیهی میتوس بازگردند، و آن را با تخیلات علمی امروز ادغام میکنند، مثلاً در ساختار تخیلی داستانهای سیانس فیکشن، که آن را در آثار هوارد فیلیپ لاورکرافت نویسندهی امریکایی قرن۱۹و۲۰ میبینیم که از مهمترین تأثیرگذاران بر نهضت داستانهای تخیلی-علمی بوده است. حال اگر بخواهیم به سئوال شما برگردیم با توجه به عقاید رایج در بارهی اسطوره، استفاده از واژهی اسطوره با معنای پهلوان و اسوه دقیقاً از کاربرد مجازی میتوس در زبانهای غربی آمده، و همچنین معنای خزعبل و لاطائل و یا عجیب و محیرالعقول که به اسطوره اطلاق شده از چرخش سمیولوژیک واژه در همین زبانها ناشی است که به زبان فارسی وارد شده و مبتنی بر نظرات گاه مادهگرای اسطورهشناسان غربی است.
مصاحبه کننده: سید علی میرفتاح
منبع:
https://t.me/Soudabeh_Fazaeli
> > > >