کهن الگو و انگاره ی کهن الگویی

کارکرد کهن الگو در مقام اندام روان ناآگاه جمعی

 

نوشته رِنالدو ج. مادیورو و جوزف ب. وایلرایت

ترجمه: بهزاد برکت

یونگ برای توصیف نوعی صورتبندی اولیه ی کمابیش یکدست از ساحتِ کهن الگویی روان، در ابتدا طیفی از اصطلاحات، از جمله صورت ازلی را به کار می برد؛ امّا در ۱۹۱۹ برای اولین بار از واژه ی کهن الگو استفاده کرد. از آن زمان تا پایان عمر، تلاش برای کشف جنبه های ناشناخته و توضیح نقش ضمیر ناآگاه جمعی – یا به تعبیر نهایی او، روان عینیت یافته – در روند تکامل انسان، کانون توجه کارهای نظری و فعالیت های بالینی اش قرار گرفت.

یونگ، موضوع فکری فروید را، نه چندان مورد چند و چون قرار داد، نه انکار کرد و نه با فرارفتن از آن جایگزینی برایش ارائه کرد؛ بلکه از بدو فعالیتهایش این موضوع را گسترش داد و عمق بخشید. احساس او این بود که آرای همکارش دقت لازم را دارد امّا آن گونه فراگیر نیست که به نحو مناسبی کارکردهای پیچیده ی ذهن را توصیف کند. از دیدِ او تأکید فروید بر اهمیت انحصاری جنسیت و باور جبری به اصالت فردیِ موجودیت روانی –زیستی، قابل دفاع بود.

در پرتو رویکرد متوازن یونگ به روان، کلاید کلوک هون مردم شناس، نظر تأمل برانگیزی دارد که در اینجا به اجمال به آن می پردازیم. او می نویسد: هر آدمی، از بعضی جهات، همانند همه ی آدمهاست؛ همانند بعضی از آدمهاست، همانند هیچکس نیست. این گزاره، به نحوی خاص به ما کمک می کند تا روانشناسی مبتنی بر آرای یونگ و نیز مفهوم کهن الگو را در چشم انداز مناسبی قرار دهیم. هرچند یونگ هرگز اهمیت فرهنگ و متغیرهای منحصر به تاریخچه ی زندگی شخصی را در تکوین موجودیت فرد انکار نکرد؛ با عطف توجه به میراث سیر تکامل انواع و وحدت روانی نوع انسان، بیشترین نقش را در پیشبرد روانکاوی داشت….

 

ادامه مطلب

 

 

  > > > >

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *