داریوش شایگان

 

ویژگی بارز تمدن‌های موسوم به سنتی، از قبیل ایرانی، اسلامی، هندی و غیره این خصیصه است که همگی این تمدن‌ها در قرن هفده میلادی متوقف و در حین گذر از این عصر، دچار تصلّب شده و از آفرینش دست کشیده‌اند و شروع کرده‌اند به واپسنگری. اروپا به عکس در همین قرن ۱۷ میلادی، فصل بزرگ شکوفایی خویش را می‌زید که عصر دکارت است و این مصادف است با زمانی که فلسفه‌ی ایرانی با ملاصدرا پایان می‌پذیرد و درست هنگامی که وی آخرین خشت بنای فلسفه‌ی ایرانی را می‌نهد، اروپا دارد درهمین زمان به تعریف خط مشی مدرنیته می‌پردازد و جوامع سنتی، در مواجهه‌ی با این دیدگاه نو، به نسبت، وضعیت از همه نظر ویژه‌ای را به خود می‌گیرند و در میان دو جریان باقی می‌مانند. در بین؛ ودر وضعیتی معلق میان هرگز و هنوز؛ و موقعیت‌شان موقعیتی است گذرا و بینامعرفت شناسانه. انقلاب اسلامی ایران هم می‌تواند از این منظر، کاملا ً مورد بررسی و مطالعه قرار گیرد. امّا به راستی این ایدئولوژی مند کردن مذهب چیست؟ من متوجه شده‌ام که مذهب نمی‌تواند وارد روند تاریخ شود بی آن که توسط آن نابود شود. زیرا ناخودآگاهانه خویش را بلشویزه می‌کند. انقلاب اسلامی ایران مثال خوبی از این پدیده را به ما عرضه می‌کند. در واقع در انقلاب ایران ساختارهای انقلابی از مارکسیسم سرچشمه می‌گیرند. هرچند این مارکسیسم، مارکسیسمی باشد عامه پسندانه و پیش پاافتاده؛ و گرچه درونمایه‌اش اسلامی است، امّا ریختار و قالب، غربی و مارکسیستی است وهمواره این قالب است که درونمایه و محتوا را محدود می‌کند و نه بر عکس. پس این اسلام نیست که جهان را تقدّس می‌بخشد. بلکه این محتوای جهانی و سکولار است که اسلام را ایدئولوژیزه می‌کند و اسلام به رغم تمایلش به تقدس بخشی به جهان، خویش را سکولاریزه می‌کند. من این پدیده را غربزدگی جاهلانه نامیده‌ام.

ادامه مطلب > > > >

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *