دکتر محمد مهدی اردبیلی
سمیرا رشیدپور
روایت شناسی، علمی نوپاست که در دهه ی شصت قرن بیستم توسط نظریه پردازانی همچون ژرار
ژ ت و تزوتان تودو ف ایجاد شد. این علم به طور مشخص به روش شناسی ساختار و روشِ
روایت می پردازد و به طور عمده حوزه عملکردش ادبیات است. از سوی دیگر، پدیدارشناسی
روح هگل یکی از بزرگترین آثار تاریخ فلسفه است که در آن، هگل به تعبیری، تمام دقایق و
مراتب اندیشه و تاریخ بشری را بررسی کرده و همه آنها را به نحوی دیالکتیکی در بطن روح
جای می دهد. موضوع این کتاب در یک کلام، همانگونه که از عنوانش پیداست، داستان پدیدار
شدنِ روح است. در بیش از دو قرنی که از انتشار این کتاب می گذرد ، شرح ها و تفسیر های
متعدد و متنوعی در حوزه های مختلف درباره آن نوشته شده است.
مقاله حاضر تلاش میکند تا صرف نظر از مباحث فلسفی و محتوایی، تمرکز خود را بر نوع
پیشروی روایت و منطق حاکم بر آن معطوف کند و در نتیجه بتواند دست کم طرحی از
چگونگی روایت شناسی وجوهی از پدیدارشناسی رو حهگل و روش روایت گری این کتاب
ترسیم کند. در نتیجه، این مقاله با تکیه بر تقسیم بندی های روایت شناختی، اثر هگل را از سه
منظر راوی، روایت شنو (مخاطب) و روایت گری بررسی میکند و در هر مرحله نیز نشان می
دهد که هگل افزون بر ابداعات متعدد و تعیین کننده ی فلسفی، چگونه و از چه لحاظی در زمینه ی
روایت شناختی نیز دست به ابداعاتی خلاقانه، منحصربه فرد و حتی گاهی بی سابقه در تاریخ
روایت بشری زده است.
ادامه مطلب > > > >