به بهانه برنامه جدید وزارت آموزش و پرورش برای افزایش دوران پیش دبستانی از یک سال به دو سال
دکتر سید جواد میری
بنظر می رسد در ایران هنوز نتوانسته ایم بین مسأله اجتماعی و آسیب اجتماعی تمایز و تفاوت قائل شویم. در جامعه شناسی وقتی به آسیب ها میپردازیم، رفتارهایی مدنظر هستند که نرمهای اجتماعی را زیرپا می گذارند و از حدود هنجارهای اجتماعی تجاوز می کنند؛ به سخن دیگر، هنگامی که از آسیبهای اجتماعی صحبت می کنیم، به نوعی داریم از جامعه شناسی انحرافات سخن می گوییم. از این منظر، جامعه شناسی انحرافات می تواند نسبت وثیقی با کرمینولوژی یا سوسیولوژی جرم (جامعه شناسی جرم) پیدا کند. یعنی فهم قرینه های ظهور و بروز و بسط بزهکاری های اجتماعی.
دو رویکرد کلان در جامعه شناسی انحرافات وجود دارد:
یک. در رویکرد نظم اجتماعی، جامعه شناسی انحرافات رفتارهایی را در نظم اجتماعی برای مطالعه انتخاب می کند که از رفتارهایی که در نظام اجتماعی به عنوان رفتارهای بههنجار تعریف شده اند، انحراف پیدا می کنند. بر این اساس، ملاک تعریف سلامت و بیماری اجتماعی، ارزشهای فرهنگی و رفتارهایی است که «نظام اجتماعی» آنها را پذیرفته و هر گونه انحرافی از آنها را مستوجب مجازات می داند.
دو. در رویکرد دوم که به عنوان نظریه های انتقادی با تضاد اجتماعی مورد بحث است، ریشه های انحراف اجتماعی را در ساختار نظام موجود جستجو نموده و مسائل اساسی اجتماعی نظیر توزیع نابرابر فرصت های اقتصادی و اجتماعی، فقر و فرهنگ و بیگانگی انسان و اجتماع را انتخاب می کنند و مسأله آسیب اجتماعی را در رابطه با ساختارهای کلان جامعوی مورد بحث قرار می دهند.
حال ببینیم تفاوت بین «آسیبهای اجتماعی» و «مسائل اجتماعی» چیست؟ مسأله اجتماعی با آسیب اجتماعی تفاوت هایی دارد و به نظرم در اغلب رویکردهای حوزه رسمی قدرت بین این دو تمایزی قائل نمیگردند و اکثر اوقات «مسائل» اجتماعی را به عنوان «آسیب» مطرح می کنند و مفهوم آسیب را هم به صورت متمایز مطمح نظر قرار نمی دهند.
در اینجا لازم است به تفاوت بین مساله و آسیب بپردازیم. در ادبیات موجود در زبان فارسی، کمتر به تمایز این دو پرداخته شده، اما ویلیام جیمز فیلسوف پراگماتیست آمریکایی، یکی از کلاسیک ترین متفکرانی است که در مورد تمایز مفهوم آسیب و مسأله کار کرده است. جیمز در اثر خود به نام «درسگفتارهایی درباره پراگماتیسم» بین دو مفهوم فوق تمایز بنیادین قائل شده و اصولاً تبدیل معضل به مسأله و فهم اینکه مسائل اجتماعی، آسیب نیستند، می تواند بسیار راهگشا باشد، سخن گفته است.
یکی از چیزهایی که ما در ایران به آنها آسیب اجتماعی می گوییم، اعتیاد است که آنرا معضل و آسیب می دانیم. اگر تقسیم بندی ویلیام جیمز را مد نظر قرار دهیم، نشان از آن دارد که ذهن جامعه و ذهن سیاستگذار ما فهم درستی از «مسأله» ندارد. صورت مسأله را نتوانسته برای خودش صورتبندی و مفصل بندی کند و به صورت آواری از مشکلات و معضلات بر ذهن سیاستگذار یا ذهن جامعه تحمیل می شود.
به عنوان مثال دیگر، داخل پرانتز بگویم که وقتی امروز خانم نرسیسیانس در مورد دوزبانگی صحبت می کرد، بیاد آوردم که خانم دکتر حکیم زاده معاون ابتدایی آموزش و پرورش ایران حدود سه روز قبل گفته بود که ما برنامه جدیدی ریختیم که در مناطق دوزبانه ایران پیش دبستانی را از یک سال به دو سال افزایش دهیم و اجباری اش کنیم که بچه ها بیایند در کلاس بنشینند و با زبان فارسی بجای پنج سالگی در چهار سالگی آشنا شوند تا بعد که میخواهند کلاس اول بروند، مشکلی نداشته باشند.
در ظاهر به نظر خوب است و بنظر می رسد می خواهند مشکل و آسیبی را حل کنند. ولی وقتی شما دوزبانگی را یا اساساً زبان را به صورت یک معضل می بینید، به دنبال این می روید که حلش کنید، که بعداً هم می بینید در دو سال به نتیجه نرسید، باز راه حل دیگری بیابید. من در کتابم بنام تبارشناسی ناسیونالیسم باستانگرا در ایران نوشته ام که ۵۰ سال زودتر از خانم حکیم زاده در ایران، دکتر جواد شیخ الاسلامی سیاستگذاری «بهتری» داشت!
ایشان گفتند برای اینکه این بچه های ترک و کرد و عرب و بلوچ و… بتوانند فارسی را بهتر حرف بزنند، بهتر است خانواده هایشان خودشان همکاری کنند و بچه هایشان را از شهرها و خانواده هاشان جداکنیم و خودمان آنها را بزرگ کنیم تا زودتر با فارسی آشنا شوند و فارسی را فرا بگیرند! ولی خب! دکتر شیخ الاسلامی برعکسش را نگفتند که مثلاً چه اشکالی دارد بچه های مناطق فارس نشین را هم ببریم در مناطق کردنشین و ترک نشین؟!
این تفکر و نگرش، حاصل اینست که ما دوزبانگی را معضل می دانیم و فکر می کنیم چیز بدی است و باید حلش کنیم. در حالی که ما می دانیم که انسان قادر است در دوران کودکی همزمان دو یا سه زبان را به راحتی یاد بگیرد. ولی چون در حوزه سیاستگذاری، آدمهای کوتوله ای را گذاشته ایم که نمی توانند «معضل» را از «مسأله» تشخیص دهند، می گویند خب! ما صورت مسأله را پاک میکنیم و از اصل کاری می کنیم که اینها از اول به این زبان حرف نزنند تا خیالمان راحت شود!
این نشان می دهد که در حوزه مسائل سیاستگذاری های اجتماعی وقتی ما با بسیاری از مسائل روبرو می شویم خود این که ما بگوییم اینها «آسیب» هستند، نشان از این دارد که «سیاستگذاری اجتماعی» نتوانسته در کشور ما جایگاه اصلی خود را پیدا کند و ما نمی توانیم «مسائل» را به صورت دقیق صورتبندی کنیم. امیدوارم که بتوانیم حداقل این نکات ابتدایی را که عرض کردم، مدنظر قرار دهیم.
منبع: https://t.me/seyedjavadmiri