سیر تکوین فلسفی مفهوم جامعه ی مدنی

رامین جهانبگلو

مفهوم جامعه مدنی در تاریخ اندیشه سیاسی از نقش دیرینه برخوردار است. ما نخستین بار به این مفهوم در نوشته های سیاسی رُم باستان برمی خوریم. سپس با شکل گرفتن ذهنیت مدرن در عصر رنسانس و گسست با سیاست کلیسایی قرون وسطی مفهوم جامعه مدنی حیات و سرنوشت فلسفی جدیدی می یابد. اندیشمندانی چون هابز، لاک، و روسو برای دادن تعریف جدیدی از سامان سیاسی در دوران مدرن از مفهوم جامعه مدنی در تعارض با واژه “وضع طبیعی” استفاده می کنند.

جامعه مدنی به عنوان گستره همگانی اقتصادی در نوشته های مکتب اقتصاد سیاسی انگلستان الویت می یابد. هگل با الهام گرفتن از نظریه های متفکرانی چون آدام اسمیت و استوارت، جامعه مدنی را نظام نیازها و احتیاجات می شناسد و واقعیت هستی شناختی آن را جدای از دولت می داند. ولی هگل دولت و نه جامعه مدنی را به منزله تحقق مطلق روح در تاریخ جهان ارزیابی می کند.

مارکس با نقد بر فلسفه سیاسی هگل، جدایی دولت از جامعه مدنی را به منزله تحقق مطلق روح در تاریخ جهان ارزیابی می کند. مارکس با نقد بر فلسفه سیاسی هگل، جدایی دولت از جامعه مدنی را پایه و اصل از خود بیگانگی انسان مدرن تلقی می کند. امّا از نظر مارکس “جامعه مدنی بورژوایی” بخشی از یک فرآیند تاریخی کلی است که با سقوط سرمایه داری و پایان گرفتن جدایی میان فرد خصوصی و شهروند سیاسی شکل ناکجاآباد جدیدی را به خود می گیرد…

 

ادامه مطلب

 

این مقاله در نشریه ی خرمگس، شماره نهم درج شده است.

منبع: http://falsafeh.com/%D8%AE%D8%B1%D9%85%DA%AF%D8%B3-%D8%B4%D9%85%D8%A7%D8%B1%D9%87-%DB%B9-%D8%AC%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%B1-%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C%E2%80%8C-%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%D9%88%D9%86-%D9%BE%D9%88%D9%BE/ > > > >

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *