ماهیت نظریه های هنر
جورج دیکی
ابوالفضل مسلمی
استفن دیویس در سال ۱۹۹۱ حجم عظیمی از کتاب تعاریف هنر خود را به مقوله بندی و بررسی نظریه های هنر قرن بیستم اختصاص داد که از سال ۱۹۶۴ تحت عناوین نظریه های کارکردی یا نظریه های معطوف به عمل مطرح شده بودند. وی در پایان این کتاب، نوع سومی از نظریه های هنری – یعنی نظریه ی تاریخی – را معرفی کرد و به بحث درباره ی چنین نظریه هایی پرداخت.
من در بخش اول این مقاله، بیشتر این نظریه ها را برحسب مقولات دیویس و در پرتو تحلیل ها و نقدهایش بررسی خواهم کرد. اگرچه بیشتر مطالبی را که دیویس درباره ی این نظریه ها بیان می کند می پذیرم، برخی از نتایج بسیار مهم آن را مدّ نظر قرار خواهم داد.
در بخش دوم، شیوه ی دیگری از طبقه بندی نظریه ها یا جنبه هایی از نظریه ها را که دیویس مورد بحث قرار می دهد، ارائه خواهم کرد. شیوه ای از طبقه بندی که از مفاهیم “نظریه های هنریِ مبتنی بر نوع طبیعی” و “نظریه های هنریِ مبتنی بر نوع فرهنگی” استفاده می کند.
البته من مدعی نیستم که این شیوه بهتر از شیوه ی دیویس است؛ بلکه تنها ادها می کنم که شیوه ی مورد نظر من، برای طبقه بندی شیوه ی متفاوتی است و ممکن است پرتوی متفاوت بر چنین نظریه هایی بیافکند.
> > > >