زیبایی شناسی ارسطو
ولادیسلاو تاتار کویج
سید جواد فندرسکی
شادی حدادپور خیابان
بخش دوم و پایانی
در این مقاله موضوعات زیر مورد بررسی قرار خواهد گرفت: ۱- هدف هنر ۲- استقلال هنر و حقیقت هنری ۳-معیارهای هنر ۴- مفهوم زیبایی ۵- زیبایی و قابلیت ادراک نظم ۶- نسبت، اندازه و دامنه ۷- ویژگی زیبایی ۸- تجربه زیبایی شناختی
هدف هنر
منظور از «هدف» هم شامل قصد هنرمند و هم تاثیر آثار او می شود. شاید کسی بگوید که در مفهوم نخست، ارسطو انتظاری نداشت که هنر هدف داشته باشد؛ زیرا «تقلید» میل طبیعی انسانی است و خودش هدفی است که در خدمت اهداف دیگر نیست. اما بنا بر مفهوم دوم، به هر حال هنر نه یک هدف که اهداف بسیاری دارد. فیثاغورثی ها در مورد هنر دیدگاهی را موسوم به کاتارسیس اتخاذ کردند. سوفسطائیان به یک دیدگاه لذت گرایانه معتقد بودند؛ افلاطون معتقد بود که هتر می تواند و بایستی اخلاقی باشد؛ در حالی که ارسطو با روشی معمولا مسالمت آمیز و کثرت گرا در تمام این راه حل ها حقایقی را می دید.
هنر نه تنها موجب تطهیر احساسات می شود، بلکه لذت و تفریح را نیز فراهم می آورد. همچنین موجب تکامل اخلاقی می شود و احساسات را بر می انگیزد. او نوشت «هدف از شعر» این است که اشیا تکان دهنده تر و ترحم برانگیز شوند. به عقیده ارسطو، هنر به حصول متعالی ترین هدف انسان که خوشبختی است یاری می رساند. این یاری با چیزی که او (schole) نامید، انجام می گیرد که به بهترین وجهی ترجمه آن واژه «اوقات فراغت» (Leisure) است.
در ذهن ارسطو نوعی از زندگی وجود داشت که در آن انسان از نگرانی ها و دغدغه های عادی و مقتضیات ملال آور زندگی خلاص می شود و می تواند خودش را وقف چیزهایی کند که واقعا برای انسان ارزشمند است. چیزهایی که صرفا ابزار نیستند بلکه غایت زندگی به شمار می آیند اوقات فراغت بایستی با تشریح عادی و معمولی به هدر نرود، بلکه باید صرف تفریح فرهنگی و عقلانی (diagoge) شود که لذت را با زیبایی اخلاقی ترکیب کند.
فعالیت های فرهیختگان در این مقوله می گنجد: فلسفه و دانش صرف یک ضرورت در زندگی نیست، بلکه بخشی از اوقات فراغت است و در شریف ترین مفهومی که برای این واژه می توان در نظر گرفت تفریح بوده که همین مسئله در مورد هنر نیز صادق است، که با اوقات فراغت نیز نسبت دارد و به آن وضعیت کاملا راضی کننده در زندگی منجر می شود که آن را سعادت می نامیم. علی رغم تمام شباهت هایی که ارسطو میان هنر و طبیعت می دید، دریافت که هر کدام نوع خاصی از لذت را به بار می آورند. علت اصلی مسئله فوق این است که در طبیعت این خود اشیاء است که بر ما تاثیر می گذارند؛ در حالی که در هنر به ویژه هنر بازنمایی، این شباهت ها (eikones) است که تاثیر گذار هستند.
لذت حاصل از شباهت ها، نه تنها از آگاهی ما نسبت به شباهت میان آثار هنری و اصلشان بر نمی آید بلکه از آگاهی ما نسبت به هنرمندی نقاش با مجسمه ساز ناشی می شود پرسش از اینکه بچه ها باید آموزش موسیقی ببینند یا نه، ارسطو را با دشواری بزرگی روبرو کرد. دیدگاه های مختلف درباره آموزش موسیقی به نتایج مختلفی منجر شد. ارسطو درباره اینکه آیا انسانی که قادر به انتخاب شغل است، بایستې شنونده موسیقی باشد یا نوازنده مردد بود، با وجود اینکه ارزش و اهمیت موسیقی را دریافت، ولی مثل تمام یونانیان اجراهای حرفه ای موسیقی را تحقیر و تقبیح می کرد.
راه حل او یکی از راه حل های بینابینی بود. به نظر او انسان باید در اوائل زندگی موسیقی را مطالعه کند، اما بعدا اجرا و نوازندگی را به کسانی بسپارد که حرفه ای هستند. در مقابل دیدگاه اولیه و یکجانبه گرایانه موسیقی، ارسطو عقیده خود را بر این باور بنا نهاد که موسیقی بیش از یک هدف دارد. او معتقد بود که موسیقی به تطهیر و درمان احساسات، والایش اخلاقی، پرورش ذهن، آرامش، تفریح عادی و لذت کمک می کند و آخرین موردی هم که کم اهمیت نیز نیست، اوقات فراغت است.
ادامه مطلب > > > >