تز ایرانشهری دکتر سید جواد طباطبایی – تقریر بهروز زواریان
? تز شماره یکم
? ایران، سرزمین همه ما ایرانیان است. ایرانیان ” نامعام ” همه ” ما ” یعنی مردمانی است که به طور تاریخی از کهنترین روزگاران، در آن سکونت گزیده و تقدیر تاریخی آن سرزمین و تقدیر تاریخی خود را رقم زدهاند.
? این “ما” هیچ قید و تخصیصی ندارد و هیچ قید و تخصیصی نباید به هیچ نامی و به هیچ بهانهای بر آن وارد شود.
? این “ما” بر همه مردم ایران شمول عام دارد و هیچ ایرانیای را نمیتوان به هیچ نامی و به هیچ بهانهای از شمول عام آن خارج کرد.
? این “ما” فرآورده وحدت کلمهسیاسی نیست و به طور تاریخی نیز چنین نبوده است، بلکه، مانند خود ایرانزمین به طور خودجوش وحدتی در کثرت است.
? این “ما” کثرت همه ایرانیانی است که از هزارههای پیشین در زمانهایی و از مکانهای گوناگون مهاجرت کرده و این سرزمین را برای سکونت خود برگزیدهاند، سهمی در نیک و بد آن دارند و تاریخ، تمدن و فرهنگ آن را آفریدهاند.
? تاملیدرباره ایران/ جلدنخست/ دیباچهای بر نظریه انحطاط ایران/ با ملاحظات مقدماتی در مفهوم ایران/ صفحات ۵۱ و ۵۲/ انتشارات مینوی خرد.
? تز شماره دوّم
? ایران زمین در معنای دقیق آن، ایرانبزرگفرهنگی است. ایران با جغرافیای سیاسی کنونی تنها ناحیههایی از این ایران زمین فرهنگی است که پائینتر به برخی از ویژگیهای آن اشاره خواهد شد.
? ایران بزرگ فرهنگی تنها از آن ایرانیان محدوده جغرافیای سیاسی امروز نیست، بلکه میراث همه اقوامی است که سهمی در آفریدن آن میراث مشترکداشتهاند، اگرچه بسیاری از آن اقوام به لحاظ سیاسی به ملّتهای مستقل تبدیل شدهاند و سرنوشت سیاسی خود را جدا رقم زدهاند.
? به عنوان مثال، ملتهایی که در آسیای مرکزی و نیز در قفقاز کشورهایی مستقل ایجاد کردهاند در معنای سیاسی کلمه ایرانی نیستند، اما در میراثی که در ایران بزرگ آفریده شده است سهیم بودهاند و هستند.
? امروزه این اقوام به زبان ملی خود سخن میگویند، اما بخش بزرگی از آنچه که در این زبانهای ” ملی ” ناحیهای بیان میشود ایرانی است.
? حتی ترکیه، که از سدهها پیش هویت قومی متمایز از هویت قومی ایرانی، یا با تعبیر من(=دکترطباطبایی) ایرانشهری داشته است، اما تا گسستی که بنیانگذار ترکیه نوین ایجاد کرد، بخش مهمی از ادب ترکی عثمانی، ایرانی و از شاخههای فرهنگ ایرانی بوده است.
? این بخش از ادب و فرهنگ عثمانی ناحیهای در ادب و فرهنگ ایرانی است که به زبان ترکی عثمانی بیان شده است.
? تاملیدرباره ایران/ جلدنخست/ دیباچهای بر نظریه انحطاط ایران/ با ملاحظات مقدماتی در مفهوم ایران/ صفحه۵۲/ انتشارات مینوی خرد.
? تز شماره سوم
? این تز، با تز شماره دوم ارتباط وثیقی دارد.
? این حکم(=مقصود حکم تز دوم) در درون مرزهای ایران کنونی مصداق دارد.
? ایرانیان در محدوده مرزهای سیاسی کنونی، اعم از اینکه به یکی از زبانهای ایرانی یا غیرایرانی سخن بگویند، درونمایه ادب و فرهنگ ایرانی را بیان میکنند.
? از این حیث، ادبکردی به همان اندازه ناحیهای از ادب ایرانی است که ادب ترکیآذری.
? این زبانهای محلی، اعم از ایرانی و غیرایرانی، نه تنها زبانهایی که در درون مرزهای کنونی ایران به آن سخن گفته میشود، بلکه حتی زبانهایی مانند اردو و ترکی عثمانی، که زبانهای ایرانی نیستند، از طریق زبانفارسی و بر اثر جاذبه ادب و فرهنگ ایرانی به زبانهای فرهنگی تبدیل شدهاند.
? تاملیدرباره ایران/ جلدنخست/ دیباچهای بر نظریه انحطاط ایران/ با ملاحظات مقدماتی در مفهوم ایران/ صفحه۵۳/ انتشارات مینوی خرد.
? تز شماره چهارم
? ایران بزرگ فرهنگی، چنانکه از نام آن برمیآید، فرهنگی است و هیچ داعیه سیاسی ندارد(این نکته از ما است: قابل توجه منتقدانی که ندانسته و نخوانده، فلسفهایرانشهری را به مسائل مبتذل سیاسی فرومیکاهند).
? اینکه تاریخ بخش بزرگی از ادب و فرهنگی که در ناحیههایی از شبهجزیره هند، ترکیه، تاجیکستان، ازبکستان و… آفریده شده ایرانی است، امروز به لحاظ سیاسی هیچ اعتباری ندارد.
? سیاستخارجی همه این کشورها باید بر اساس مناسبات حُسنِ همجواری، علقههای فرهنگی، منافع مشترک برابر و رعایت منطق منافع ملی کشورها باشد.
? اینکه ایران بزرگ، خاستگاه ادب و فرهنگی بوده که در بسیاری از کشورهای منطقه جاری است، به لحاظ سیاسی برای ایران کنونی اعتباری به شمار نمیآید. در مناسبات فرهنگی وضع متفاوت است.
? نه تنها ابنسینا ازبک و مولانا ترک نیستند، بلکه بسیاری از نویسندگان اردو، ترک و ازبک، به ایران فرهنگی تعلق دارند. چنانکه دیوان فضولی و شاهاسماعیل، به رغم ترکی بودن آنها، آثاری در ادب ایران هستند.
? تاریخ ایران جغرافیایِ سیاسیِ کنونی تاریخ مرزهای سیاسی کنونی است، اما تاریخ ادب و فرهنگ ایرانی، ایرانشهری است، یعنی تاریخ ایران بزرگ فرهنگی است.
? به هر حال، مرزهای سیاسی ایران، آنهایی هستند که اینک هستند، اما مرزهای فرهنگی ایرانزمین، آنهایی هستند که از آغاز بودهاند.
? کسی که بخواهد مرزهای ایرانسیاسی را برهم بزند(=به نظر ما میتواند اشارهای به تجزیهطلبان افراطی داخلی و خارجی باشد که باید در برابر آنها مقاومت کنیم) به یکی از وجوه ماجراجویی ناسیونالیستی دست زده است، حتی اگر خود نداند.
? اما، بالعکس(=افزوده از ما)، پاسداری از مرزهای فرهنگی و حتی گسترش آن مندرج در تحت وطنخواهی است.
? با توجه به اشاره اخیر دکترطباطبایی میتوانم این نکته را برجستهتر کرده باشم که، روشن است که دفاع از وطن و خانه (در برابر تجزیهطلبان که نشان دادهاند نه با پهلوی سر سازگاری داشتهاند و نه با جمهوریاسلامی سرسازگاری دارند)، و هدفشان برهم زدن مرزهای کشور است، هرگز با ناسیونالیسم برابر نیست.
? تاملیدرباره ایران/ جلدنخست/ دیباچهای بر نظریه انحطاط ایران/ با ملاحظات مقدماتی در مفهوم ایران/ صفحه۵۳ و ۵۴/ انتشارات مینوی خرد.
? تز شماره پنجم
? ایران سیاسی کنونی یک کشور است. مرزهای سیاسی آن همان است که هست.
? اما مرزهای ایران فرهنگی همان مرزهایی است که به طور تاریخی بودهاند. از این رو، ایران، به خلاف بسیاری از کشورها، تنها یک کشور نیست، بلکه تمدنی با فرهنگی فراگیر است.
? معنای شطح آن وزیر مختار فرانسه(=اشاره دکتر به کنت دوگوبینو است)، که نام ایران را میتوان از آن گرفت، اما ایران نخواهد مُرد و ایران، ایران خواهد ماند، این است که ایران سیاسی میتواند به صورتی که هست نباشد، ولی تمدن ایران باقی خواهد ماند**.
? از این رو، برای بسیاری از کشورهایی که ایران را احاطه کردهاند، اما از سدهها پیش از آن جدا شده یا در بیرون قلمرو سیاسی ایران قرار گرفتهاند، اگر بخواهند تنها یکی از واپسین کشورهایی نباشند که در دهههای اخیر به پیوستن به سازمان ملل نایل شده و یکی از واپسین رقمهای در پایان سیاهه آن را به دست آوردهاند،???
? نفی ایران، نفی خویشتن است.
? میراث تاریخ سیاسی گذشته، این کشورها را به بخشهایی از قلمرو فرهنگی ایران تبدیل کرده است.
=======================
? **پانوشت: هرچند اجازه نخواهیم داد که این ایران با مرزهای سیاسی کنونی هم دستخوش تغییر شود، باید استدلال کنیم که، پس کسانی که اصرار میکنند که مولانا را تُرک قلمداد کنند یا ابنسینا را ازبک، در بهترین حالت بهتر است به مزایای گردشگری آن دل خوش کنند.
? ایران، ایران بزرگ فرهنگی است؛ به عنوان نمونه، بسیاری از کشورها که اکنون مرزهای سیاسی جداگانهای دارند نمیتوانند خود را از سیطره نوروز به عنوان جشن ملی رها کنند. مشخص است که افغانستان و… به لحاظ اقلیم سیاسی به ایران تعلق ندارد، اما به لحاظ فرهنگی، تمدن ایران فراتر از مرزهای سیاسی کنونی است.
? تز شماره ششم
? دفاع ما از تاریخ سیاسی ایران کنونی و وحدت سرزمینی آن در چهارچوب منافع ملی باید دفاع همه جانبه و تمامعیار باشد. به لحاظ فرهنگی، ایران همچنان کانون آفرینش ادب و فرهنگ ایرانی است.
? کشورهایی که ابنسینا و مولانا را مِلک طِلق خود میدانند، میتوانند به مزایای درآمد گردشگری آنها دلخوش کنند، اما نه ترکان و نه ازبکان، برای فهم سرمایههای ملی خود از ایرانیان بینیاز نخواهند شد.
? ابنسینا و مولانا هرگز بخشی از ادب ترکی_چنانکه امروزه به آن زبان سخن گفته میشود و نه ترکی عثمانی که عمده آن برای ترکان امروزی قابل فهم نیست_ نبوده است.
? درحالی که اگرچه ابونصر فارابی، حتی اگر چنانکه گفتهاند ترک تبار میبوده، و جز به عربی ننوشته است، اما پیوسته جزئی از تاریخ اندیشیدن ایرانی بوده و فصل مهمی از فلسفهای است که به طورعمده در ایران بسط پیدا کرده است.
? تاملیدرباره ایران/ جلدنخست/ دیباچهای بر نظریه انحطاط ایران/ با ملاحظات مقدماتی در مفهوم ایران/ صفحه۵۴/ انتشارات مینوی خرد.
? تز شماره هفتم
? ایرانِ سیاسی، واحدی سیاسی است و برای فهم و دفاع از آن به ضرورت باید ملی اندیشید، اما ملی بودن و ملی اندیشیدن زمانی و به شرطی ممکن است که معنای ” ملت ” و ” ملیاندیشیدن به درستی فهمیده شده باشد.
? تاملیدرباره ایران/ جلدنخست/ دیباچهای بر نظریه انحطاط ایران/ با ملاحظات مقدماتی در مفهوم ایران/ صفحه۵۴/ انتشارات مینوی خرد.
? تز شماره هشتم
? همه ایرانیانی که از کهنترین روزگاران تاکنون در بخشهایی از ایرانزمین ساکن شدهاند، در گذر تاریخ، به 《ملت》در معنای دقیق و جدید آن تبدیل شدهاند.
? تبدیل ایرانیان به یک 《ملت》به لحاظ تاریخی بسیار زود ممکن شده است. اگرچه واژه ملت در تداول جدید آن در آغاز دوران جدید تکوین پیدا کرده و مضمونِ مفهومِ آن نیز در دوران جدید تعین پیدا کرده است، اما واقعیت آن در ایران، به سدههایی پیش از دوران جدید تعلق دارد و در شرایط متفاوتی نیز پدیدار شدن واژه و تعین مضمون آن ممکن شده است.
? به عنوان مثال در اروپا، پدیدارشدن ملت جدید با فروپاشی امپراتوری مقدس رُمی_ژرمنی که مبتنی بر سلطنت خلافتی نظام امت مسیحی بود، ممکن شد.
? در ایران، که 《هرگز بخشی از دستگاه خلافت و نظام امت آن نبود》فروپاشی امت شرط تکوین ملت نبود، بلکه مخالفت ایرانیان با چیرگی دستگاه خلافت و رویارویی آن با منطق سیاسی خلافت موجب شد که واقعیت 《ملّت》پیش از جعل واژه آن تکوین پیدا کند.
این امر مُسلّمِ تاریخی، از شدت بداهت برای وجدانایرانیان مورد توجه قرار نگرفته است، اما باتوجه به بحران کنونی و دگرگونی در رابطه نیروها، و اینکه ایرانزمین دوره پرمخاطرهای را سپری میکند، باید با توضیح تاریخی و فلسفی، معنای آن را روشن کرد تا به 《شالودهای برای تکوین هویت جدید در حال تکوین تبدیل شود》.
? تاملی درباره ایران/ جلدیکم/ دیباچهای بر نظریه انحطاط ایران/نشر مینوی خرد/ چاپ دوم ۱۳۹۵/ صفحه۵۵.
? تز شماره نهم (بخش یکم)
? اصطلاح 《ملیگرایی》در دهههای اخیر از راه ترجمه از زبانهای اروپایی وارد زبان فارسی شده و معنای درستی ندارد. معادل این ترکیب که در فارسی جعل جدید است در زبانهای اروپایی تاریخی دارد که در ایران شناخته شده نیست. اما این امر مانع از آن نشده است که در پیکارهای ایدئولوژیکی_سیاسی مورد استفاده قرار بگیرد.
? سبب اینکه ایرانیان خود را به عنوان ملتی واحد فهمیده، اما واژه برای آن جعل نکردهاند این است که روند تبدیل به ملّت در ایران امری طبیعی بوده است. تحول مضمون معنایی واژه Nation در زبانهای اروپایی با آغاز روند تجزیه امپراتوری مقدس همزمان است،
? در امپراتوری مقدس سیاست اقوام مسیحی عین دیانت آنان بود. یعنی همه اقوام مسیحی گروههایی دینی در درون respublica christiana بودند.
? تاملی درباره ایران/ جلدیکم/ دیباچهای بر نظریه انحطاط ایران/ صفحه ۵۵ و ۵۶.
? تز شماره نهم [بخش دوم]
? از زمانی که رخنهای در ارکان سلطنت پاپ و امپراتوری افتاد، سیاست اقوام اروپایی که به تدریج به ملّیشدن میل میکرد، عین دیانت آنان نمیتوانست باشد، 《سیاست ایرانیان هرگز عین دیانت خلافت نبود》، یعنی اگر بتوان گفت، پیوسته ملّی در معنای جدید آن بوده است و برای توصیف این واقعیت بدیهی نیاز به جعل اصطلاح جدید نبود.
? تصریح محمدبن جریر طبری، مبنی بر اینکه تاریخ ایران، تداومی خلاف آمد عادت داشته به معنای آن است که تاریخ ایران پیوسته 《تاریخ ملّی》بوده است.
? در واقع، معادل دقیق برای واژه Nation در زبانهای اروپایی، به لحاظ مضمونی و نه واژگانی، نه ملّت که 《ایران》 است که از کهنترین زمانها تا کنون معنای واحدی داشته و در تعارض با 《انیران》فهمیده میشُده است.
? لذا[=افزوده از ما]، ایرانیان ملیّت خود را در نام کشور خود فهمیدهاند، در ایران به عنوان کشور، پیوسته 《ملّت ایران》عین 《کشور ایران》بوده است.
=======================
? پانوشت: با این وصف آیا نفیِ ایران، نفیِ خویشتن نیست؟! به عبارت دیگر استنباط ما از این تز این است که بدون کشور ایران، ملّت ایران معنایی نخواهد داشت و همچنین بدون ملّت، دیگر دولت معنا ندارد، هرچند ایران دیگر دولت ندارد(به نقل از گفته هگل درباره آلمان).
? تز شماره دَهُم
? این ملّت واحد، در وحدت تاریخی_سیاسی آن، 《یگانه》《 و غیر قابل تجزیه》 است، یعنی وحدتی در عین کثرت است.
? تمایز میان دو مفهوم ملّت به عنوان 《وحدت در وحدت》و《وحدت در کثرت》مهمترین معیار ایضاح فرق میان 《ملّیگرایی》های آغاز دوران جدید و فهم 《ملّی》قدیم ما است.
? ملیگرایی اروپایی در آغاز دوران جدید که شرط امکان تکوین دولت جدید است از این حیث باید وحدت در وحدت باشد که شرط تکوین آن دولتهای ملّی فروپاشی امپراتوری مسیحیت به عنوان وحدت امت بود، و قدرت سیاسی میبایست این وحدت را به گروههای قومی تحمیل میکرد.
? نمونههای متنوّع دولتسازی در فرانسه لوئیچهاردهم، آلمان بیسمارک و ایتالیایی گاریبالدی است.
? خاستگاه 《وحدت در کثرت》اقوام ساکن ایران، فرهنگ ایرانی است و فرهنگ ایرانی، آن وحدت را به دولت، که از سدهای پیش، یعنی با تاخیر بسیار نسبت به تکوین ملّت که با دشواریهایی به دولت ملی تبدیل شده است، تحمیل کرد.
? تاملی درباره ایران/ جلد یکم/ دیباچهای بر نظریه انحطاط ایران/ صفحه ۵۶ و ۵۷.
? تز شماره یازدهم، بخش یکم
✍ دکتر سیدجوادطباطبایی
? عدم امکان نظریه پردازی در قلمرو سیاسی، زوال اندیشیدن سیاسی ایرانی در سدههای میانه تاریخ ایران و این که فلسفه در ایران، به دلایلی که در اینجا نمیتوان به آن پرداخت، نتوانست به گفته ارسطو در قلمرو 《فلسفه امور انسانی》بسطی به فلسفه یونانی بدهد موجب شد که آنچه در عمل در ایران اتفاق افتاده بود، بازتابی در قلمرو نظر پیدا نکند.
? چنانکه گذشت، اشارههایی به این نکتههای ظریف و سخت پیچیده ویژگیهای تحول تاریخی ایران در برخی نوشتههای تاریخی تا یورش مغولان آمده، اما از آنجا که تاریخ در ایران، پیوسته بخشی از ادب فارسی بوده، معنای آن اشارههای تاریخی به واقعیت تاریخ ایران مورد توجه قرار نگرفته و ایضاح نظری آن ممکن نشده است.
? اینک، با شدت و ژرفای بحرانی که 《چگونه ایرانی بودن》پیدا کرده است، نمیتوان به بحثهای نظری در بنیادهای تمدن و فرهنگ ایران بیاعتنا ماند، زیرا شبح بحران به عنوان شرط امکان اندیشیدن در آستانه در ایستاده است.
? به این ترتیب[=افزوده از ما]، فهم 《ملّی》از ایران باید، اینک، به ضرورت، مبتنی بر نظریهای درباره 《ایران》به عنوان یک 《مشکل》باشد.
تاملی درباره ایران/ جلدیکم/ دیباچهای بر نظریه انحطاط ایران/ صفحه ۵۷.
⭕ تز شماره یازدهم[بخش دوم].
? در سدههای گذشته، ایران موضوع تاملی در ادب فارسی و در دهههای گذشته ایران 《مسئلهای》در علوم اجتماعی بود.
? زمان آن فرا رسیده است که بتوانیم ایران را به عنوان 《مشکلی》در اندیشیدن جدید مطرح کنیم. ایران به عنوان مسئله، موضوع شاخههایی از علوم اجتماعی است و اهل این علوم وضع توسعه ایران، نظام طبقاتی و آرایش طبقات، بیکاری، آسیبهای اجتماعی، نیروی انسانی، سطح دانش عمومی و… آن را در دانشی با عنوان مسائل ایران بحث میکنند.
دانش مسائل این ایران ساده است و با رفع آسیبهایی از قبیل بیکاری، بزهکاری، فحشا، اعتیاد، کمرشدی و… این شاخه از دانش اعتبار خود را از دست خواهد داد، چنانکه ما درس 《مسائل ایران》داریم، اما درس 《مسائل…》در کشورهای توسعه یافته نداریم.
تاملی درباره ایران/ جلدیکم/ دیباچهای بر نظریه انحطاط ایران، صفحه ۵۷ و ۵۸، نشر مینوی خِرَد.
? تز شماره دوازدهم
? ایران به عنوان مشکل ناظر بر فهم وضع پیچیده ایران و بازسازی آن به عنوان 《موضوع تامل نظری》در ظرف ذهن است. اگر اشارههای این 《درآمد》، بهرهای از حقیقت داشته باشد باید گفت که این ایران واقعیتی پیچیده است و توضیح آن نیز از مجرای شرح 《مسائل》 آن ممکن نیست:
? قرون وسطای ایران به دنبال نوزایش آن آمده است نه برعکس؛ تشکیل دولت《ملّی》آن، همزمان با تکوین ملّت ممکن نشده است؛ تداوم تاریخی این کشور و ملّت آن از پیآمدهای تکوین دولت ملّی آن نیست، بلکه ملّت ایران دولتهای 《خود》را تا زمانی نگاه داشته است که در خدمت حفظ وحدتسرزمینی و هویّت ایرانی بودهاند، اهداف 《ملّی》هویت ایرانی را پیش برده و تمدّن و فرهنگ مردمان آن را به سرزمینهای دوردست برده و آنها را پراکندهاند؛
? در دورهای از تاریخ ایران، ایرانیان از اندیشیدن نظری بازایستادند، اما نوعی از اندیشیدن در ادب ایران ممکن شده است.
? این ادب ایرانی در زبانهای گوناگونی که اقوام ایرانی به آن زبانها سخن میگویند جاری است و 《ما》یعنی همه ایرانیان، حتی آنجا که زبان یکدیگر را درنمییابیم، همدیگر را میفهمیم_جای شگفتی نیست که این معنا یکی از زیباترین مضمونهای ادب ایرانی است و…
?تاملی درباره ایران/ دیباچهای بر نظریه انحطاط ایران/ نشر مینوی خرد/ صفحه ۵۸.
? تز شماره دوازدهم
? این مقولات تاریخی، برخی از خلاف آمد عادتهای تاریخ ایران است، اگرچه هنوز توان تبیین آنها را نداریم. تاریخنویسی ناسیونالیستی، که جز تجلیل ایران خیالی، به عنوان قرینه 《شرقآرمانی》ادوارد سعید، هدفی را دنبال نمیکند، و تاریخنویسی 《کلنگستانی》و نیز وجوه گوناگون تاریخنویسیهای ضد ناسیونالیستی، دو روی سکه بیوطنی هستند.
? ایران، موضوع ایران به عنوان 《مشکل》، نه ایران ناسیونالیستی است نه ایران 《کلنگستان》. موضوع تاریخ ایران واقعی، تبیین حقیقت بغرنج ایران و مفهوم آبستن آن است.
? تاریخنویسی جدید ایران باید این حقیقت بغرنج و این مفهوم آبستن را موضوع خود قرار دهد. از این دیدگاه، به رغم اینکه تاریخهای بسیاری برای ایران و فرهنگ آن نوشتهاند، اما هنوز 《تاریخ و تاریخنویسی ایرانی》امری عدمی است.
? تاملی درباره ایران/ جلدیکم/ دیباچهای بر نظریه انحطاط ایران/ صفحه ۵۸ و ۵۹.
? تز شماره چهاردهم درباره ایران
? در تاریخ و تاریخ فرهنگ ایرانِ پیش از آغاز دوران جدید پیوسته وجوه جدیدی وجود داشته است.
? تجربههای ایرانیان در صد و پنجاه سال اخیر، در تجددخواهی، همچون گامهایی برای بازیابی این نقطههای قوت بوده است. درباره اهمیت دریافت ایرانیان از 《ملّت》، 《دولت》و 《وحدت در کثرت ممالک محروسه ایران》 پیشتر اشارههایی آوردم، و در فصل سوم بار دیگر نیز توضیحی خواهم آورد.
? از تبدیل شرع به مجموعه قانونهای جدید، با پیروزی جنبش مشروطهخواهی مردم ایران، تجربههایی در نوشتن نثر فارسی، از راه ترجمه داستانهای اروپایی، تجربههایی در نمایشنامهنویسی و… تا تکوین شعر فارسی جدید و تحولی که با کلنل علینقیوزیری و به ویژه مکتب ابوالحسن صبا، تا آغاز دهه پنجاه شمسی در موسیقی ملّی ایران صورت گرفت، همه وجوهی از آن 《جدیدِ در قدیم》تاریخ ایرانزمین است.
? پس از دهه چهل شمسی آنچه زیر لوای 《آنچه خود داشت》، 《بازگشت به خویشتن》و… صورت گرفت، تصفیه حساب با این وجوه 《جدید در قدیم》بود.
? یکی از نتایج پرداختن به بحث جدال قدیم و جدید، کوشش برای تمیز میان اجتهادهای بر مبنای آن وجوه《جدید در قدیم》و بازگشت به قدما در صورت نوعی از تجددخواهی ملّی است.
? از میرزا آقا تبریزی در نمایشنامهنویسی، و میرزا حبیب اصفهانی در آفریدن زبان رمان، تا ابوالحسن صبا، در انقلابی که در موسیقی ملّی ایجاد کرد و صادق هدایت در داستاننویسی، اصل بر اجتهاد بر پایه نصّهای 《جدیدِ در قدیم》بود.
? و امّا بازگشتبهخویشتن، تصفیه حساب با آن اجتهاد نخستین بود تا راه تقلید از مقلّدان متاخر را هموار کند.
? تاملی درباره ایران/ جلد یکم/ دیباچهای بر نظریه انحطاط ایران/ صفحه ۵۹.
? تز شماره پانزدهم درباره ایران
? از صد و پنجاه سال پیش، در دورههایی با تکیه بر این وجوه 《جدیدِ در قدیم》ایرانیان تجربههایی در تجددخواهی کردهاند که برخی از آن تجربهها از اهمیت ویژهای برخوردار هستند.
? از مشروطیت 《ایرانی》تا شعر نیمایی و کوشش برای تدوین معیارهای موسیقی ملّی در مکتب صبا و… پدیدارهایی ملّی و جدید هستند، به این معنا که تنها مردمانی که از دیرباز در جامعهای پایدار به ملّت تبدیل شده بودند، میتوانستند چنین گامهایی بردارند.
? چنین گامهای بلندی به سوی تجدد، در کشوری فراهم آمده از قبایل و جامعهای کوتاه مدت ممکن نمیشد، همچنان که در کشورهای همجوار ایران تا کنون ممکن نشده است.
? همه پدیدارهای فرهنگی جدید ایران، قرینههایی هستند بر اینکه جامعه دراز مدت شالوده استواری برای دولتهای کوتاه مدت فراهم آورد، اما پدیدارهای فرهنگی پایدار را 《ملّی》آفریده است.
? تبیین شرایط امکان این پدیدارها، که به نوعی میبایست از پیآمدهای 《انقلاب》در ناحیههایی از نظام اندیشیدن بوده باشد ممکن نخواهد شد، اگر نتوان ایران را به عنوان 《موضوع》تحلیل 《مشکل ایران》** سامان داد.
? اینکه سرنوشت این نوآوریها چه بوده است، موضوع بحث کنونی من[=د. طباطبایی] نیست، نکته اساسی ایضاحِ شرایط امکان این 《انقلاب》در ناحیههایی از نظام اندیشیدن ایرانی است.
? جلدیکم تاملی درباره ایران/ دیباچهای بر نظریه انحطاط ایران/ صفحه ۶۰.
? تز شماره شانزدهم درباره ایران
? تاریخنویسی ایرانی ایران، به عنوان 《مشکل》اگر بخواهد، تنها، رشتهای در نظام دانشهای غربی نباشد، موضوع آن باید تبیین این 《انقلاب》در ناحیههایی از نظام اندیشیدن ایرانی باشد.
? تدوین تاریخ وقایع، شاهان، سلسلهها، جنگها و… که تا کنون تنها صورت تاریخنویسی بوده است، با بخشهایی از نظام سنت قدمایی اعتبار خود را از دست داده است.
? بدیهی است که میتوان تاریخ وقایع و نیز در قلمرو اندیشه، تاریخ دگرگونیهای نظام سنت قدمایی را نوشت، اما تاریخنویسی 《پایهای》ایران، زمانی میتواند آغاز شود که نخست، منطق 《انقلاب》در ناحیههایی از نظام اندیشیدن تدوین شده باشد.
? منطق این 《انقلاب》که در دوران جدید تاریخ ایران در ناحیههایی از اندیشیدن ایرانی روی داده است_چنانکه به برخی وجوه آن در مکتبتبریز و نظریهحکومتقانون اشاره کردهام و در جلد سوم “تاملی درباره ایران” وجوه دیگر آن را بررسی خواهم کرد_باید پرتویی بر نظام سنت قدمایی بیاندازد و زوایای ناشناخته آن را روشن کند.
? این تبیین به لحاظ روشی، منطق جدید را اصل توضیح قرار میدهد و بدینسان، ناحیههایی از سنت قدیم را جدید میداند و از این رو سنتِ سنتی وجود ندارد.
? آن بخش از سنت دارای اعتبار است که مدام بسط پیدا میکند و اگر بتوان گفت، در این صیرورت، سنتی نوآئین ایجاد میکند. اینکه از دیدگاهی سنتمدارانه، جاویدان خرد مسکویه رازی، به حکمت خالده سنتمداران تجددستیز تبدیل میشود، نثر فارسی معنادار از میرزا ابوالقاسم قائم مقام تا محمد علی فروغی، به نثر من_در_آوردی النّانُوالقلم جلال آل احمد هبوط میکند، موسیقی 《ملّی》 جدید به 《موسیقی سنتی》فروکاسته میشود و… فراخوانی برای بازگشت به قدیم برای تصفیه حساب با بسط جدید سنت است.
? این دریافت از سنّت، که سنت را جز صورت قدیم آن نمیداند، افزون بر این که تصفیه حساب با بسط جدید سنت است، لاجرم تصفیه حساب با خود سنت نیز هست.
? تاملی درباره ایران/ جلدیکم، دیباچهای بر نظریه انحطاط ایران/صفحه ۶۰ و ۶۱.
? تز شماره هفدهم درباره ایران
? تدوین تاریخ نظام سنت قدمایی، اگر نتواند بسط جدید نظام سنت قدمایی را به عنوان سنت جدید توضیح دهد، دو خطر میتواند داشته باشد:
? خطر دوگانه نادرست خواندن نصّ قدیم بر دو مبنای قدیم و جدید.
? چنانکه در مکتب تبریز توضیح دادهام، حسین نصرِ سنت مدار برای اینکه بتواند برای سنتمداری خود جعل تاریخ کند، 《جاویدان خِرَد》ابوعلی مسکویه رازی را به حکمت خالده سنتمداران جدید اروپایی خلط کرده است.
? او از این حیث مرتکب اشتباه شده است که سنتمداری به ضرورت مبتنی بر فهم سنت نیست، بلکه در موارد بسیاری، سنتمداری، به عنوان ایدئولوژی تجددستیز، جهل به سنت نیز هست.
? دریافت مسکویه رازی از《جاویدان خرد》مصداق 《جدیدِ در قدیم》بود، در حالی که حکمت خالده سنتمداران، فروکاستن جدید به سنت قدیمی است که، به صورتی که به عنوان تجدد ستیزی عرضه میشود، جز در ایدئولوژی آنان وجود نداشته است.
? همچنان که کوشش برای تفسیر برادرکشی هابیل و قابیل، به عنوان نخستین صورت پیکار طبقاتی، نفهمیدن معنای نظام سنت و جهل به مبانی پیکار طبقاتی است.
? سنتمدار و تفسیر ایدئولوژیکی نظام سنت، دو صورت متفاوت تصفیه حساب با سنت است. بنابراین:????
? در درون سنتی که چنین تصفیه حسابی با آن صورت گرفته باشد، یعنی مضمون تحول پذیر آن را خالی و از ایدئولوژی پُر کرده باشند، بدیهی است که طرح پرسش ممکن نخواهد شد.
تاملی درباره ایران/ جلدیکم/ دیباچهای بر نظریه انحطاط ایران/ صفحه ۶۱ و ۶۲.
? تز شماره هژدهم درباره ایران
? 《تاریخ پایهای بیهقی》، به خلاف تاریخنویسی ایدئولوژیکی و تاریخگریزی سنتمداری، ناظر بر 《تاریخ بیداری》به عنوان تاریخ و بسط آگاهییابی 《ملّی》است.
? برعکس، سنتمداری و تفسیر ایدئولوژیکی، به رغم اختلافهای اساسی که میان آن دو وجود دارد، به تعبیر بیهقی که در فصل دیگری خواهم آورد، 《هنگامه میسازند》، سخن 《باطلِ ممتنع》و داستانهایی از 《خرافات》میگویند《تا خواب آرد نادانان را چون شب بر ایشان خوانند》.
? مهمترین قرینهای که میتوان بر وحدت دو امر متضاد آورد این است که تاریخِ سنت، از دیدگاه سنت، همچنانکه تفسیر ایدئولوژیکی مفرداتی از نظام سنت قدمایی، به ضرورت مبتنی بر نوعی سنتمداری و مندرج در تحت انواع بازگشت به خویشتنی است که مقصد آن بازگشت، به تعبیر بیهقی، 《اخبار دیو و پری و غول بیابان و کوه و دریا》ست.
? مهم نیست که سنتمداری آگاهی را در بازگشت به سنت، که مکان آن را نیز ایدئولوژی تجددستیزی** او تعیین میکند، تفسیر ایدئولوژیکی سنت، با تفسیر به رای مفرداتی از نظام سنت، آگاهی کاذب جدید را عین علم قدیممیداند؛ جایی که این هر دو روش به هم میرسند، لامکان 《باطل ممتنع》است تا باز، به تعبیر بیهقی، 《حالها باز ننمایند》مبادا 《تاریخ به راه راست رود… و از این بیداری افزاید》
? تاملی درباره ایران/ جلد یکم/ صفحه ۶۲.
=======================
**احتمالا سیدحسینِ نصر تجددستیز
? تز شماره نوزدهم درباره ایران
? از نیمههای دهه چهل خورشیدی، تصفیه حساب با بخشهایی از نمودهای فرهنگی جدید ایران، که بر پایه عناصری از جدیدِ در قدیم بسط یافته بود شتابی بیسابقه پیدا کرد.
? تفسیر ایدئولوژیکی ناحیههایی از نظام سنت، در صورت 《اخبار دیو و پری و غول بیابان و کوه و دریا》جانشین فهم مبتنی بر آگاهی ملّی و بسط جدید آن “جدیدهایِ در قدیم” شد.
? این تفسیر ایدئولوژیکی، در ظاهر جدید، همان سخن 《باطلِ ممتنع》برای تصفیه حساب با یک سده و نیم دگرگونی برای ایجاد نظام نوآئین بود که با پایان دوره گذار، ایران را در آستانه دوران جدید قرار داده بود.
? در فاصله دهههای آغاز اصلاحات در دارالسلطنه تبریز، تا پیروزی جنبش مشروطهخواهی مردم ایران، و از تاسیس مشروطیت تا تجربههای نوآئین نیمه نخست دهه چهل خورشیدی، کوششهایی برای بسط عناصری از “جدیدِ در قدیم” ایران ممکن شد که همچون شالودهای برای نوزایی ایران بود.
? با تفسیر ایدئولوژیکی ناحیههایی از نظام سنت، مانعی در برابر مسیر نوخواهی ایجاد شد و به نوعی هزیمت در سپاه این نوزایی افتاد.
? از این جهت، نقادی این تفسیر ایدئولوژیک نظام سنت باید راه را بر بازگشت دوبارهای برای بازگشت به عناصر جدیدِ در قدیم و تجربههای یک سده و نیم گذشته باز کند.
? اگر چنین 《بازگشت》به عناصر جدیدِ در قدیم، و تصفیه حساب با عناصر ایدئولوژیک نظام سنت امکانپذیر باشد، باید بتوان پدیدارشدن نشانههای تولّد دیگر نوزایی ناتمام ایران را در افق تاریخ جدید این کشور دید.
? تاملی درباره ایران/ جلدیکم، دیباچهای بر نظریه انحطاط ایران/ صفحه ۶۲ و ۶۳.
✅ تز شماره بیستم درباره ایران
? وجه دیگر این تصفیه حساب با تفسیر ایدئولوژیکی سنت باید ناظر بر جنبههای توتالیتر این ایدئولوژی باشد، که زیر لوای 《بازگشت به خویشتن》به جای اینکه تاریخ را “علم تکوین آگاهی ملّت” بداند، تفسیری ناظر بر عملی عرضه میکند که مندرج در تحت 《غریزه》و برای تغییر عالم است.*
? از این حیث، اهل ایدئولوژی، خود را بر طارم میبیند و برای عالم و آدم تکلیف معین میکند، و چون از جایگاه 《خدا》بر عالم و آدم مینگرد، لاجرم بر خود فرض میداند که 《نظام عالم را آنچنان که ایدئولوژیاش اقتضاء دارد تجدید بنا کند و فرهنگ و اخلاق و عقاید مردم را به شکل انقلاب، تغییر دهد حتی علیرغم شماره آراء》●
? این تفسیر ایدئولوژیکی نظام سنت، چون از جایگاه خدا بر عالم و آدم مینگرد، چنانکه به تصریح در نوشتههای علی شریعتی آمده است، نمیتواند ناظر بر نظام اجتماعی توتالیتر نباشد.
? بدیهی است که این ایدئولوژی نه ربطی به جامعهشناسی دارد و نه به تاریخ، بلکه نسخه جهان سومی از استالینیسم است و مانند همه نظامهای ایدئولوژیک، کوشش میکند که با از میان برداشتن تنشهای اجتماعی، اندیشههای متنوع و رفتارهای گوناگون آدمیان، با وعده دادن بهشت بر روی زمین، بر عالم و آدم چیره شود.
تاملی درباره ایران/ جلدیکم/ دیباچهای بر نظریه انحطاط ایران/ صفحه۶۳ و ۶۴
========================
✅ پانوشتها:
* تعریف علی شریعتی از ایدئولوژی: بهترین تعریف برای ایدئولوژی این که ادامه غریزه است! م.آ: جلد بیست و هفت: صفحه ۱۴۰
- فیلسوف و عالم تماشاچی جهان هستند و ایدئولوگ مدعی اینکه در جایگاه خدا ایستاده است و امر و نهی میکند و خوب و بد؛ ویران میکند و میسازد و تصحیح، خط مشی تعیین میکند و…همان، بیست و شش صفحه ۲۷۷.
?تز شماره بیست و یکم درباره ایران
? بخش اول
? تنشهای اجتماعی ذاتی اجتماع هر کشوری، و در دوران جدید موجب بالیدگی و بالندگی آن است. در ممالک محروسه ایران، پیوسته گروهها و نیروهایی وجود داشتهاند و چنانکه گفته شده، در واقع وحدت ایران نیز، پیوسته ناشی از همین گروهها و نیروها بوده است.
? اگر بخواهیم منطق گفته هگل درباره ایران به عنوان وحدت کثرتها را بار دیگر دنبال کنیم، ناچار باید آن را هگلی بفهمیم، زیرا از دیدگاه فلسفه هگل، در واقع باید گفت وحدتِوحدت و کثرتها.
? وحدتِ کثرتها اگر درست فهمیده نشود، به معنای حلّ کثرتها در وحدت خواهد بود.
? ادامه دارد…
? تاملی درباره ایران/ جلدیکم؛ دیباچهای بر نظریه انحطاط ایران؛ صفحه ۶۴ و ۶۵
✅ تز شماره بیست و یکم درباره ایران
? بخش دوم
✍ دکتر سیدجوادطباطبایی
? یعنی چیرگی وحدتها بر کثرت، و فرمانروایی کامل آن بر اینها. این چیرگی همان است که نظریه پردازانی مانند 《کارل اشمیت》از آن به دولت تمام عیار تعبیر کردهاند.
? اگر وحدت در کثرت را به صورت وحدتِ کثرتها بفهمیم، و توضیح دهیم به نظریهای خواهیم رسید که همان دولت توتالیتر است.
? در دیالکتیک هگل، معنای وحدت در کثرت، حلِّ کثرتها در وحدت نیست. بلکه حتی کثرتها هم یک سوی از وحدت هستند، که باید نعلین جزئی بودن را از خود به در آورند و خویشتن را به مرتبه کل ارتقاء دهند.
? سیدجواد طباطبایی اشاره میکند که بحث هگل درباره وحدت و کثرت آنقدر پیچیده است که در اینجا نمیتوان بدان پرداخت، اما از همین اشاره که ذکر آن رفت میتوان نتیجهای برای دوران جدید تاریخ ایران گرفت که در مرحله بعدی به آن خواهیم پرداخت…
? تاملی درباره ایران/ دیباچهای بر نظریه انحطاط ایران/ صفحه ۶۵
=========
اخذ شده از کانال تلگرامی “تاریخ و فلسفه خردگرایی”، https://t.me/denkenfurdenken > > > >