از فالگوش تا حقیقت، ورود ما مخاطبان به سینمای مستند

معصومه بوذری

تصویر: صحنه ای از فیلم ترانه اندوهگین کوهستان

آیا به سینما حقیقت می‌رویم تا با حقیقت مواجه شویم؟ حقیقتی از دنیایی مستدل و مستند؛ سینمای مستندی که روزگاری گویا به سینمای فالگوش هم مشهور بوده است. و آیا سینمای مستند در معنای عام آن، به درک حقایق دعوتمان می‌کند یا به فالگوش نشستن؟ فارغ از مصداق این سه اصطلاح، و صرفاً با تکیه بر دوری معانی واژگان «فالگوش» و «حقیقت»، می‌خواهیم بدانیم آنچه امروزه به نام سینمای مستند و تجربی می‌شناسیم چشمان ما را با خود به کجا می‌برد؟ شاید سینمای مستند اگر به معنای  «فالگوش» بوده باشد انتظار ما این خواهد شد که در تاریکی سالن که قرار گرفتیم و چشم دوختیم به آن پرده‌ی عریض، همچون بیگانه‌ای از فاصله‌ای بس دور، نظاره گر تصویرهایی ناآشنا از مردمانی غریب باشیم که هیچ نمی‌شناسیم‌شان و بعد از دیدن آن زندگیهای داخل قاب تصویر، کماکان خود را دور بدانیم و هیچ احساس نکنیم که ممکن بود ما هم در آن زندگیها مشارکت می‌داشتیم؛ یا اینکه در جمع آنان می‌بودیم و با آنان همکلام می‌شدیم؛ این فاصله درست مثل آن است که کسی در کنجی از گذرگاهی یا گوشه‌ی پناهگاهی امن به فالگوش حرفهای دور و گم و مبهم غریبه‌ها ایستاده باشد، امّا اگر این سینما قرار است به معنا و مفهومِ حقیقت نزدیک شود، انتظارمان این می‌شود که ما را دعوت کند تا وارد روایتش شویم و بعد هم از همان حقایق موجود اجتماعی برایمان بگوید که قبلاً انتظارش را می‌کشیدیم  و توقع داشتیم که این بار از زبان دیگری بشنویم و از یکی بودن نگاهمان در قبال چنین حقایقی احساس همدلی کنیم…

 

ادامه مطلب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *